شجریان از وقتی گشت در دیوان حافظ این شعر رو پیدا کرد و خوند اینا فهمیدن که سر ناسازگاری برداشته و دشمنیا شروع شد
مخصوصا بیت ششم
ياري اندر کس نمي بينيم ياران را چه شد
دوستي کي آخر آمد دوستداران را چه شد
آب حيوان تيره گون شد خضر فرخ پي کجاست
خون چکيد از شاخ گل باد بهاران را چه شد
کس نمي گويد که ياري داشت حق دوستي
حق شناسان را چه حال افتاد ياران را چه شد
لعلي از کان مروت برنيامد سال هاست
تابش خورشيد و سعي باد و باران را چه شد
شهر ياران بود و خاک مهربانان اين ديار
مهرباني کي سر آمد شهرياران را چه شد
گوي توفيق و کرامت در ميان افکنده اند
کس به ميدان در نمي آيد سواران را چه شد
صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغي برنخاست
عندليبان را چه پيش آمد هزاران را چه شد
زهره سازي خوش نمي سازد مگر عودش بسوخت
کس ندارد ذوق مستي ميگساران را چه شد
حافظ اسرار الهي کس نمي داند خموش
از که مي پرسي که دور روزگاران را چه شد
از در درآمدی و من از خود بدر شدم گویی کزین جهان به جهان دگر شدم
او در بازهای از زمان که لازم بود، موسیقی سنتی ایران را زنده نگه داشت و قدری هم ارتقاء داد.
او برای آوازش اشعار را بسیار سنجیده برمیگزید.
او صدای بسیار عالی داشت و بر صدایش بسیار مسلط بود.
جایش همیشه سبز است.
در عصر پنجشنبه و اربعین حسینی، استاد محمدرضا شجریان بدرود حیات گفت.افطار ماه های رمضان با نوای *رَبَّنا* ی او چه دلنشین بود. هر چند در این ۱۱ سال گذشته مورد بی مهری فراوان قرار گرفت. *خدایش بیامرزاد و رحمت کناد.*
روحش شاد