تنم لرزید، اشک تو چشمام جمع شد یاد این شعر استاد ابتهاج افتادم که با نوای تار استاد لطفی همراه می شد:
این چه رازی است که هرسال بهار/با عزای دل ما می آید
خدا یش رحمت کند،نوازنده چیره دستی رو از دست دادیم. استاد شجریان می گفت زمانی که با لطفی توی کنسرت هستم انگار با یک کشتی گیر روبرو هستم. کنسرت عشق داند یکی از شاهکارهای استاد
هرگز نمیرد هرآنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
روحشان شاد. امیدوارم منش و راه استاد چراغ راه هنردوستان نسل جدید باشد. چرا که بسیار به آن نیازمند هستیم...
من بخشی از لحظه های تکرار ناشدنی زندگیم را مدیون نغمه های آسمانی این استاد بی بدیل تار و موسیقی هستم.
همیشه به یادش خواهیم بود و نوای سازش را نجوا خواهیم کرد.