آخری تلنگری بود بر خنده هام.

آخری دل سوزوند،منو یاد کوره پس کوره های ی شهر نزدیک قم انداخت. کودکی با دوچرخه خود گونی آویزان، جمع می کند پسماند عده ای برای خرجی مادر بیوه و خواهر کوچکش که سرپناهاشان چاردیواری مالک کوره آجر پزی ست.ای خدا....

این وانت پراید دراومد من توی همین هفته پرایدم را می فروشم. مسخره بازی درآوردن با این طرح دادنشون بابا بشین فکر کن این پراید موجود توی شهرهای سردسیر ایران یخ نزنه وانت کردنش پیش کش

عکس آخری رنج رو مجسم کرده! چه کسی و چه زمانی میخاد به داد این مردم برسه؟

سلام وتشکر از تابناک
همه چی جالب و پربار؛
آخرش هم دلمونو به درد آوردی!

خیلی بی مزه بود

عکس آخر ..

طفلی بچه بیماری پوستی داره ..

اون کودک آخر
اون کودک آخر
اون کودک آخر
و مقایسه اش با برخی کودکان ...
و حرفی که در گلو خفه میشه

جای عکس آخر تو این صفحه نبود

مزه قبلی ها رو هم پروندی