آتشنشان جان بر کف
بمیرم از برای هم وطن من بگیرم شعله آتش به تن، من
منم آتش نشان مرز ایران کنم جانم فدای هم وطن، من
شنیدم هم وطن آتش گرفته گرفتم اوج رفتن نردبان، من
بیامد تکه آهن چون سراغم نگه دارد خداوند تاکه تن، من
بیامد تا ندا در گوشم ای وای بریزد خاک گرم بر هم وطن، من
ببگیرد او فلز ذوب در دست رفیق و هم کار و هم وطن، من
ولیکن ابنیه آوار گشته بریزد بر سر همکار هم وطن، من
چه گویم کل آوار ذوب گشته بسوخته همکار و هم وطن، من
بسوزد همکار هم سر و تن بدوزد همسرش دیده به تن، من
خداوندا تو مهشورش بگردان آن شهید کار و هم وطن، من
برادران آتش نشان شما را همانند بهترین و نزدیکترین عزیزانم دوست می دارم، شما را مانند اعضای خانواده خود می دانم ایثاری که شما در حق مردم کردید بی نظر بود. یک هفته است که بی تابم دائم اخبار گوش میدهم به امید اینکه شما زنده باشید، مگر چقدر عاشق پیدا می شود که یکدفعه گروهی از آنان از میان ما پر بکشد. در این دوران سرد بی تفاوتی انسانها به همدیگر، که هر کسی فکر منافع شخصی خویش است. از دست دادن شما عزیزان فداکار و دست از جان شسته بسیار دردناک است،
مطمئن باشید ملت ایران بیدار است و انتقال خون شما را از کسانی که دستشان به خونتان آلوده می باشد را خواهد ستاند.
ايستاده ام در سكوت، نگاه مي كنم به اين كوه آهن، هميشه با خودم مي گفتم در دل آتش نشانها به جاي قلب آهن است كه اينقدر استوارند، اما امروز اين كوه آهني را ميبينم كه قلبش از آتش نشانهاست، مردم مي پرسند چرا آتش تمام نميشود، اين آتش هيچگاه تمام نمي شود، نبايد كه تمام شود، انسانهايي جاودانه در ميان آن نشسته اند، باكي نيست اگر آتش گلستان نشد، ولي بتهايي فروريخت.
انگاه که هم رزمم در میان لاشه های اهن ناوشکن برای ازادی ملتی محبوس شد و بناگاه شعله های اتش او را فرا گرفت و مظلومانه بدون انکه ملت صدای او را رصد کنند ارام ارام همراه با تابوت اهنی به قعر دریا رفت و هنوز هم ارام خفته اند...خفتنی مظلومانه بی مزار و کسی هم بدنبال بیرون اوردن انها نبود به کدامین گناه چنین مرگی برای او رقم زدند فقط دفاع از وطن.....کجایید قلم ها تا این مظلومین را یاری کنید....هر چه بگویم یا فریاد کنم ندای کمکم کنید انها را فراموش نمیکنم..اهن ها در هم پیچیده بود و درها تاب بر داشته بود و باز نمی شد..ای دوست کجایی..مظلوم...ایا مظلومیتی بالاتر سراغ دارید...وقتی حادثه پلاسکو را دیدم بی اختیار یاد ان لحظات و اشک مجالم....به یاد همه مظلومان
بمیرم از برای هم وطن من بگیرم شعله آتش به تن، من
منم آتش نشان مرز ایران کنم جانم فدای هم وطن، من
شنیدم هم وطن آتش گرفته گرفتم اوج رفتن نردبان، من
بیامد تکه آهن چون سراغم نگه دارد خداوند تاکه تن، من
بیامد تا ندا در گوشم ای وای بریزد خاک گرم بر هم وطن، من
ببگیرد او فلز ذوب در دست رفیق و هم کار و هم وطن، من
ولیکن ابنیه آوار گشته بریزد بر سر همکار هم وطن، من
چه گویم کل آوار ذوب گشته بسوخته همکار و هم وطن، من
بسوزد همکار هم سر و تن بدوزد همسرش دیده به تن، من
خداوندا تو مهشورش بگردان آن شهید کار و هم وطن، من