نمیدونم دنیای دیگه وجود داره یا نه اما باید خیلی جالب باشه برای دیدن اون روز لحظه شماری میکنم نه به خاطر اینکه آدم نا امیدیم نه،به خاطر جالب بودن و یک شخص دیگر تجربه کردن
باسلام و درود.بنده یک سابقه تصادف و کما دارم که خیلی از وقایای عالم بعد از مرگ رو مشاهده کردم و سوالات ماورایی که در ذهن همگان هست و خیلی ها دنبال پاسخ این مجهولات و دنیای روح یا روان هستند را میتوانم پاسخگو باشم.آنجا که من بودم پرواز در بی زمانی و بی مکانی .دیدار با مردگان.تجسس در آسمان.تله پاتی با پدر بزرگانم که از دنیا رفتند.شوق رهایی و لذت فوق العاده از رفتن به آنجا.و جالب مشاهده خدا در روی زمین در شکل وبعدی همسان آدمی و خصوصا در میان گندم و آب و علفزار.وخیلی ماجراهای دیگری که تا به حال بعید میدانم کسی دیده یا شنیده باشد... ولی هرگز کسی رو ندیدم که تا این حد رفته و اطلاعات داشته باشد.ودر جستجوی یک پایگاه اطلاعاتی هستم که کمک کند تا من این اطلاعاتم را در اختیار همگان بگزارم شاید به خیلی ها کمک کند.مخصوصا در هدف زندگی
آقای کشاورز حرف تازه ای نزدند تنها حرفشان این بود که حالت سبکی داشته اند و در کنار دیوار ایستاده بودند و همه را می دیدند و وقتی صدا میزدند کسی صدایش را نمیشنود اینکه چیز جدیدی نیست باید تجربه و اتفاقاتی که در این 24 ساعت که در آن دنیا بودند را میگفتند. الباقیش مصاحبه است . آنچنان تیتر زدید که تجربه بازگشت از جهان مردگان را دارد من فکرکردم که کلی حرف جدید و تازه دارد. مردم این حرفهایی که ایشان زدند را همه می دانند چیزی جدید نگفتند. مردم را سرکار نگذارید.
باسلام و درود.بنده یک سابقه تصادف و کما دارم که خیلی از وقایای عالم بعد از مرگ رو مشاهده کردم و سوالات ماورایی که در ذهن همگان هست و خیلی ها دنبال پاسخ این مجهولات و دنیای روح یا روان هستند را میتوانم پاسخگو باشم.
تجربه مرگ در خیلی از اشعار شعرای ما هستش
خرم آن روز کز این منزل ویران بروم
راحت جان طلبم و از پی جانان بروم
گر چه دانم که به جایی نبرد راه غریب
من به بوی سر آن زلف پریشان بروم
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت
رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم
اگه با دقت اين داستان را بخوانيم ،متوجه اشتباهات فاحشي در آن مي شويم.
براي مثال:
يكبارگفتي:(مرد 52 سالهاي كه پس از يك تصادف وحشتناك 24 ساعت بعد در سردخانه بيمارستان زنده شد).يكبار ديگرگفتي:(وقتي براي سوختگيري در پمپ بنزين توقف كردم، او از خواب بيدار شد و خواست رانندگي كند، من نيز در صندلي عقب خوابيدم و 42 روز بعد چشم باز كردم). من فكر كردم اشتباه چاپي است و منظورتان همان24ساعت است .دوباره گفتيد:
آن روز جسد مرا پشت يك وانتبار عبوري قرار داده و به اميد نجات به بيمارستان برده بودند كه در آنجا پس از معاينه و به دليل آن كه آثار و علائم حياتي در من وجود نداشت، مرا تحويل سردخانه ميدهند.
چگونه متوجه شدند شما زنده هستيد؟
ظاهرا 24 ساعت بعد يكي از كارگران سردخانه بيمارستان كه مشغول جابهجايي اجساد بوده در يك لحظه متوجه ميشود انگشت شست پايم تكان ميخورد.
دوباره گفتيد:
42 روز بيهوش بودم و سرانجام وقتي به كالبدم بازگشتم با گرماي آفتابي كه از پنجره اتاق بيمارستان به صورتم افتاده بود، از خواب بيدار شدم.
آخرش؟42روز يا24 ساعت؟ يكبارهم گفتي:
اجساد را در سردخانه جابجا ميكردند.
سوال:بعداز24ساعت يا42 روز:فرض كنيم24ساعت...خب اين جناب از مرگ برگشته بعداز24ساعت ماندن در سردخانه بدنش يخ نزد؟دوست گرامي، چه چيز را ميخواهي ثابت كني؟شما حتي داستان نويس خوبي هم نيستي.حداقل داستان تخيلي هم اگر دوست داري بنويسي، حتماً روي كاغذ بنويس و مدادپاك كن دار هم داشته باش تا هركجا اشتباه كردي آنرا تصحيح كني.
پاسخ ها
مخمد
||
۲۰:۳۸ - ۱۳۹۵/۰۹/۲۹
سلام . ۲۴ ساعتی که فرمودن یعنی اینکه ۲۴ ساعت ایشان علایم حیاتی نداشتن ...۴۲ روز هم منظورشون لینه که ۴۲ روز بعد از کما یا بیهوشی بیدار شدن .