کامیاب
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۰:۳۸ - ۱۳۹۵/۰۱/۲۵
باید پزشکان همچون مشاغل دیگر مثل پلیس ، آتش نشانی ، اورژانس ، هلال احمر و امدادو نجات در ایام تعطیلات نوروز به صورت شیفتی کارکنند و خون آنها رنگین تر این عزیزان نیست و نباید وقتی مردم کشورشون و هم وطنانشون نیاز به کمک آنها دارند و نبودشان ممکن است به قیمت از دست رفتن جان انسانها تمام شود به فکر تورهای گردشی خود به اروپا و ... باشند این بدور از قسم پزشکی و اخلاق است و باید وزارت بهداشت جلوی این اقدام غیر حرفهای و غیر انسانی را با راهکارهای قانونی بگیرد .
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۰:۵۱ - ۱۳۹۵/۰۱/۲۵
کجای این سیستم درست عمل میکنه که بخش درمان بکنه؟!
همه جا حرف اول و آخر رو پول میزنه و بس، کسی پول و پارتی نداشته باشه کلاهش پس معرکه است!!
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۰۱ - ۱۳۹۵/۰۱/۲۵
وقتى مرگ به در خانه در مى كوبد پزشك يك الهه است
وقتى بيمار خود بيمارى مسرى خطرناك دارد پزشك يك فرشته است
وقتى بيمار درمان يافت ،پزشك يك آدم عادى مى شود
وقتى پزشك طلب مزدش را دارد او يك ديو است
خشایار
|
United States
|
۱۱:۰۷ - ۱۳۹۵/۰۱/۲۵
آذر ماه سال 93 مادر سالخورده من در اثر زمین خوردن، دچار شکستگی استخوان ران پا شد. به سفارش تکنیسین های اورژانس تهران ایشان را با آمبولانس به یکی از بیمارستانهای دولتی در اطراف میدان ولی عصر تهران بردیم که گفتند امکانات خوبی دارد و به همین دلیل بیشتر مصدومان حوادث رانندگی را به آنجا می برند. در کوچه و خیابان نزدیک بیمارستان به دلیل توقف تعداد زیادی آمبولانس راه بسته شده بود. داخل اورژنس بیمارستان تا جایی که میشد تخت گذاشته بودند و همه تخت ها هم پر بود از بیمارانی که بیشتر در اثر تصادفات رانندگی مصدوم شده بودند. دوازده بیمار مصدوم - از جمله مادر مرا - روی تخت در راهرو اورژانس جا دادند. در قسمت اورژانس سرپرستاری جاافتاده، مودب و صد البته کلافه مسئول پذیرش بود و تنها جوابی که با خونسردی به ماموران اورژانس میداد این بود که جا نداریم! دو نفر هم نگهبان مرد - بدتر از لاتهای چاله میدان - با عربده کشی سعی در جلوگیری از ورود افراد متفرقه و ایجاد نظم و سکوت داشتند! پزشکان (شاید هم انترن ها و رزیدنت ها) همگی کمتر از سی - سی و پنج سال داشتند و موبایل به دست مشغول ویزیت بیماران بودند و هر از گاهی هم با نگاهی به موبایلشان، خود را از این شلوغی جدا می کردند. از امکانات، اصلا خبری نبود برای مثال جایی برای نشستن همراهان بیماران وجود نداشت (حتی یک صندلی) پتو هم به تعداد بیماران نبود و تعدادی، شب را تا صبح از سرما لرزیدند. طبیعی است که از شام هم برای بیماران اورژانس خبری نباشد. در تمام آن شب پرستاری را در آن قسمت ندیدم تنها یکی دو نفر از خدمه زن گاهی از آنجا عبور می کردند که در جواب التماس پتوی من می گفتند "از داخل کمد اتاق اورژانس بردار" که البته کمد خالی بود. پس از دو ساعت انتظار - در حالی که مادرم درد می کشید - بالاخره دستور عکس برداری صادر شد و به من گفتند که مادرت را ببر رادیولوژی عکس بگیر! پرسیدم خودم ببرم؟ فرمودند اگر پرستاری پیدا کردی بده او ببرد! پرسان پرسان تخت سنگین و بدقلق را به هر زحمتی که بود با آسانسور به طبقه پایین و رادیولوژی رساندم. در آنجا هم از پرستار خبری نبود و همراهان بیماران باید آنها را برمی داشتند و به روی تخت دستگاه رادیولوژی می گذاشتند و برعکس. از فکر اینکه بیشتر این بیماران تصادفی هستند و هر حرکت نسنجیده ی همراهانشان می توانست باعث قطع نخاع آنان شود به خود لرزیدم. مصدومی بود بیهوش که با دستگاه تنفس می کرد و رنگ صورتش بنفش شده بود سراپایش خون آلود بود و با چنین وضعی توسط افراد عادی از روی تخت حرکت داده شد. حتی کسی نبود که خون های روی تخت رادیولوژی را پاک کند. یادم هست خانمی که دچار شکستگی زانو شده بود و همراهی نداشت در اتاق رادیولوژی منتظر بود تا شاید چند خانم دلسوز از راه برسند و او را روی تخت عکسبرداری بگذارند! بعد از این مرحله، گفتند که منتظر پزشک متخصص باشم تا نتیجه معاینات را مشخص کند. سرانجام بعد از ساعتی پزشکی جوان که ظاهرا رزیدنت یا پزشک ارتوپدی بود به من گفت که پای مادرت شکسته و باید جراحی شود. وقتی از او محل شکستگی را پرسیدم پاسخ داد که من خودم عکس ها را ندیدم ولی همکارانم که دیده اند گفتند شکسته! برای دریافت دارو نیز که به داروخانه بیمارستان مراجعه کردم دختر جوانی با روپوش سفید، سر در موبایل، پشت پیشخوان نشسته بود. نسخه را در مقابل او گذاشتم بعد از چند ثانیه بی اعتنایی نسخه را برداشت و در حالی که همچنان نگاهش به گوشی موبایلش بود به سمت قفسه داروها رفت.
با دیدن این اوضاع صبح روز بعد مادرم را به یک بیمارستان خصوصی منتقل کردم. اولین چیزی که جلب نظر می کرد تمیزی، نظم، امکانات خوب و برخورد مودبانه کارکنان بیمارستان - حتی نگهبانان - بود. در تمام یک هفته ای که به آن بیمارستان رفت و آمد داشتم موبایل در دست کسی - حتی پزشکان - ندیدم. در ابتدای بستری شدن مادرم برای جابجا کردن او از برانکارد دو تکه استفاده کردند که ای کاش در اختیار ماموران اورژانس هم بود. برای او تشک مواج گذاشتند و به پایش وزنه ای آویختند که درد او را بسیار کاهش داد. بجای جابجا کردن بیمار، دستگاه عکسبرداری را به اتاق بیمار می آوردند. کارهای ساده ای که امکانات آنچنانی هم لازم ندارد اما در کاهش رنج و درد بیمار بسیار موثر است. حتی پزشک معالج مادرم خودش شخصا به لابی بیمارستان آمد مرا پیدا کرد و از روی عکس، مراحل درمان را به من توضیح داد که بسیار دلگرم کننده و آرامش بخش بود.
با دیدن شرایط این دو بیمارستان متوجه شدم که بخشی از تفاوت های بیمارستانهای دولتی و خصوصی به نحوه ی مدیریت و اداره آنها مربوط می شود. برای نمونه اجبار کارکنان به استفاده نکردن از موبایل در هنگام کار یا برخورد مودبانه با مراجعان، ربطی به امکانات و بودجه ندارد بلکه مدیریت صحیح و دلسوزانه می خواهد.
آنچه گفتم عین حقیقت است و فقط به این دلیل ذکر شد تا شاید آن دسته از مسئولانی که هرگز گذرشان به بیمارستانهای دولتی نمی افتد بخوانند و به داد مردم کم درآمدی برسند که استحقاقشان خیلی بیش از اینهاست.
fariborz
|
Australia
|
۱۱:۰۸ - ۱۳۹۵/۰۱/۲۵
پدر بزرگمو دکتر مرخص کرد سه روز بعد فوت کرد چرا مرخص شد؟ به این دلیل که دکتر بیمارستان غیر خصوصی لزومی نمیدید بیشتر وقت و انرژی و... صرف شود
بمیرد بهتر است
من موارد بسیاری دیدمو شنیدم که پزشکان ما کاسبی کرده و میکنند مطب دکان شده و بیمارستان پاساژ.