در مقام این استاد بزرگوار دوست دیرینه اش سایه عزیز اینگونه سروده:
چه غریبانه تو با یاد وطن می نالی،
من چه گویک که غریب است دلم در وطنم،
شعر من با مدد ساز تو آوازی داشت،
کی بود باز که شوری به چمن درفکنم
نی جدا زان لب و دندان چه نوایی دارد؟
من ز بی هم نفسی ناله به دل می شکنم،
بی تو آری غزل سایه ندارد لطفی،
باز راهی بزن ای دوست که آهی بزنم
محمد رضا لطفی در سال 90 و دولت پیشین با مشکلاتی برای برگزاری برنامههایش مواجه شد. او در نشستی خبر در همین سال با انتقاد از مشکلاتی که وزارت ارشاد بر سر پوستر کنسرت اخیر او ایجاد کرده گفت: «...پوستر کنسرت اخیر ما که با تصویری از من است به خاطر موها و ریش من به مشکل برخورده است! در حالی به عکس من در این پوستر گیر دادهاند که همین عکس از من در روزنامهها چاپ میشود و حتی زمانی نیز که برای اولین بار به صداوسیما رفتم هم با همین موها و ریشها رفتم... این مشکلی است که میدانم حل میشود ولی بالاخره اعصاب آدم خرد میشود. من از زمان دانشجویی ریش بلند و موهای بلند داشتهام و نمیتوانم که بهخاطر مجوز دادن به پوستر کنسرتم در آنها تغییراتی بدهم!»
از بس نا مرادي و نامردي و كوته نظري ديدند دراين خاك. بخاطر مو ريش مجوز ندادند. اي كاش اون متحجران آگاه بشن تا اين انسانهاي بزرگ اونقدر عذاب نكشند. انسان بزرگي بود . خدايش بيامرزد. اين چند سال آدمهاي بزرگي رفتناستاد مشكاتيان- استاد پايور - و...
چه غریبانه تو با یاد وطن می نالی،
من چه گویک که غریب است دلم در وطنم،
شعر من با مدد ساز تو آوازی داشت،
کی بود باز که شوری به چمن درفکنم
نی جدا زان لب و دندان چه نوایی دارد؟
من ز بی هم نفسی ناله به دل می شکنم،
بی تو آری غزل سایه ندارد لطفی،
باز راهی بزن ای دوست که آهی بزنم