زندگي صحنه يكتاي هنرمندي ماست هر كسي نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه همواره بجاست
خرم آن نغمه كه مردم بسپارند به ياد...
روحت قرين رحمت بيكران الهي باد خسرو عزيز
روزی روزگاری، هامونی بیقرار، عاشقانه از درد مشترک انسانها می گفت، بر سنگفرش احساس قدم می زد، آواز مه قربتی عجیب بین خانه سبز وجودش و ستاره ها ایجاد کرده بود.با عبور از غبار به سرزمین سبز زندگی رسید، ترنی در کار نبود همه گامهایی صادقانه آنهم در شب. او خط قرمز زندگی را در نوردید،تفنگ سر پرش را برداشت تا به شکار ابلیس برود، چرا که کیمیای وجود را در سرزمین خورشید می دید. سارایش بر روی کاغذ بی خط برایش نامهای نوشت از جنس بلور،اما او یکبار برای همیشه او رابا چشمان نافذ و خیسش نگریست وگفت:پرواز را به خاطر بسپار ،اتوبوس شب من آمده سایه به سایه اش خواهم رفت. خسرو خان شکیبایی خانه نو مبارکت، زمانی که این خبر را شنیدم از عمق وجود گریستم سینمای ما عزيزترین و با احساس ترین بازیگرش را از دست داد.
خسرو شكيبائي با ان صداي دلنشين با ان همه معرفت و مردانگي و چهره ماندگار از بين همه ما رفت . چه خوبست هر ساله مراسم بزرگداشتي براي ان زنده ياد ترتيب گردد . امروز شب اول قبر است بيائيد براي ان مرحوم نماز وحشت اداء كنيم.
صحنه همواره بجاست
خرم آن نغمه كه مردم بسپارند به ياد...
روحت قرين رحمت بيكران الهي باد خسرو عزيز