آمار ازدواج را باید مطابق با آمار افراد با سن ازدواج مقایسه کنید، هر چند کاهش ازدواج در اثر فشار زندگی واضح است اما در ارائه ی آمار باید در نظر گرفت که پیک متولدین اوائل دهه ی 60 ازدواج کرده اند و افراد در شرف ازدواج کاهش یافته و آمار ازدواج هم طبیعتا باید کاهش پیدا کند.
پاسخ ها
ناشناس
||
۰۰:۲۸ - ۱۳۹۲/۰۲/۱۲
11 میلیون مجرد هستیم هنوز که از همون دهه 60 ایم!!!
ناشناس
||
۱۶:۱۵ - ۱۳۹۲/۰۲/۱۲
نميدونم چرا بدون اطلاعات جواب ميدي دهه ي 60ي ا دقيقا گروهي هستند كه مبتلا به اين موضوعند از دهه 70 به بعد امار پايين اومد اما رشد ازدواج يك سوم رشد مواليده لطفا اگه اطلاعات نداريد كامنت نادرست نگذاريد
ناشناس
||
۲۱:۱۳ - ۱۳۹۲/۰۲/۱۲
اقا استاد کجا پیک اوائل دهه 60 ازدواج کردن این امارو از کجا در اوردی منو هر کی که دهه 60 که دارم میبینم مجرده داداش
واقعا شرایط زندگی کردن سخت شده
من الان حدود دو ساله که عقد کردم و تا حالا بدلیل اینکه نتونستم امکانات اولیه زندگی رو فراهم کنم موفق نشدم برم سر خونه زندگی
کم کم دارم به این نتیجه میرسم که با این شرایط هیچوقت نخواهم توانست تشکیل زندگی مشترک بدهم و حالا بعد از دو سال با خانمم داریم در مورد طلاق فکر می کنیم
آخه هر جور فکر میکنیم جور در نمیاد حتی با اینکه تصمیم داریم مراسم هم نگیریم باز هم نمیتونم هزینه یک زندگی مشترک را فراهم کنیم به همین خاطر بهترین گزینه رو طلاق میدونیم و اینکه هر کس بره دنبال بدبختی خودش
با سلام خدمت عزیزان
بنده 32 سال دارم و کارمند هستم شغل خوبی دارم (نسبت به اکثریت جامعه)حقوق دریافتی حدود 1میلیون و هشتصد بررسی کردم که برای ازدواجم حداقل به 60 میلیون پول نقد احتیاج دارم (تخمین اصطلاحا در سطح یک خانواده متوسط انجام شده) طی این 10 سال کار بدلیل مشکلات اقتصادی و هزینه های جور واجور نتوانسته ام پس انداز کنم چه برسد به کسانی که شغلی ندارند درضمن هم مورد مناسب سراغ دارم و هم علاقمند به تشکیل خانواده هستم ولی مشکلات اقتصادی که هر روز افزایش می یابد امکان ازدواجرا گرفته است
در اینکه یافتن شغل مناسب ازدواج و گذران زندگی بسیار سخت شده و دولت هم به اندازه کافی کوتاهی کرده شکی نیست.من به عنوان کسی که 4سال پیش و با مهریه ای به تعداد سال تولدم عقد و دو سال پیش عروسی کردم با قاطعیت میگم که اگر دختر و پسر همدیگه رو از ته دل بخوان میتونن با تمام مشکلات زندگی کنار بیان. پدر همسرم به دلایلی هیچ کمکی به پسرش نکرد و ما تقریبا از صفر شروع کردیم(این بماند که پدرم هوای دخترشو داره و هزینه فوق لیسانسمو با افتخار تقبل کرد). قهر و دعوا و آشتی هم زیاد و تا دلتون بخواد کردیم مهم اینه که همدیگه رو درک کنیم و صبرمونو بالا ببریم وگرنه چه با یک سکه و چه با 1000سکه نمیشه کسی رو مجبور به سازش وادامه زندگی کرد .حالا هم داریم تو یه شهر بندری با تمام مشکلاتی که دوری از خانواده داره زندگی میکنیم وحتی گاهی اوقات آخر ماه فقط پول خرید نون برامون میمونه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!با این حال زندگیمو و شوهر عزیزمو دوست دارم.
راستشو بخواید من از اون اول بچه گی ادم تنهایی بودم
یعنی در جمع ولی تنها!
ازدواج کردن برام از نظر اقتصادی و کار و خونه نگران کننده نیست(البته این ها همه مهمن) ولی این که بخوام هر روز سر هر قضیه ای با خونواده خودم و همسرم و خود همسرم بحث کنم برام عذاب اوره
چون اصلا تحمل حرف زدن باهاشون رو ندارم
تازشم کی به ادم دیوانه ای مثل من زن میده.
من تنهام و از تنهایی خود دلشادم!