مهاجر
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۸:۴۵ - ۱۳۹۴/۰۶/۱۳
در تصاویر ساعت مچی ، دمپایی مدل جدید و پودر لباسشویی دیده می شود.
یا این تصاویر متعلق به این گزارش نیست یا این گزارش صادقانه نیست
mohsen
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۸:۴۷ - ۱۳۹۴/۰۶/۱۳
مگه میشه،مگه داریم
دهاتی ساده ولی شهرنشین بی افاده
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۸:۴۹ - ۱۳۹۴/۰۶/۱۳
با سلام و سپاس از تهیه کننده گزارش:
شاید و صد البته بهتر همان باشد تا همین گونه زندگی کنند.
روستا زاده ایی 50 ساله ام . تحصیلا عالیه ام را در یکی از معتبرترین دانشگاههای کشور در بیش از دو ده پیش به اتمام رسانده و در یکی از معتبرترین و پر کارترین دستگاههای خدمات رسان پایتخت مشغول به خدمتم.
زندگی ام بسیار ساده و غیر تجملاتی و همیشه ایام به مانند پدر و مادر روستایی خود در تلاشم تا معاشم از راه حلال باشد و بسیار تلاش میکنم تا آرامش و آسایش را نصیب خود و خانواده و حتی هم نوع حود نمایم و در این راه نیز بس مشقت ها کشیده ام که مپرس.
وقتی که به زادگاهم میروم دلم و چون پاهایم نای برگشتن به شهر و به تهران را ندارد.
کوچک که بوده ام فیلم سینمایی " کبوتران به لانه بر می گردند" را با جان دل تماشا کردم و دوست داشتم تا با تحصیلات خود به همنوعان خود کمک کنم و صد حیف که نشد و خود داستانی دارد و.....
البته روستایمان به اصطلاح با شهر هیچ تفاوتی ندارد.
حتی مادر پیرم به مانند مادر خانم پیر پایتخت نشینم باید در صف نانوایی بایستد.
پسر نوجوانم از طعم شیر گاو همسایه مادرم در روستا خوشش نمی آید.
زن و فرزندم چون همه ما به سر و صدا عادت کردند.
پسرم را به تمامی کلاسهای معمولی که همه شهروندان و به ویژه تهران نشینان می فرستند من نیز می فرستم.
زبان انگلیس میداند.
کامپیوتر و تمامی روزنه های اجتماعی و سایبری را به اصطلاح می داند.
از همین الان مطمئن هستم در دانشگاه آزاد و به اصطلاح در رشته مهندسی در طبقه فوقانی شیرینی فروشی سر خیابانمان لیسانس و شاید دکتری بگیرد.
از همین الان آنقدر سر گرم موبایل و شبکه های اجتماعی است که گاها وقتی فامیل ها دور هم و آن هم به خاطر فوت خاله خانم عزیزم و آن هم پس از ماهها و شاید هم سالها جمع شده ایم بازهم توی مسجد به مانند آن دیگر فامیل همسالش دارند چت می کنند.
این پسر و همه فرزندان این سرزمین بوی نان زا نمی فهمند.
بچه های شهر نشین ما آب سر چشمه را نمی فهمند و اصولا چشمه ایی نمانده است تا در سر چشمه آب بازی کنند و تا شاید آن را گل کنند؟؟
بچه های امروزین چه می دانند خواندن خروس دم سحری چیست؟؟
آنها دیگر شعر "باران ، باز باران ، با ترانه"" و.... را نمی فهمند و حاضر هم نیستند بدانند که چه بوده؟؟؟
امروز حتی وقتی که بارانی اندک می بارد یا با خود چتری به همراه دارند و یا در زیر سرپوشی تلاش دارند تا به تنشان باران نزند.
امروز در تهران و حتی در دیگر شهر هایمان نه مرغی است و نه خروسی، دیگر از هدهد و شانه به سر که در مزارع روستایمان در روزگاری بسیار فراوان بود خبری نیست. از کلاغ هم چیزی نمی دانند.
