مادر بزرگ خدا بیامرزم می گفت : یک چیز در زندگی هست که هیچ وقت حتی در اوج خوشی و شادکامی از یادت نمیره، اون هم داغ اولاده، در جوانی و زمانی که 30 ساله بود، دختری 15 ساله داشت ( به گفته فامیل بسیار بسیار زیبا بود ) که این دختر به خواست خدا جوانمرگ شد، ولی ایشون بعد از اون دختر صاحب 5 اولاد شد، مادر بزرگ ما حدوداً 80 ساله بود اما مثلاً فیلمی یا تصویری میدید که شبیه دختر فوت شده خودش بود، زار زار گریه می کرد و صورتش پر از اشک میشد، می گفت هر داغی رو پذیرفتم، من جمله پدر، مادر، خواهر و برادر، ولی هر کاری می کنم داغ این اولاد از دلم بیرون نمیره که نمیره، این خاطره رو تعریف کردم که بدونیم داغ فرزند فراموش نشدنی، واقعاً خداوند به پدر و مادرش صبر و شکیبایی عنایت کنه.
ای کاش مردم یه کم فکر میکردن که ما کادر درمان با چه سختی و با بچه هامون و خانوادمون وارد میدون این جنگ شدیم یه ماسک زدن چقدر سخته مگه ؟؟یه کم رعایت کردن سخت تر از این نیست که عزیزی رو از دست بدی