منم هوتن رو از بچگی می شناختم، اون خیلی پسر گلیه امکان نداره کار هوتن باشه و به نظرم قدم به قدم ماجرا مشکل داره. 1. هوتن هیچی مصرف نمی کرد و اگه چیزی بود حتما رورنامه ها نوشته بودن2. بالفرض دچار جنون آنی شده، که خیلی از ماها تجربش کردیم، تو این موقع آدم داد و هوار میکنه، یه چیزی میزنه میشنکه، یا تهش کتک میزنه نه اینکا خونسرد بره خفه خفه کنه! 3.اون به شدت به پدرش علاقه داشت و این علاقه دو طرفه بود، اگر هم این کار رو کرده بود من مطمینم که باباش کمکش می کرد یه راه چاره پیدا کنه،حتی گناهشو به گردن می گرفت 4.باز فرض محال یه آدم نرمال بدون مصرف هیچی ناگهان دچار چنان جنونی بشه که خواهر و پدرشو که خیلی به هم نزدیک بودن رو بکشه، بعدش که جنون میره طرف میزنا خودشو می کشه نه اینکه بره گردش و سینما! 5.کسی که اینقدر بر اعصاب و رفتارش مسلطه که بدون هیچ سابقه خلافی دو نفر عزیزه خودش رو بکشه و بعد جوری رفتار کنه که هیچ کس نفهمه ، اونوقت نتونسته عصبانیت خودش رو کنترل کنه! 6.کسی که اینقدر خونسرد و بابرنامه و فکر و با تسلط چنین کاری می کنه، بعد همان روز اول همان ساعت اول اعتراف می کنه میگه من بودم! 7.نوشتن پلیس از زخم دستش فهمیده، آدمی که شما تصویرش رو ساختید با اون فکر و خونسردی به فکرش نرسیده یه جا یه جور دستشو زخم کنه که کسی بهش شک نکنه!
در آخر اینکه من مطمینم هوتن بیگناه ست .... 2.هوتن فرزند کوچک یه خانواده اصیل بوده، پدرش پزشک بوده، هیچ مشکلی نه مالی نه روحی نداشت، بعد از اینکه مادرش فوت کردیک دفعه نصف دنیاش خراب شد تا مدت ها مریض و دپرس بود تا یواش یواش بهتر شد، با مرگ بقیه اعضای خانوادش هم نصف دیگه دنیاش خراب شده، دنیا براش تموم شده است..... اونم بدون هیچ امیدی به زندگی قبول کرده، گفته آره من بودم بکشیدم تا راحت بشم. حتما شکست عشقی رو تجربه کردید، وقتی شکست عشقی می خوردید احساس می کنید دنیا براتون تمومه و فقط دوست دارید که بمیرید، دوست دارید خودکشی کنید یا حتی حاضرید به گناهی که نکردید اعتراف کنید تا بکشنتون و راحت بشید. حالا حساب کنید به جای یه شکست عشقی ساده که بعد از یه مدت یکی دیگه می تونه جاشو پر کنه، اول مادرتون و بعد پدر و خوانودتون رو از دست بدهید، آیا دنیا برایتان اینقدر سیاه نمی شود که فقط آرزوی مرگ داشته باشید؟