یادش بخیر
زمانی که پهلوان رضازاده می رفت پشت وزنه همه نفسها تو سینه حبس می شد
حیف، از زمانی که رفته تو کار مسکن اونم برای خارجیها به گذشته و برای برگشت اون لحظه ها حسرت نمی خورم
یادش بخیر
زمانی که پهلوان رضازاده می رفت پشت وزنه همه نفسها تو سینه حبس می شد
حیف، از زمانی که رفته تو کار مسکن اونم برای خارجیها به گذشته و برای برگشت اون لحظه ها حسرت نمی خورم
یادش بخیر
زمانی که پهلوان رضازاده می رفت پشت وزنه همه نفسها تو سینه حبس می شد
حیف، از زمانی که رفته تو کار مسکن اونم برای خارجیها به گذشته و برای برگشت اون لحظه ها حسرت نمی خورم
یادش بخیر
زمانی که پهلوان رضازاده می رفت پشت وزنه همه نفسها تو سینه حبس می شد
حیف، از زمانی که رفته تو کار مسکن اونم برای خارجیها به گذشته و برای برگشت اون لحظه ها حسرت نمی خورم