یاد آن روزهای شیرین و تکرار نشدنی که سر شار از محبت دوستی ساده گی ویکرنگی بخیر.بنده در شمال (مازندران)زندگی می کنم.محل سکونت بنده در شهری بغیر از محل کارم می باشد.در مسیر تردد هر روزه ام مناظر زیبای طبیعی(شالیزار و باغات مرکبات) وجود دارند.در این مسیر مدرسه ای قدیمی با حیاطی بزرگ با درختان نارنج و سرو خود نمایی می کند.بعضی اوقات که فرصت می کنم در کنار این مدرسه ماشین را پارک می کنم ودقایقی به این مدرسه نگاه می کنم و سرشار از احساس سرزندگی وآرامش می شوم وانگار نیرویی دو باره به بنده می بخشد.بنده چهل سال دارم ودارای تحصیلات عالیه می باشم.اعتراف میکنم هرگز در هیچ دوره ای از زندگی ام زیبایی یکرنگی سرزندگی احساس وآرامشی که در دیدن این مدرسه بظاهر قدیمی ولی با صفا وسر زنده وجود دارد در هیچ نقطه ای چنین احساسی نداشته و گمان می کنم دیگران هم چنین احساسی دارند و تایید می فرمایند.یاد آن ایام بخیر و از شما بسیار متشکرم
وقتی از جایی برمیدارید حداقل منبع را ذکر کنید تا آموزشی برای تازه به دوران رسیده ها باشد تا حق کپی رایت را رعایت کنند و به حقوق تولید کنندگان احترام بگذارند.
واقعاً که پاکترین وبهترین احساسات همان احساس دبستانی است که وقتی انسان از آن یاد می کند غم روی دلش می نشیند وآرزو می کند که ای کاش می شد به همان دوران برگشت
با سلام
عکس هارو نگاه کردم. بی اختیار اشکم جاری شد.فکر کردم من خیلی احساساتی هستم و شدم. بعد که کامنت ها رو دیدم فهمیدم که خیلی از ما ها همینجوری هستیم و شدیم.
تشکر از بارونی کردن چشم هایمان.