منم هفت سال باخانومم زندگی کردیم'باوجود همه بی احترامی که ازخانوادش دیدم صادقانه باهاش زندگی کردم همیشه بهش وفادار بودم'تا اینکه درعرض چند ماه مخفیانه باچند نفر تلگرام رابطه داشت'ویکی از آنها'روهم 'به منزل آورده'بود که من'خیانتش رو دیدم'دنیاروسرم'خراب'شد'وهرچه'قدرالتماسش 'کردم'بخاطر'بچه'میبخشم'گذاشت'فرار''کردوبعدش'هم'ساز جدایی زد'چقدرسنگدل'بود'دختر چهارسالموبه راحتی'ول'کردورفت'
مهدی
|
|
۱۳:۵۲ - ۱۳۹۵/۰۹/۰۱
1
3
پاسخ
باسلام به همه دوستان .
من مدت ۶سال هست از همسرم جداشدم .
روزهای خوبی را با هم داشتیم ولی بخاطر مشکلات مالی زندگیمون پر رنج شده بود
فشار مالی امانم رابریده بود .دلم میخواست زندگی خوبی را برای همسرم محیا کنم
ولی خرجم به دخلم نمیخورد.بی پولی زندگیمو خراب کرد..
تو این چند سال همش به گذشتم فکر میکنم .
همش افسوس ..ولی فایده نداره .روزی برام شب نمیشه که بیاد زندگی مشترکم نیافتم ..
پیش خودم میگم کاش بیشتر تلاش میکردم .
الان که زندگیم کمی بهتر شده ولی دیگه فایده نداره چون همسر م
چندماه بعد از طلاق ازدواج کرد.
حالا من موندم و همین خاطرات .کاش میشد گذشته را فراموش کرد.
حرفم به خانمهایی هست که میگن مردها بیمعرفت هستند .
نه جانم ما مردها بی احساس وبیمعرفت نیستیم .اگرهم بقول شما بیمحبتی یابیتوجهی از شوهراتون میبینید.شاید بخاطر مشکلاتی هست که نمیتونن بشما بگن این دلیل نمیشه که به زندگیشون بیتوجه باشن.
هیچ پسر ودختری بااین خیال ازدواج نمیکنند که بعداز مدتی کارشون به جدایی خطم بشه ..اگر کم توجهی از شوهرتون میبینید دلیل بر دوستنداشتن نیست..
مردهای متاهل شاید بادوستاشون بیرون برن خوش بگذرونن ولی شما از دلشون خبر ندارین ..بعضیها به همسراشون وابسته میشن .خودشونم متوجه این موضوع نمیشن ..وقتی ارثه بهشون تنگ میشه بفکر طلاق میافتن روزای اول میگن اوفی جان راحت شدیم ولی بعد میفهمن شاید اشتباه کردن .پس قبل از طلاق خوب فکر کنید .شاید نتونید اشتباهتون را جبران کنید .
زندگی مشترک هم سختی داره هم راحتی وآرامش ..
نیمه پرلیوان را نگاه کنید ..همش به عیبها وکمبودها تمرکز نکنید .به خوبیها ونکات مثبت همسرتون هم توجه کنید..
امیدارم هر زوجی قبل از طلاق به آینده ای که برای خودش وفرزندانش درست میکنه دقت کنه ..
اگر هم واقعا زندگی مشترک براتون غیر قابل تحمل شد .وکارتون به طلاق کشید طرف مقابلتون راببخشید وبراش آرزوی موفقیت کنید .تازتابش بشمابرگرده..
تا اینکه توافقی از هم جدا شدیم .
اوایلی که جدا شده بودم متوجه نمیشدم ولی بمرور زمان احساس تنهایی میکردم .
همه جای خونه خاطرات گذشته ..
قبل از ازدواجم با همه مردم روابط خوبی داشتم ولی الان بهیچ عنوان نمیتونم بکسی اعتماد کنم .به اسرار خانواده که میگن ازدواج کنم اما هر خانمی را میبینم زن خودم جلو چشمم میاد ..
فکر میکردم با طلاق همه مشکلات حل میشه ولی کاملا در اشتباه بودم ..
هیچ روزی برام شب نمیشه که یاد وخاطرات گذشته به ذهنم نیاد ..
همیشه بخودم میگم ای کاش ..ای کاش برای زندگیم کاری کرده بودم .میگم کوتاهی کردم
iii
|
|
۰۷:۴۷ - ۱۳۹۵/۰۹/۰۵
0
1
پاسخ
بعد از 11سال طلاق گرفت و رفت وخرج زندگیشو 180ملیون نقد دادم .مهر نداشت.خونه دادم .وبعد از 5 سال ازدواج کردم شیش ماه تمام از تمام زندگیم دور بودم حتی نزدیک ترین کسم از من خبر نداشت .بعد از این مدت اومدم روز از نو روزی از نو مغازام رو دادم اجاره و خونه مو دادم اجاره رفتم اکراین ساکن شدم ازدواج کردم و برگشتم ایران الانم از زندگیم رازی هستم وطی این مدت یک بار هم هیچکونه ملاقاتی با همسر قبلیم نداشتم و ارزوی موفقیت براش دارم بنده به شخصا لز ازدواج با یک خارجی رازیم باور بفرمایید چقدر صادقانه صادق هستند .زندگی زیباست زیبا پسند .زیبا اندیشان به زندگی رسند.