...................
......................
...............................
حال با تمامی حرف های ناگفته ام وقتی به 4 ده پیشم نگاه می کننم و مرور می کنم و...می بینم که برای شهرنشینی ، حتی همه چیزمان را از دست دادیم.
حتی آرامش و آسایش و جوانی ام را.
می خواهم برگردم به روستای خود؛ ولی آنجا هم همه موبایل دارند و ماشین و دانشگاه جامع علمی کاربردی؟؟
اونجا هم سر وصدا هست و آنتن ماهواره.اونجا هم در شب حنا بندان نوه همسایه مادری ام ارکستر میاره و تا 3 صبح با صدای گوش خراششان به روح مردمان زحمتکش آن روستا لطمه می زنند.
و آنجا هم از همه چیز می شود جست به جزء آرامش و آسایش و قدری مهربانی .
دختران اونجا هم همه پیر شدند و پسرانشان پیرتر و فقط 50 ساله ها و به بالاتر با تعجب به ما نگاه می کنند و لابد از ته دل می پرسند :
ره آورد این همه تلاشی که برای 6 فرزندان خود کردیم و همگی به دانشگاههای معتبر رفته اند چی بوده و چی هست؟؟
بی تردید شرمم می آید تا به زادگاهم بر گردم. چون نتوانستیم آرامش و آسایش و طیب خاطر را برای پدر و مادر پیرمان به ارمغان ببریم. اونا هنوز به فکر ما هستند و دائم با ما در تماس هستد تا نکند در تهران مشکلی داشته باشیم.
و.....
پس ای بزرگواری که این گزارش را تهیه کرده ایی: به همانجا برو و از قول یک مدرس دانشگاه که دست بر قضا درس " روستا" تدریس میکند بفرمایید که:
"تکنولوژی" برای مردمان ما چیزی جزء وابستگی به دنیای استعماری و استکباری به ارمغان نیاورده هست.
و بگویید در شهر هیچ خبری نیست.
بگویید در شهر و در آپارتمانها، همسایه حالی از همسایه نی پرسد. و در همین آپارتمان ها وقتی بوی تعفن همه جا را گرفته باشد آنگاه متوجه می شوند شخص تنهایی در آن دیگر واحد مدتهاست که مرده و جسدش حتی آن چنان متلاشی شده که قابل شناسایی نیست.
در شهر نه از هویت خبری هست و نه از معرفت و نه از بوی نان تازه و نه از بوی خورشت فسنجون و نه از کفتر و یا کریم و نه حتی صدای قار قار کلاغهایی که مثل سگ صد تا جون دارند/
در شهر کسی به گربه ها غذا نمی دهد و بالطبع ببه سطل های آشغالی هجوم می آورند / در شهر به سگهای گرسنه که زمانی رمه دارمان بود و به هیچ گرگ و گرگ صفتی اجازه چپ نگاه کردن به حریم گله را نمی داد ، شده اند "سگ هار" و با بی رحمی نابودشان می کنند و این اواخر عقیمشان می کنند.

به آنها بگو و با صدای بلند بگو:
آی دهانی ، وقتی که به روستایتان برق بیاد و جاده بیاد و تکنولوژی های دیگر بیاید، فکر نکنید که آرامش و آسایش می آید.
وقتی که کارت یارانه بگیرید، اونوقت باید برید شهر و کارتتان را به نانوای شهر بدهب تا به شما نان بدهد.
اونوقت شرکت آب و فاضلاب روستایی می آید و بر روی چاه و قنات آبتان به بهانه های مختلف کنتور آب تعبیه می کند و هم چنین کنتور گاز و بره و دیگر شبکه ها و آنگاه بانک غیر انتفاعی و دانشگاه غیر انتفاعی و مهندسینی چون من بنای اجدادیتان را به بهانه ای مختلف تخریب می کنند تا برای شما آشپزخانه ا و پ ن ؟؟؟ بزنند.
