امیر
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۰:۱۹ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۹
راستی اینو یادم رفت بگم این اگر این بیماری زود تشخیص داده نشود مشکلات حادتری مثل وزوز گوش و حالت فشار و گرفتگی در کاسه سر هم به علائم آن اضافه میشوند که خیلی آزار دهنده هستند
r
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۸:۲۳ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۹
باعرض سلام
من یه دانشجوی رشته ی روان شناسی هستم از اونجایی که خیلی این مطلب جالب بود آنرا باذکر منبع در وبلاگم کپی کردم
مجید
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۳:۵۵ - ۱۳۹۰/۱۱/۲۷
من 6 ساله که این بیماریو دارم .
خیلی نا امیدم.
مرجان
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۹:۲۸ - ۱۳۹۰/۱۱/۳۰
با عرض سلام خدمت همه دوستان
من هم 3 ماه است که دجار این بیماری شده ام روزهای اول خیلی نگران بودم ولی حالا باکمک خدا و نسخه دکتر سمنانی در شرایط خوبی به سر میبرم و برای همه مریضان از درگاه خداوند شفا و سلامتی طلب دارم و پیشنهاد میکنم که در صورت داشتن این بیماری حتما به پزشک مراجعه فرمایید
hamid
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۳:۱۶ - ۱۳۹۱/۰۱/۰۵
من 2 سال پیش این بیماری داشتم و خودم تونستم با ترفندی ساده درمانش کنم

و بسیاری از دوستانی که با من تماس گرفتندر زمان شاید حتا چند ساعت هم خوب شدن می تونید
یه 27 ساله ،
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۵۲ - ۱۳۹۱/۰۲/۱۴
من امسال که دکتری قبول شدم ، یه جورایی تو اوج خوشی متوجه شدم که این بیماری رو دارم. البته بعدا متوجه شدم که دو ساله این بیماری رو دارم که هر چ5- 6 ماه یکبار به صورت علایم مسمومیت و یه حال روحی بد یه چیزی شبیه کلافگی برام اتفاق می افتاد. منم می گفتم شاید از این غذا یا اون غذا مسموم شدم. ولی تو دکتری از پا انداختم. بعضی کلاسام رو نتونستم برم. با چه عذابی امتحان ترم یک دادم. متاسفانه علایم روحی آزاردهنده ای داره. برای من این علایم هر دفعه به یه شکله. من خیلی اکتیو بودم اما حالا... . حفظ روحیه ام برام سخته. درمورد حال بهم خوردن که دیگه نمی شه حواست رو پرت کنی. خیلی ناراحتم حالا اگه بخوام ازدواج کنم باید بگم که یه بیماری دارم. نمی دونم سر چه کاری برم که برام مناسب باشه. بعضی حالات فقط چند لحظه س. دل درد و تهوع ولی گاهی چند روزه. بعضی از اون حالات روحی برام موندگار شدن واین آزارم میده. مثلا تا یه خبر یه ذره ناراحت کننده می شنوم فکر می کنم دیگه امیدی به این دنیا نیست و ته دنیاس. دارم پیش یه روان شناس بالینی میرم. بدبختی اینجاست که نمی دونم دفعه بعد قراره چی رو تجربه کنم و کجا. برام دعا کنید.
مریم
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۷:۳۸ - ۱۳۹۱/۰۴/۰۱
دوستان‏ ‏سلام.همه‏ ‏نظرتجربه‏ ‏هاتونو‏ ‏خوندم.منم‏ ‏مثل‏ ‏شما‏ ‏پنیک‏ ‏میشم.ولی‏ ‏علت‏ ‏اضطرابای‏ ‏جمع‏ ‏شده‏ ‏تو‏ ‏ذهنم‏ ‏که‏ ‏یهو‏ ‏از‏ ‏ناخودآگاهم‏ ‏میزنه‏ ‏بیرون‏ ‏اضطراب‏ ‏اجتماعی‏ ‏ترسو‏ ‏وحشت‏ ‏از‏ ‏دست‏ ‏دادن‏ ‏مادرم....است‏ ‏.جالبه‏ ‏میدونم‏ ‏مشکل‏ ‏پنیک‏ م‏ ‏اضطرابای‏ ‏حل‏ ‏نشده‏ ‏درونمه‏ ‏ولی‏ ‏هنوز‏ ‏نتونستم‏ ‏به‏ ‏اونجایی‏ ‏برسم‏ ‏که‏ ‏این‏ ‏افکار‏ ‏مسموم‏ ‏از‏ ‏خودم‏ ‏دور‏ ‏کنم.هشت‏ ‏جلسه‏ ‏هم‏ ‏شناخت‏ ‏درمانی‏ ‏کردم‏ ‏وارو‏ ‏هم‏ ‏مصرف‏ ‏کردم‏ ‏ولی‏ ‏هر‏ ‏از‏ ‏گاهی‏ ‏که‏ ‏با‏ ‏موقعیت‏ ‏اجتماعی‏ ‏میخوام‏ ‏روبرو‏ ‏بشم‏ ‏همه‏ ‏افکار‏ ‏ترس‏ ‏و‏ ‏وحشت‏ ‏میاد‏ ‏سلام.شکه‏ ‏شبش‏ ‏پنیک‏ ‏میشم.فقط‏ ‏به‏ ‏این‏ ‏نتیجه‏ ‏رسیدم‏ ‏باید‏ ‏با‏ ‏ترسام‏ ‏روبرو‏ ‏بشم‏ ‏تا‏ ‏وست‏ ‏از‏ ‏سرم‏ ‏بردارن.تا‏ ‏امروز‏ ‏فکر‏ ‏میکردم‏ ‏این‏ ‏فقط‏ ‏بیکاری‏ ‏منه...حالا‏ ‏دیدم‏ ‏خیلی‏ ‏مثل‏ ‏منن.یه‏ ‏کم‏ ‏زندگیو‏ ‏راحت‏ ‏تر‏ ‏بگیریم‏ ‏این‏ ‏مشکل‏ ‏راحت‏ ‏تر‏ ‏حل‏ ‏میشه..
ناشناس
|
Poland
|
۰۷:۳۵ - ۱۳۹۱/۰۶/۱۹
قرص دپاكين500 تأثيري در درمان مريضي دارد؟
با تشكر
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۳:۰۴ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۸
سلام منم این بیماریو چندین وچندبار تجربه کردم ام تونستم بهش غلبه کنم چون تمام این احساسات واهین همین که خواسته علایمش شروع بشه به چیزای خوب فکر کردمو به خودم گفتم همش الکیه به خدا توکل کنین و نترسین
ناشناس
|
United States
|
۰۹:۵۲ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۷
خیلی ممنون از مطلب بسیار عالیتون و مرسی از نظرات عالی دوستان؛ چون همه تون نیمه پر لیوان رو دیدید_بنظرمن که همه تون با این طرز تفکر جزء موفق ترین آدمایین_چون خودمم این تجربه رو داشتم و میدونم چقد تو این شرایط مثبت بودن سخته_منم پانیک گرفتم ولی نه مردم و نه چیزی؛ خوب خوبم شدم_من تو سایتهای دیگه که نظرات پانیک رو خوندم با اینکه چندساله خوب شدم ولی اونقد نظرات منفی بود که من سالمم ترسیدم دوباره بگیرم دیگه چه برسه به اونایی که هنوز بیمارن_ولی مطلب سایت شما یچیز دیگه بود؛ لذت بردم
نظرات بیشتر