خدا عاقبتش را ختم به خیر بگرداند و از خدای متعال برایش شفای عاجل مسألت می نمائیم.
یه بوشهری
|
|
۱۳:۰۱ - ۱۳۹۰/۰۴/۰۱
4
26
پاسخ
اجرکم عندالله برای جوانان وگمراهان بسیار دعا کنید نفس کسانی که فقط برای رضای خدا کار می کنند گیراست
محسن
|
|
۱۳:۰۹ - ۱۳۹۰/۰۴/۰۱
2
26
پاسخ
دلاور عکسهای سرشار از غرورت را بارها دیده ام فکر می کردم از خیل شهدا پر کشیده هستید اما خوشحالم که از شهدای زنده هستی .
Ali
|
|
۱۳:۱۱ - ۱۳۹۰/۰۴/۰۱
2
27
پاسخ
من فكر مي كردم اينايي كه اين جانباز گفت فقط تو فيلما اتفاق مي افته يا شايد كلاً يكي دو بار اتفاق افتاده باشه. 50 نفر تو يك چشم به هم زدن تو 40 متر خودشونو فدا كردن. قلبم لرزيد. نمي دونم اگه تو اون شرايط قرار مي گرفتم اصلاً تو جبهه مي موندم يا فرار مي كردم. اجر اونا كه محفوظه خدا آخر عاقبت ما رو به خير كنه
رحیمی
|
|
۱۳:۱۸ - ۱۳۹۰/۰۴/۰۱
3
26
پاسخ
خداوند به حق حضرت فاطمه زهرا(س) به ایشان و همه جانبازان عزیز سلامتی عطا فرماید.
ناشناس
|
|
۱۳:۱۹ - ۱۳۹۰/۰۴/۰۱
1
24
پاسخ
فکرش را بکن! صف کشیده بودند و پشت سر هم می رفتند. یکی یکی. یکی می رفت و وقتی صدای انفجار بلند می شد، او که رفته بود در غباری که از زمین به آسمان می رفت گم می شد، بعدی پشت سر او می دوید که به نوبتش برسد که در غبار انفجار بپیچد و به آسمان برود.
ناشناس
|
|
۱۳:۲۶ - ۱۳۹۰/۰۴/۰۱
2
24
پاسخ
درود بر تو و مردان و زنانی که همپای تو جنگیدند.
"حال و هوای آن موقع خیلی خوب بود، پر از افتخار و عشق بود." این جمله خیلی غم انگیز بود برادر.
امير
|
|
۱۳:۳۲ - ۱۳۹۰/۰۴/۰۱
2
24
پاسخ
دوستتان داريم
امیر
|
|
۱۳:۳۸ - ۱۳۹۰/۰۴/۰۱
2
28
پاسخ
در جبهه، وقتی رزمنده ها سر پست نگهبانی می رفتند، نفر بعدی را که نوبتش می شد، بیدار نمی کردند .عجب خوب و قشنگ و حقیقت گفتی داداش .
من سرباز بودم نه بسیجی اما خدا را شاهد میگیرم که عین این اتفاق برای من افتاد و دوست عزیزی این کار را کرد .آفرین به غیرت بچه های اون دوره .اما آیا الان حاضریم جای خودمان را در صف نانوائی حتی به همسایه خود و یا فرد مسن تری که هست بدهیم ؟؟