با فشار خونواده ها میرن سمت پزشکی. در دانشگاه سوگولی هستند. اما وقتی وارد بازار کار میشن تازه میفهمن چه خبره و تمام آمال و ارزوها مثل آوار میریزه رو سرشون
دانشجویانی که از دوره انترنی جان سالم به در میبرند بعد از فراغت از تحصیلی یک مشت آدمهای خسته، نا امید و گاها عقدهای هستند و غالبا دق دلشان را سر بیمارانشان خالی میکنند.
کسی باید وارد رشته پزشکی بشه که عشق به این رشته داشته باشه و سختیهاشو تحمل کنه نه اینکه بخاطر آینده بهتر و درآمد خوب وارد این رشته بشه و وسط کار نتونه تحمل کنه! البته تبعیضها و بی عدالتی هم موثرند در خودکشی این قشر.
اساتید رانتی بعد از دوسال کار در دانشگاه، صاحب سهام مراکز خصوصی میشوند
عده ای را برای پوشش کار مراکز دولتی خود جذب میکنند.
در بخش ها اموزشی بکار نیست.
رزیدنت ها سرخورده میشوند و راه بازگشت بعلت تعهدات سنگین ندارند.
شبکه آموزش پزشکی در انحصار پزشکان است و آنها برای حفظ شرایط موجود و کسب درآمدهای کلان حاضر به افزایش و تربیت پزشک نیستند .
به سادگی میتوان در یک مرکز درمانی آموزشی برای هر رشته تخصصی در هر روز یک رزیدنتی داشت که در رشته مورد نظرش آموزش ببیند و مهارت کسب کند . اما شبکه آموزش یک دانشجو انتخاب می کند و تمام ایام هفته و به صورت ۲۴ ساعته از این یک نفر تحت عنوان آموزش بهره بردای اقتصادی میناید و وظایف پزشکان را به آنها محول میکند .
تحمل این دوران سخت با کار زیاد و طاقت فرسا و کمبود درآمد توان فرساست و متاسفانه نتیجه اش به شکل خودکشی در جامعه خود را نشان می دهد .
دنبال علت باشید و شبکه فساد حاکم بر آموزش پزشکی را اصلاح کنید...
کلا کار خدمات درمانی سخت هست و کسانی که وارد این سیستم میشن میدونن کاری طاقت فرسا و از خودگذشتگی زیادی میطلبد اینکه تعداد نفرات کم هست یک مقوله می باشد و درامد تعداد زیادی دیگر کم معقوله دیگر
این هم یکی از اونها
چه باید کرد؟