من متولد 55 هستم زمان ما کنکور دو مرحله ای بود و با یه بدبختی قبول شدم بعد به دلیل اینکه عروسی داییم یه دوری تو جمع زده بودیم به عنوان رقاص ردم کردن و مجبور شدم برم دانشگاه آزاد از آنجایی که بابام کارمند ساده آموزش و پرورش بود مجبور بودم صبحها برم دانشگاه و ظهر تا ساعت 9 شب با تاکسی داییم کار میکردم و شب تازه میرفتم دشتبانی زمین یک ارباب زاده تا سر ماه اونهم یه چندرقازی بزاره کف دستم آره خواهر گلم با این وضعیت لیسانس گرفتم