زهرا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۰۶ - ۱۳۹۳/۰۸/۰۶
قبلنا همه تو کار خوب از هم پیشی میگرفتن و رفته رفته همه خوب می شدن و مردم هم به اونا اعتماد پیدا میکردن اما امروزه دیگه هم تو بد بودن از هم پیشی میگیرن
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۳۶ - ۱۳۹۳/۰۸/۰۶
کو آن کسی که کار برای خدا کند؟ بر جای بی‌وفایی مردم وفا کند
هرچند خلق سنگ ملامت بر او زنند بر جای سنگ نیمه شبها دعا کند


همچو ساعی از دو عالم درگذر تا شوی از آفرینش باخبر
اخرت
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۵۴ - ۱۳۹۳/۰۸/۰۶
اگه محض نمونه بلایی که اون دنیا که اعتقاد و امید داریم قراره سرمون بیاد رو واسه نمونه میدیدم . مطمینا اصلاح میشدیم
سيد امير
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۰۶ - ۱۳۹۳/۰۸/۰۶
سلام
خدا رحمتش كنه منم يه درد دلي كنم
دخترم مدرسه قلم چي كرج ميره سرويسي كه استفاده ميكنه به جاي 4 نفر 5 نفر رو سوار ميكنه هرچي اعتراض ميكنم به جايي نميرسه بعد ير ماه از 5 نفر كرايه ميگيره اين ذزدي وكم فروشي اشكار نيست؟؟؟؟
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۰۹ - ۱۳۹۳/۰۸/۰۶
کو آن کسی که کار برای خدا کند؟ بر جای بی‌وفایی مردم وفا کند
هرچند خلق سنگ ملامت بر او زنند بر جای سنگ نیمه شبها دعا کند


همچو ساعی از دو عالم درگذر تا شوی از آفرینش باخبر
حمیدرضا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۳۴ - ۱۳۹۳/۰۸/۰۶
همه این داستان رو خونیدیم و لذت بردیم، اما فقط همین، در سرزمین ما کارآیی این قصه ها تا مرز لذت بردن است و بس. هیچکدام مرد انجام دادن حداقلی از این حرکات کریمانه نیستم، هر کس به اندازه خود و در کار خود.حتماً نباید لقمه کباب دهان کودکی گذاشت، میتوان لقمه ها را از دهان دیگران نگرفت .... و ایضاً !!!!!!
علی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۳۸ - ۱۳۹۳/۰۸/۰۶
به چهره اش نگاه کنید !
زیبایی و صفا موج می زند
خدا رحمتش کند و
تشکر از تابناک
حسن
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۴۱ - ۱۳۹۳/۰۸/۰۶
لذت بردم از این داستان واقعی خدا او را(حاج مرشد) با امامان معصوم محشور بفرماید و به ما کمک کند اخلاق و اعتقادمان را در کارمان بکار بگیریم
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۰۹ - ۱۳۹۳/۰۸/۰۶
عروسی خواهرم نزدیک بود. همین شهریور امسال. باید جهیزیشو میدادیم. یه چند تا اسبابش مونده بود ( یخچال و گاز و جاروبرقی) . خدا وکیلی دستمون تنگ بود . بابام یه چند تا سکه پارسیان ( حدودا 10 تا) داد به من گفت برو بفروش . حساب کردم با قیمت روز حدودا 700 تومنی میشد. رفتم طلا فروشی سکه 90 سوتی رو 80 سوت 50 سوتی رو 40 سوت برداشت . چند جای دیگه هم سئوال کردم داستان همین بود. مجبور بودم وگرنه نمیدادم . 100 تومن رو پول گذاشتم دادم بابام. هنوز که فکر میکنم دلم میشکنه. نمیگم به کجا داریم میریم. میگم به کجا رسیدیم.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۴۱ - ۱۳۹۳/۰۸/۰۶
شبیه یکی از همین آدما (بهتره بگم انسان ها!) رو ما هم تو محلمون داریم، بگذریم از توصیفش .... اما هستند هنوز چنین آدمای نورانی ای
نظرات بیشتر