احساساتي و هيجاني بودن به خودي خود بد يا خوب نيس بستگي به شرايط استفاده از اين غريزه فطري دارد. مي توان در تصميم گيريهاي درست و منطقي با چاشني احساسات و هيجانات با انرژي بيشتري به هدف زد و البته بر عكسشم صادق هست و ويرانگر....
در كنشگري سياسي مردم نيز تا جائيكه به تبعيت از رهبران توانمند مثل حضرت امام و رهبر معظم انقلاب توام باشد، منطقي بوده و غليان هيجان رسيدن به مقصود را تسهيل تر خواهد كرد...
مردم جامعه اي كه احساسات خود را به موقع خرج نمي كنند در آينده اي نه چندان دور گرفتار حكمرانان بي احساس خواهند شد كه هر اقدامي را با منطق بي احساس خود محاسبه مي كند و دچار غرور كاذب و تبعات پايان ناپذير آن خواهد بود. نمونه هاي بارز اين مورد در همسايگي ما وجود دارد.
زنده باد منطق توام با احساس، و هيجان همراه با عقل و درايت.
من فکر می کنم احساساتی بودن یا جو گیر شدن ما تماما ریشه دارد در میزان مطالعه ما که خیلی خیلی پایین تر از احداقل های تعریف شده در ستانداردهای جهانی است لذا اگر کسی چیزی بگوید که به مذاقمان خوش بیاید، آن را پر رنگ کرده و بدون فکر به آن دامن می زنیم...
نمي توان انتظار داشت ايرانيان احساساتي نباشند زيراكه بين نظري كه مردم و تصميمات سياسي يك خلا از نهادهاي كاركردي وجود دارد مثل احزاب مثل تشكلهاي اجتماعي و سياسي كه بخاطر امنيتي بودن هماره اين كشور از آن جلوگيري شده براي همين هيچ موقع نظرات مردم صيقل نمي خوره و در مقابل نظرات مخالف در تشكلها نمي ايسته و درجه اعتبارش و نميسنجه براي همين اُسلوب روش شناسي بحث و نظر ومنطق در ذهن ايرانيان نهادينه نميشود پس تنها اُسلوب كاربردي ايرانيان براي انتخاب تصميم خامترين اُسلوب يعني احساسات است
قطعا نمیتوان همه مردم را با یک چوب راند اما رفتار جمعی غالب مردم جامعه ایران که رای ونظرشان تاثیر گذار بوده و هست متاسفانه احساسی و هیجانیست. اگر جای دور نرویم مثالهای فراوانی را میتوان در دوره معاصر شاهد آورد که این رفتار را اثبات میکند که بدلیل امکان سانسور شدن از ذکر آنها معذورم اما دلیل این رفتاررا بیشتر ناشی نبود آگاهی، نداشتن روحیه تحقیق و بررسی در امور حیاتی و روحیه برنامه ریزی و هدفگذاری میدانم