اونوقت پنجره ای برایتان می سازیم که نیاز به شصت مت پرده حریر دیبا باشد و در کنار این پرده مبلمان و تلویزیون های فول و بذایتان برنامه از روستا چه خبر را پخش می کنند تا خودتان را از تلویزیون ببینید وتازه متوجه می شوید که ای بابا چقدر عقب افتاده ایم؟؟؟
و یقین داشته باشید که به شهر مهاجرت می کنید و پس از سالها که اضافه کاری هایی چند گرفتید صاحب ماشین می شوید و دلتان می خواهد که بچه تهران باشید و پس از چندین سال که پولدار پولدار شدید دلتان می خواهد مثل بچه تهرون برید توی روستایتان ویلا بسازید تا کسب آرامش کنید و وقتی به سن من رسیده اید متوجه می شوید که این ماشین خریدن و ویلا ساختن و... فقط و فقط برای کم نیاوردن و پوز و افاده و فحر فروشی به هم دهاتی هایت هست و حتی نام فامیلیت که مثلا بوده ابر آبادی دماوندی با هزار بهتانه میکنیدش: " تهرانی اصل" و یا شمیرانی و...........
بمان، در همان روستایت بمان .بی تردید ما راه را گم کرده ایم و همه آن نیز زیر سر تکنولوژی است و بس.
نگاه کنید به مقاله "مهندسی ایرانی" نوشته استاد سید محمد بهشتی و دیگر مقولاتی از این دست به مانند: "ایران را از یاد نبریم" نوشته محمدعلی اسلامی ندوشون و....
ایرانی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۹:۰۵ - ۱۳۹۴/۰۶/۱۳
عجیبه.!اینایی که میگی لباس ارکجا تهیه میکنن؟
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۹:۱۲ - ۱۳۹۴/۰۶/۱۳
آفرین حداعقل خیلی از چیزارو نمی‌بینند اعصابش خورد نیمیشه
امید
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۹:۱۴ - ۱۳۹۴/۰۶/۱۳
توی یکی ازسه خانس های سفید ساعت به دستش بسته. توی بقیه عکس ها هم چیزهای دیگه ای مثل. پودر رختشویی برف و... دیده میشد که نشون میداد مردم این روستا خیلی هم با تمدن شهر و محصولاتش نا آشنا نیستن. از همه مهم تر از حرف هایی که ازشون نقل شده و توقعاتی که دارن معلوم میشه اطلاعات بالایی از دنیا ی خارج از روستاشون دارن.بنابراین یا خبرنگار تابناک زیادی درباره غیرمتمدن بودن این روستا اغراق کرده یا حرف هایی که خودش به ذهنش میرسیده رو از قول مردم این روستا بیان کرده
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۹:۱۶ - ۱۳۹۴/۰۶/۱۳
چشم ودل مسولان ما مبارک از حال مردم لبنان وسوریه خبر دارند اما از کنار بیخ کوش نه
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۹:۱۹ - ۱۳۹۴/۰۶/۱۳
پودر برف رو شما برده بودید براشون؟ :-)
حسن
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۹:۲۲ - ۱۳۹۴/۰۶/۱۳
نگارنده این گزارش هر چند قصد داشته کمکی در بهتر شدن رفاه حال این هموطنانمون داشته باشه نا خواسته به هموطنانمون طعنه زده . در روستا زندگی کردن و زندگی سنتی داشتن دلیلی بر عقب ماندگی نیست
محمد
|
Denmark
|
۲۰:۰۶ - ۱۳۹۴/۰۶/۱۳
لباس ها شون كه خودشون تهيه نكردن ؟؟؟ از كجا خريد مي كنن ؟؟؟؟
پاسخ ها
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of |
۲۱:۵۱ - ۱۳۹۴/۰۶/۱۳
اینا مبادله کالا به کالا دارند که در گزارش هست. مردم روستاهای اطراف گاهی براشون کالا می برند و در ازا گوسفند ازشون می گیرند
نظرات بیشتر