من جوان 25 ساله هستم وتمام موهای سرم سفید شده وهرجا میرم بهم میگن حاج آقا وفکر میکنند 50سالمه .تورم وگرانی وبیکاری وبی پولی وهزار درد دیگه این بلا را سر من آورده
نمی دونم چی بگم ولی از جوانی خودم راضی نیستم
از زمانی که 18 سالم کامل شد و سال 86در یه دانشگاه معتبر قبول شدم دنبال کار گشتم تا بتونم خرجمو در بیارمو دستمو پیش بابام دراز نکنم خدا روشکر تا حدودی مستقل شدم ولی بازم با این سطح قیمت ها نمی کشم برا خرید که میرم همیشه جنس بنجل ورمیدارم که ارزونتر برام دربیاد
بعد 4 سال سال 90 ارشدقبول شدم بازم تو یه دانشگاه معنبر در رشته ای که تنها 50 نفر پذیرش داشت. درحین کارم و تحصیلم دو مقاله علمی ترویجی کار کردم و یه مقاله علمی پژوهشی یه جورایی شاگرد اولم
تلاش کردم به سبب هزینه های بالای زندگی 3ترمه تمام کنم ولی استادم منو تو یه درس انداخته بهانش اینه که چرا با من مقاله کار نکردی؟؟؟!!!!!
الان تصمیم دارم ترک تحصیل کنم .....
برم پی سربازی و بعد دنبال یه کار آبرومند بگردم
اینم شمایی کلی ازجوونی من
خوشی نداشتم تنها درس و کار و استرس
یا حق
جوونی یعنی هیجان، لذت بردن از زندگی،
اما برای من استرس، قرص های اعصاب، لرزش دست ها و ...
بابا ببخش که توی کودکی ازت دوچرخه خواستم الان می فهمم پول ندارم یعنی چه
نه پشت سر راهی داریم نه راهی پیش رومونه، این جا نه آغازه برامون نه راهه ما تمومه، ببینید که جون نداریم همیشه در تلاشیم، نزارید تواین بیراهه هستیمونُ ما ببازیم......
ماکه از جوانی به جز نا امنی واسترس چیزی ندیدیم 1- تا کارمند شدیم استخدامها شرکتی شد 2-همین که دانشگاه قبول شدیم مدرک بی ارزش شد 3- اتومبیل خریدیم بنزین گران وسهمیه ای شد 4- ازدواج کردیم خونه گران شد 5-اکنون هم بعد از چندین سال کار قراردادی ،می خواهیم استخدام بشویم ، باید به مناطق کمتر توسعه یافته برویم تا استخدام بشویم و دوراز خانواده باشیم. 6- لعنت بر این زندگی
جوانی ؟ چه واژه ی غریبی. البته هستن کسایی که جوونی می کنن اونایی که باباشون پولدارن و ...! چی بگم اصلاً هیچی از جوونی نمیتونم بنویسم چون جوونی رو لمس نکردم. با حقوق ماهی 378000تومن با بچه ی 6 ساله مگه میشه. بخدا نمیشه توش موندم ...