ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۴۴ - ۱۳۹۵/۰۴/۲۶
حدیث صوتی سلمان و مرده رو گوش کنید تو نت هست اونوقت می بینی این تو بمیری با هیجان فرق داره
Omid
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۱:۵۰ - ۱۳۹۵/۰۴/۲۸
ما شانس نداریم میگیرن میزننمون فرشته ها فقط دعا کنید که شاد باشیم حداقل تو اون دنیا
دنيا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۳:۳۶ - ۱۳۹۵/۰۴/۳۱
سلام برأي من هم پرواز روح خيلي رخ داده به حدي كه مي توانم ادعا كنم جسم و روح و يك نوع سوي هم هست يعني مراحل بيرون از جسم و خيلي عظيم
زهرا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۱:۵۸ - ۱۳۹۵/۰۵/۰۵
خدایا تو چگونه زیستن را به من بیاموز من خود مردن را خواهم آموخت
بی نام
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۰:۰۳ - ۱۳۹۵/۰۵/۱۲
لطفا سری مستند برنامه «نسیم حقیقت» رو که چند بار هم از تلویزیون پخش شده ببینید. در این مستند افراد زیادی با هر دین و مذهب، ایرانی و خارجی، تجربه ی مرگ و بازگشت شون به دنیا رو به اشتراک گذاشتند. کاش به جای اینهمه مچ گیری و ذره بین گذاشتن روی روایت، به اصل قضیه فکر کنیم. افراد زیادی در اطراف خودمون این تجربه رو پشت سر گذاشتن.
اهورا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۰:۵۲ - ۱۳۹۵/۰۶/۲۴
واقعا داستان جالبی بود
مرتضی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۳۶ - ۱۳۹۵/۰۷/۱۵
حقیقت داره
چون یک پزشک اوروپایی 150 نفر که بر اثر حوادث برای مدتی مردند و بعد زنده شدند رو بررسی کرد واز همه اون ها وقایع بعد از مرگ رو پرسید
و پاسخ های مشترکی که همه دادند این بود:
بالای سر پیکر خود بودن و خودشونو میدیدن و حس آرامش و عشق نامشروطی داشتند
عباس
|
United Arab Emirates
|
۱۹:۲۱ - ۱۳۹۵/۰۷/۲۲
اگه بدونید چه لذتی داره همین الآن وصیت نانه هاتون رو مینویسید و بعد پرواز خودکشی
سوفى
|
Turkey
|
۲۱:۱۵ - ۱۳۹۵/۰۷/۲۴
اقاى عباس اریا من واقعا علاقمندم تجربه شما از دنیاى بعد از مرگ رو بدونم میشه توچیح بدید بىصبرانه منتزر جوابتونم
somaye
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۲۷ - ۱۳۹۵/۰۷/۲۶
باسلام خدمت همه دوستان
ببینید این خرفا واقعیت داره..حال من کاربه افرادی که تجربه خودشونو گفتن ندارم.ولی برای تو خواب چند باراتفاق افتاده.
یه بارش که خیلیم ترسیدم نزدیکای سحر بود من یه خواب ترسناک دیدم خواب دیدم بایه قطار تصادف کردم بعداز ترس ازخواب پریدم ولی هنوز حالت نیم خیز نگرفته بودم که دیدم مثل پر سبک شدم باخودم گفتم من چرا اینجوری شدم هرکاری میکردم خودمو به سمت پایین بکشم نمیتونستم انگاریه قدرت عظیم داشت منو سمت خودش میکشوند بعددیم دستم ازپنجره اتاق رد شدبرگشتم نگاه به پایین انداختم که خودمو دیدم کنار دست خواهرم خوابیده بود انقدر ترسیدم که حدوحساب نداره زمان معنی نداشت فکرای جورواجور به سرم میزد ولی شایدباورتون نشه انگارهمه اون فکرا فقط چند ثانیه طول کشیده بود تازه فهمیده بودم که مردم.ازترس نمیدونستم چکارکنم فقط یادمه خدارو به حضرت ابلفضل قسم دادم که بعدروحم برگشت به جسمم.بعدش میترسیدم شبا بخوابم تایه مدت دوست نداشتم شبا بخوابم.
اینجابود که فهمیدم وقتی میگن خواب برادر مرگه یعنی چی
نظرات بیشتر