در ان برهه چنین رفتارهایی بورس بوده انگار. فریادی دروغین بوسیله و بنام عشق برای دیده شدن . مردان حرف بودند وگرنه خیلی ها برای عشق خالصانه درخشیدند و جان دادند و خوش زیستند بی آنکه بر کسی نمایان کنند و جار بیهوده و نابجا بزنند.
نویسنده خواسته خود را اسطوره جا بزند نمیدانست که با این دروغ ها نمیتواند ره به جایی ببرد.
یک اهنگ ننواخت و نتوانست بنوازد ولی کل موسیقی اصیل را هم پسند نداشت.
اینها حال روز نرمال نداشتند رنگ طلا شاید زدند ولی خود طلا نبودند
ناشناس
|
|
۱۵:۴۵ - ۱۴۰۳/۰۷/۲۸
2
7
پاسخ
سهراب سپهری کوچولو را به احمد شاملو «بزرگ» شما ترجیح میدهیم
پاسخ ها
ناشناس
||
۱۹:۲۵ - ۱۴۰۳/۰۷/۲۸
هر کدومشون یه حال و احوالی دارند و نگاهشون به جهان متفاوت. این قیاس درست نیست
ناشناس
|
|
۱۷:۵۹ - ۱۴۰۳/۰۷/۲۸
4
2
پاسخ
شاملو سفر بی انتهاست... سفر که بی انتها باشه عشق هم بی انتهاست
ناشناس
|
|
۱۸:۳۳ - ۱۴۰۳/۰۷/۲۸
4
2
پاسخ
کتابی که ساعتها وساعتها خواننده راغرق فکر وخیال های جورواجور ورنگارنگ ومملو از غم وشادی به فراخور حال خواننده اش میکنه
محمد رضا خلیفه لو
|
|
۲۰:۰۵ - ۱۴۰۳/۰۷/۲۸
1
3
پاسخ
عشق زمانی عشق و عشق زمانی حتی تلخیاش شیرینه که به معشوقت نریسی و خودت تو خیالت این حسو با تخیلات شیرینت اینقدر قوی میکنی که میشه عشق و اگر هر کسیم جای شاملو با این سن نسبت به آیدا و شرایط بد اونروزای شاملو رو هم داشت شاعر که هیچ عارف میشد . حالا اگر شاملو با اون زن میرفت زیر یک سقف و سال 41 نه 403 بود و شرایط اقتصادی الان خوندن نوشته هاش خیلی جالب بود
امیررضاثابت
|
|
۲۰:۱۱ - ۱۴۰۳/۰۷/۲۸
1
3
پاسخ
به نظر میرسه شاملو داره از عمق تنهایی و بی کسی خودش حرف میزنه که قرارمسکنی به نام آیدا دردهای درونی شو تسکین بده. این اسمش عشق نیست.