حكايت اين آقاي هوگو چاوز مثل آن كسي است كه از دهي ميگذشت خيلي گرسنه بود از غذا كدخداي ده بيمار بود . شخص مسافر خود را به جاي حكيم جا زد و براي مداوا ابتدا دستور داد مقدار زيادي غذا برايش آوردند و خورد . بعد سفارش كلي خوراكي ديگر داد . در حين خوردن خبر دار شدند كه اي دل غافل كدخدا مرد . يقه مرد مسافر را گرفتند كه اي شياد تو مگر نگفتي كه طبيبي پس چرا كاري نكردي . گفت : دو نفر در حال جان دادن بودند يكي كدخدا يكي هم من كه از فرط گرسنگي داشتم مي مردم . من حداقل يكي را از مردن نجات دادم .
آقاي چاوز بايد از اين فرصت طلايي به نفع منافع كشورش استفاده كند كه دارد خوب آين كار را انجام ميدهد . نبايد تعجب كرد هر آدم عاقل ديگر ي هم كه بود درست همين كار را ميكرد .
سلام خدمت مديران تابناك
لطفا نظرات سخيفي كه توهين به ملت محسوب مي شود را قرار ندهيد. شخص بي ادبي كه ملت ايران را بدبخت ناميده است خود در بدبختي و ناداني مطلق است.