ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۳۹ - ۱۳۹۸/۰۸/۲۵
این چی شوریست که درملک بشر می بینم
عالمی را همه پر خوف وخطر می بینم

همه را کینه بدل ، فتنه به سر می بینم
این چی شوریست که در دور قمر می بینم

همه آفاق پر ازفتنه وشر می بینم
وه چی دنیا، همه رنج وغم و درد وآلام

وه چی دنیا،خطر خاص وفریبنده ی عام
باوجود که ندیده است کس ازدوران کام

هر کس روز بهی می طلبد ازایام
عجب آنست که هر روز بدتر می بینم

زاغ در گلشن وبلبل به قفس در بند است
صالح طرفه غمین ،طالع دون خرسند است

بارب این سفله نوازی زفلک تا چند است
ابلهان راهمه شربت ز گلاب وقند است

قوت دانا همه از خون جیگر می بینم
خوش جلو دار فلک ازکف خود داده عنان

مشت حیوان بهم آویخته وخود نگران
وانگهی شیوه ی نا عدلی او بین که چسان

اسب تازی شده مجروح به زیر پالان
طوق زرین همه در گردن خر می بینم

نه پسر غیرت از ذلت مادر دارد
نه برادر غمی ازخفت خواهر دارد

زن به دل کینه دیرینه شوهر دارد
هیچ رحمی نه برادر به برادر دارد

هیچ شفقت نه پدر را به پسر می بینم
وه که آفاق شده رزمگه انفس لشکر

طرفه که این فتنه وآشوب به بحر است وبر
طرفه تر اینکه به هر خانه زسیر اختر

دختران را همه جنگ است وجدل بامادر
پسران را همه بدخاه پدر می بینم

گریه چون شمع صغیر از غم تاریکی کن
فربه ازکبر مشو خوی به باریکی کن

دور ازخود به خدا کوشش نزدیکی کن
پند حافظ بشنو خواجه برو نیکی کن

که من این پند به ازدر گهر می بینم