من توی بیشتر عملیاتها بودم اقای شیرازی میگفت عراقی ها کاملا تو را میشناسند و اگر بگیرنت پوستت را می کنن؟یک منطقه بزرک بنام من بود و همه افراد من و ان منطقه را می شناختن،بگذریم که چه کردم انجا ولی افسوس که زمانی موج انفجار راکت هواپیما عراقی مرا گرفت و هر دوی پایم از زانو چرخید به پشت،ان را بچه ها دوباره تا گرم بود چرخاندن سر جایش و با باند بستم چون مدت طولانی به مرخصی نیامده بودم گفتن برو درمان و مرخصی هم استفاده کن و چون من برگه معرفی داشتم منو مجروع جنگی حساب نکردند جون ان زمان کل لشگرها به هم ریخته بود و فقط یک دکتر انجا بود توی چادر که به من معرفی نامه داد و هرگز او را ندیدم و بعدا هم رفتم بگیرم گفتن هیچ مدرکی اینجا نیست و همه جلو جا مانده؟ بعد افسوس خوردم از کاری که کردم حق مرا ندادند؟ و تا حالا هر وقت راه میرم پاهایم درد می گیرد حالا که دیگر پیر شدم ولی حیف جوانانی که ان موقع جانشان را از دست دادن حیف...؟
ایکاش نام فرماندهان شهید ارتشی را هم بیارید و از انها تقدیر بشه چرا که افسران ارتش ایران واقعا دلاورمردانه از مرزها دفاع کردند مخص سرداران نخبه ای مثل شهید تیمسار نیاکی ..... خلبانان دلاوری که از آسمان کشور پاسداری کردن