جگرم سوخت.لعنت خداوند بر این حیوانهای رذل.الهی می دانم روزی انتقام خون این شهیدان گرفته می شود و من دعا می کنم و آرزو می کنم که کاری کنید که این انتقام به دستان این حقیر باشد تا کمی از این حسرت که در حال حاضر برای این بچه خوردم کم شود.
نفرین خداوند بر کسانی که این حقایق را می بینند اما انکار می کنند حقانیت این شهدات ها را و آنها را مظلوم می کنند
اعمال تروريستي كوركورانه از هرنوعش محكوم است.
اقدامات اينچنيني باعث داغدارشدن چندين خانواده مي شود و يك زن و فرزندان را از داشتن پدر و سايه بالاي سر محروم مي كند و اين عمل طبعات جبران ناپذير رواني درجامعه خواهد داشت .
مضافا" افرادي در داخل كشور هم كه بر طبل جنگ و خونريزي مي زنند نيز بايد متذكر شد كه جنگ وخون ريزي از هر نوعش مغبوم است (قابل توجه كساني كه بقاي خود را در راه اندازي جنگ مي دانند)
نوشین:
تقدیم به روح شهیدان و مرزداران دیار خونینم ایران.
قسم بر قلم و آنچه می نویسد.قلم ای حقیقت آرام! بر تو لازم است که بنگاری مظلومیت فرزندان دیار خون وشمشیر، ایران بی دفاع را. قربانی همیشگیِ گلوله و ترکش. رسالتت خطیر است و فردا روز باید در مقابل قطره قطره ی خون بی گناه ریخته شده ی انسان های بی گناه، پاسخی در خور، داشته باشی. بنویس از جوانان عاشقِ ، معشوق رها کرده در حجله ی انتظار . بنویس از خادمان بی آزار ، از هوشیار مردان و زنانِ فداکار ، از قامت های سرو گونه ی ایستاده در غبار.یوسف صورتانِ سلمان سیرت ،که دغدغه ی خاطرشان تنها ایران بود و ایران. سروِ سهی قدانِ آهو چشم ، بچه سال هایِ مرد صفت،تازه دامادهای عروس بر جای نهاده.بنگار از عاشقانه های حکاکی شده بر سنگرهای رزم . از دست وپاهای به مسلخ رفته ی شهیدان ،از تن های بی سر ، از جسم های نا پیدا.بنویس از غیور مردان جزیره ی مجنون و هور العظیم . از پیکرهای مفقود شده در اروند رود.بنویس از مردان بی ادعا که حتی گوشه ای از خاک میهن را به باد ندادند و خود نیز بی مزار ماندند(برادران باکری).از گذشته های بسیار دور تا به امروز، این مرز وبوم شاهد جان فشانی بسیار مردان و زنان پاک و بی ریایی بوده که اگر ما امروز در دنیای وانفسایِ پر از آشوب، حرفی برای گفتن مان هست ،به واسطه ی وجود آنهاست.دلیر مردانِ جسور ، که حلاج وش سر بر دار اخلاص نهاده و رفتند تا بمانند.هستی در عین نیستی واین خود یک تناقض پراز ابهام است برای آنان که دست به قلم شدند و نگاشتند وبه تقریر کشیدند.بر ماست که راوی رشادت های عاشقان واقعی باشیم که با همه ی داشته ها رفتند و تنها یک پلاک از آنها به یادگار است . خان و مان و زن و فرزند را رها نموده و سر سپرده شدند تا نامشان بر بلندای تاریخ ، بدرخشد مروارید گونه تا افسانه ی دلدادگی شان را سینه به سینه مادران بر گاهواره ی کودکانشان، نجوا کنند.مست میِ الست گشته و در جواب قالوا ،نغمه بَلی سر دادند.اگر امروز من و تو می شنویم ازعراق و سوریه و همسایگان که در چه وضع اسفناکی هستند و ما در امنیتیم ، مرهون خون تمامی پاکبازان سر و دل و جان و دست و پا داده ای هستیم که بر کتاب قطور ایران ،نامشان چون نگینی بر انگشتریست.یادمان باشد دین مان را خوب ادا کنیم و بنگاریم از آن چه که دیدیم ،و شنیدیم از آن چه که گذشتگان برایمان نقل نمودند.