tina
|
|
۰۲:۰۰ - ۱۳۹۵/۰۹/۰۶
1
2
پاسخ
بعد ۷ سال جدایی همه ترسهامو گذاشتم کنار
۵ سال زندگی کردم با داشتن یه پسر ۲ ساله طلاق گرفتم
ازدواج دوباره کابوس سنگینی بود
اما
در کمال ناباوری انگار نیمه گمشدمو پیدا کردم . یه مرد مهربون با شخصیت نجیب مودب با فرهنگ متعهد
هر روزی که میگذره خدا رو بیشتر شکر میکنم
یک ساله ازدواج کردم
کاش از اول این مرد تو زندگیم بود . واقعا کاش میشد با پاکن زندگی قبلیمو پاک میکردم تمام دردهاشو
و تفلک بچه ای که بچه طلاق شد و طفلک منی که فقط نام مادرو به دوش کشیدم فقط یه مادر میفهمه نبودن فرزندت چقدر میتونه سخت باشه
همسرم قبلا ازدواجی نداشته . نه شخصیتمو خورد میکنه نه به روم میاره و حتی گاهی همپام میشه واسه دلتنگیهایی که واسه بچم دارم
شرمندشم بخدا . دل بزرگی میخواد اینطوری بودن
اینها رو نوشتم برای دوستانی که مثل من زندگی دوباره براشون یه کابوسه
پارسا
|
|
۱۷:۳۲ - ۱۳۹۵/۰۹/۰۶
0
0
پاسخ
چه سخته دوسش داشته باشی و بدونی این بدنی که داری بهش تنفس مصنوعی میدی ۴ ساله که مرده.....دردناکتر اینه که ازین قضیه سواستفاده کنه....نمیدونم چجوری توانشو بدست بیارم که تمومش کنم ....همش زجروعذاب
ناشناس
|
|
۱۹:۱۳ - ۱۳۹۵/۰۹/۰۸
2
2
پاسخ
زنان فقط دنبال تفريح هستند
نميدونن در هر وضعيتي طعمه هستند
دندانپزشك هم كه باشه آقاي دكتر تو فكر تجاوز كردنش
هيچ تفاوتي نداره
زن جنس بسيار بدجنسي هست كه خداوند هم جاي حق در جايگاه ابديش
روزا
|
|
۱۴:۰۳ - ۱۳۹۵/۰۹/۱۱
2
1
پاسخ
منم در حال جدا شدن از همسر هستم
بعضی از کامنت ها رو که میبینم حسرت روزای خوبشونو میخورن تعجب میکنم کارشون به طلاق کشیده
من میتونم بگم هیچ خاطره خوبی از شوهرم ندارم و هیچ عذاب وجدانی هم ندارم
همسرم مثل یه عروسک خیمه شب بازی بود که هر چی خانواده اش میگفتن قبول میکرد منم باید مثل خودش فقط می گفتم چشم به اون زندگی فکر میکنم حالم به هم میخوره
خانوم تینا براتون خیلی خوشحالم ای کاش منم با تمام بد شانسی هایی که داشتم خدا در حقم لطف کنه و بتونم حداقل طعم عشق رو بچشم
افشین
|
|
۱۶:۵۲ - ۱۳۹۵/۰۹/۱۲
0
3
پاسخ
سلام...بنظر من اون کسی که احساس میکنه اشتباه کرده و گناهکاره باید سعی کنه با معذرت خواهی طرف مقابل رو برای برگشتن ترغیب کنه....من همسرم تو گوگل پلاس عاشق یه دزد ناموس شد بعد طلاق خواست تا به عشقش برسه اونم با وجود یه دختر 4 ساله...اول که زدم لهش کردم بعد هم توافقی طلاقش دادم هپچی هم بهش ندادم...الان بعد از 1.5 سال طرف سرکارش گذاشته..و خانم مونده و حوضش...با این حال با اینکه درخواست برگشت داره اما مغرورانه برخود میکنه..من نه میزارم بچه رو ببینه نه برش میگردونم..زندگی جریان داره با خارج شدن ایشون متوقف نشده باز ازدواج میکنم.....کاری که شده...شده از گذشته خارج بشین به سمت آینده حرکت کنید....فقط حرکت کنید نیایستید..موفق باشید
ناشناس
|
|
۱۸:۴۴ - ۱۳۹۵/۰۹/۲۵
1
1
پاسخ
سلام دوستان .....منم بعد 8سال زندگی که همش عشق بود الان تو مرحله طلاقم بدلیل اینکه زن احمق من شد بازیچه هوسبازی بهترین دوستم که خودش زن داشت و زندگیشم روبراه بود الانم دوتاشون زندانن .........همیشه خدا مردا از سر هوس و زنام بخاطر حماقتو و زود باوریشون خیانت میکنن هیچ انگیره ای واس ادم نمیمونه بعد طلاق مردو زنم نداره ................. من همیشه از تنها شدن میترسیدم ولی زندگی ادامه داره خدام خیلییی بزرگه ............ از تجربه هاتون استفاده کردم مرسییییییییی
هستي
|
|
۰۶:۲۳ - ۱۳۹۵/۰۹/۲۸
1
0
پاسخ
سلام دوستان
من ٦ ماهه ك عقد كردم.با اينكه منو شوهرم همديگه رو خيلي دوست داريم ولي اكثر مواقع باهم اختلاف نظر و بحث داريم.ولي با اينكه شوهرم ميدونه ك من پاك و وفادارم شكاك و بدبينه،عصبي و پرخاشگر هم هست.حالا ديگه با رفتارش نسبت زندگي مشترك و ازدواج دلزده شدم و ٢روزه بهش گفتم ك بايد جدا بشيم.ولي خودم سر دوراهي موندم! نميدونم چيكار كنم.بچه ها لطفاً راهنماييم كنيد