ه گوشت میرسه روزی که بعد از تو چی شد حالم
چجوری گریه میکردم که از تو دست بدارم
نشد گریه کنم پیشت نخواستم بد شه رفتار
نمی خواستم بفهمی تو که من طاقت نمیارم
دلم واسه خودم می سوخت برای قلب درگیرم
یه روز تو خنده هات گفتی تو می مونی و من میرم
تو میمونی و من میرم
سرم را گرم می کردم که از یادم بره این غم
ولی بازم شبا تا صبح تو رو تو خواب می دیدم
نمی ونستی اینارو چرا باید می فهمیدی
منو دیدی ولی یک بار ازم چیزی نپرسیدی
ازم چیزی نپرسیدی
دارم رنگ بی بندو باری میگیرم واسه خنده از هرچی
یاری می گیرم دارم می فروشم همه لحظه هامو دارم
رنگ یک زخم کاری می گیرم دارم تو دلم اشک رفتن
می بارم میخوام داده هاتو واست پس بیارم
نمیخوام بفهمی وقتی نباشی من حتی همین
گریه ها رم ندارم تو رو به رهایی و من به این غم
میری تا توی سرنوشتت نباشم اگه روزی برگشتی و من
نبودم بدون خواستم اما نشود بی تو باشم
می خندم تا یادم نیاد خاطراتت که سنگین تر از این نشه
خواب بی جا نمیخوام که حاله دلم رو بفهمی نمیخوام بفهمی
که بی تا داده بی تو
غروب تو میری و من میشکنم باز بروت این شکسته و
نمیخوام بیارم نمیخوام بفهمی که وقتی تو نیستی
دلیلی واسه زنده بودن ندارم تو رو به رهایی و من
رو به این غم میری تا توی سرنوشتت نباشم اگر روزی
برگشتی و من نبودم بدون خواستم اما نشود بی تو باشم
بنام خدا
من مرتضی پاشایی را دو بار دیدم بار اول قبل از بیماریش به او گفتم نمیشناسمتان و اهنگهایتان را هم گوش نداده ام با لبخندی چند اهنگ از خودش را صورت یک سی دی بمن هدیه داد بار دوم که دیدمش دو ماهی بود که بیمار شده بود برای سلامتیش دعا کردم او نظرم را در مورد کارهایش خواست پاسخم برایش کمی تلخ بود اما رو در نکشید و باز با لبخندی دیگر سی دی دیگری از کارهای جدیدترش بمن هدیه داد و یکی از ترانه هایش را برایم خواند و گفت چرا انرا بیشتر از بقیه کارهایش دوست دارد وقتی خبر وفاتش را شنیدم فقط با خودم گفتم پسر خدا تو را رحمت کند بد جوری یادت در قلبم باقیست روحت شاد باد کمتر کسی را در جامعه هنری میشناسم که مثل مرحوم مرتضی پاشایی عزیز ظرفیت نقد پذیری را داشته باشد یادش گرامیباد
امشب مرتضی تو بهشت کنسرت داره ...