عکس آخر من رو به یاد این شعر زیبا انداخت:
گویند مرا چو زاد مادر
پستان به دهان گرفتن آموخت
شبها برِ گاهواره ی من
بیدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پا به پا برد
تاشیوه ی راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم
الفاظ نهاد و گفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من
بر غنچه ی گل شکفتن آموخت
پس هستیِ من ز هستیِ اوست
تا هستم و هست دارمش دوست
ای کاش همه ی ما قدر مادرامون رو تا زنده هستن بدونیم.
ناشناس
|
|
۱۳:۵۶ - ۱۳۸۷/۰۴/۱۷
0
0
پاسخ
چقدر از ديدن عكس آخر متاثر شدم ! واقعاً ارزش مادر چقدر است ؟ كساني كه مادرشان را در خانه سالمندان رها ميكنند سرمايه روحشان را از دست داده اند . مادر يعني خداي روي زمين
ناشناس
|
|
۱۳:۵۷ - ۱۳۸۷/۰۴/۱۷
0
0
پاسخ
چقدر از ديدن عكس آخر متاثر شدم ! واقعاً ارزش مادر چقدر است ؟ كساني كه مادرشان را در خانه سالمندان رها ميكنند سرمايه روحشان را از دست داده اند . مادر يعني خداي روي زمين
ناشناس
|
|
۱۳:۵۷ - ۱۳۸۷/۰۴/۱۷
0
0
پاسخ
عكس آخر واقعا تاسف بار بود. ما را چه شده كه اينگونه با عزيزانمان برخورد مي كنيم. آيا سراي سالمندان پاداش يك عمر زحمت مادران و پدران ماست؟؟؟؟
ناشناس
|
|
۱۴:۲۴ - ۱۳۸۷/۰۴/۱۷
0
0
پاسخ
صندلی خالی مجمع محترم تشخیص مصلحت نظام مربوط به کیست ؟
ناشناس
|
|
۱۴:۳۳ - ۱۳۸۷/۰۴/۱۷
0
0
پاسخ
جاسبي جان به كاكلش فكر ميكني يا جيبش؟
ناشناس
|
|
۱۴:۳۸ - ۱۳۸۷/۰۴/۱۷
0
0
پاسخ
البته پيشنهاد خوبيه استخدام چند مرتاض براي ارتش
ناشناس
|
|
۱۴:۵۱ - ۱۳۸۷/۰۴/۱۷
1
0
پاسخ
تصوير مربوط به روز مادر در خانه سالمندان ناراحت كننده است. ان شاءالله كه همه قدر مادرهايمان را بدانيم
گویند مرا چو زاد مادر
پستان به دهان گرفتن آموخت
شبها برِ گاهواره ی من
بیدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پا به پا برد
تاشیوه ی راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم
الفاظ نهاد و گفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من
بر غنچه ی گل شکفتن آموخت
پس هستیِ من ز هستیِ اوست
تا هستم و هست دارمش دوست
ای کاش همه ی ما قدر مادرامون رو تا زنده هستن بدونیم.