من دبیرستانی بودم و امتحان آمار احتمال داشتیم. تقریبا همه بچه ها به خاطر بازی وسط امتحان بلند شدند و رفتند که بازی ببینند که یکی شون خودم بودم
حامد
|
|
۲۳:۴۰ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۸
3
46
پاسخ
با سلام و درود خدمت همه ی شما انسان های با احساس. یک افغانستانی همیشه در غربت هستم که خاطرات گره خورده ای بسیاری با شما عزیزان دارم.منم چون شماها همیشه با غمهایتان گریستم و با شاد بودن هاتان شاد شدم. همیشه سربلند باشید.
یوسف
|
|
۲۳:۵۹ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۸
3
14
پاسخ
آقا خیلی با حال بود... من کل بازی خواب بودم بعد بازی هم با بچه رفتیم تو کوچه استقلال پرسپولیس بازی کردیم... شبشم تا صبح نشستیم بازی را واسه هم تعریف کردیم
پرهام
|
|
۰۰:۱۹ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۹
0
21
پاسخ
اون موقع ۱۳ سالم بود منم فرار کردم از مدرسه باورم نمیشه ۱۶ سال گذشته پیر شدیم چه دوران خوبی داشتم اونوقتها....
چوپان
|
|
۰۱:۳۰ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۹
0
17
پاسخ
مدیر ما خودش فوتبالی تر از همه بود برا همین بچه ها را زودتر تعطیل کرد که برن خونه و گفت تایم بعد از ظهر بعد فوتبال شروع میشه ما هم با خیال راحت رفتیم خونه دایی مون چون تلوزیون نداشتیم با خیال راحت نگاه کردیم بعدشم با داد و فریاد رفتیم مدرسه . اونروز یکی از بهترین روزها بود. اون موقع من دوم راهنمایی بودم و هنوز یادمه اونروز بعد از ظهر علوم داشتیم
ناشناس
|
|
۰۲:۰۵ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۹
0
25
پاسخ
من از مدرسه برگشته بودم، نهار آماده بود و بازی شروع شد. اون 20 دقیقه اول جهنم به معنی واقعی بود، هیچکی نتونست نهار بخوره، اصلا از گلومون پایین نمی رفت فقط با استرس نگاه می کردیم. توپ تا چلوی دروازه میرفت و بعدش عابدزاده... گل دوم رو که خوردیم دیگه امیدمو از دست داده بودم، عصبانی بودم، دعا میکردم... تا اینکه کریم گل اول و زد. فقط یکم امید اومد توی دلمون... بعدشم که... بوسنیپ بازیو آغاز میکنه، کریم باقری، علی دایی... حالا پشت مدافعان... خداداد عزیـــــزی... توی دروازه، توی دروازه گـــــل، گل برای ایران باز هم روی زمین....
و اون هشت دقیقه لعنتی.... ضربه عابدزاده، پایان بازی و پشتک های پشت سر هم من و اشک شوق همه خونواده... روزی که ایران یکپارچه دیوانه وار شادی کرد، از صدا و سیما تا کارگزان سرخیابان...
احمد
|
|
۰۷:۱۷ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۹
0
16
پاسخ
من کلاس پنجم بودم که مدیرمون دید نمیوتنه بچه هارو نگه داره یه تلویزیون گذاشت تو سالن و همه جمع شدند ، واقعا هیچ وقت از خاطرم نمیره
ناشناس
|
|
۰۸:۱۵ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۹
0
30
پاسخ
هنوز آرامش بینظیر عابدزاده یادمه.ارامشی که ما توی خونه حسش میکردیم.درود به غیرت همه اونها.هنو
محمد
|
|
۰۸:۳۵ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۹
0
20
پاسخ
یادش بخیر من اون زمان عاشق فوتبالو تیم ملی بودم
یادمه اون موقع از من میپرسیدن میخوای چه کاره بشی میگفتم میخوام علی دایی بشم و این پدرو مسیولین مدرسه را ناراحت میکرد اون زمان مث الان پول تو فوتبال نبود
یادمه اون زمان تو زنگ ورزش با اینکه فوتبالم خیلی خوب نبود حاضر نبودم برم تو تیم اونایی که بازیشون از من بهتر بود خودم از بچه هایی که خیلی بازیشونم خوب نبود تیم میساختم و اخر غیرت بودم و عاشقانه بازی میکردم تیم ما همش میکشوند بازی به پنالتی و من وایمیسادم دروازه میبردیم گلزن نداشتیم ولی همینکه میکشوندیم به پنالتی واسه بقیه تعجب اور بود چنین انتظاری نداشتن
امین
|
|
۰۸:۴۳ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۹
0
24
پاسخ
من اون روز کلاس دوم هنرستان تو تهران بودم از مدرسه فرار نکردم کلاً مدرسه نرفتم وقتی هم که خداد گل زد از خوشحالی جفت پا رفتم تو کمددیواری کمد و شکستم ولی خیلی حال داد 8 دقیقه آخر بازی رو با اون حرکات عابدزاده هیچ وقت تو عمرم یادم نمیره