«گروه تحقیقاتی علوم و معارف اسلامی احتجاج» به همت یکی از خیرین در نظر دارد به کسی که بتواند نظریه مفسر بزرگ، مرحوم علامه طباطبایی و ابوالکلام آزاد در «تطبیق کوروش و ذوالقرنین» را در یک گفت و گوی علمی (مباحثه و مناظره) به اثبات برساند، مبلغ ۰۰۰ ۰۰۰ ۵۰ ریال (۰۰۰ ۰۰۰ ۵ تومان) هدیه دهد.
حسين
|
|
۱۷:۳۵ - ۱۳۹۱/۰۸/۰۸
0
0
پاسخ
واقعا ادم احساس غرور ميكنه
اسماعیل
|
|
۱۴:۳۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۰
0
0
پاسخ
کوروش بزرگ شاه شاهان دادگر و نویسنده منشوری است که امروز پایه و بنیان اعلامیه جهانی حقوق بشر را تشکیل می دهد.
ناشناس
|
|
۰۵:۳۹ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۲
0
0
پاسخ
ابتدائًا آيات 83-98 سوره کهف و شماره 6 و 16 و 20 و 21 از باب 8 دانيال و سپس نتیجه :
و از تو، از « ذي القرنين » پرسيده اند. بگو! بر شما (مؤمنين) از او ذكري (به وحي) خواهم خواند.
يقينًا ما براي او در زمين تسلط و توانائي داديم. و به او از هر چيزي راهي را (براجراي فرمان الله نشان) داديم.
پس، (به فرمان الله) راهي را دنبال كرد. تا زماني كه به مغرب شمس (مأموريت در غرب) رسيد. خورشيد را يافت. در چشمه سياه و لجن آلودي غروب مي كند و در نزد آن، قومي را يافت. گفتيم، اي « ذا القرنين »! (بر تحقق سوره عصر) يا اينكه (مشرکان و منکران را) عذاب مي دهي و يا اينكه در (بين مؤمنان) ايشان نيكوئي اتخاذ مي كني!
(الله در ادامه) فرمود ” اما، هركس ظلم كند. پس، او را عذاب خواهيم كرد. سپس، به سوي پروردگارش برگردانده شود. پس، او را به عذاب بدي عذاب مي كند. (مانند انتهاي آيه سبأ : 12) و اما هر كس ايمان (به آيات الله) آورد و نيكوئي (مقرره الله) را عمل كند. پس، براي او پاداش نيكوئي (بهشت) است و برايش از فرمانمان آساني را خواهيم گفت. “ « طه : 74 و 75 »
سپس، (به فرمان الله) راهي را دنبال كرد. تا زماني كه به مطلع شمس (شرق مملكت) رسيد. خورشيد را يافت بر قومي طلوع مي كند. براي ايشان به غيرآن (آفتاب) پوششي قرار نداده بوديم.
گفت ” آنچه پروردگارم در آن مرا تسلط و توانائي داده (ثروت و قدرت) نيكوتر است. پس، مرا به نيروئي (كارگري) ياري دهيد! (تا) بين شما و بين ايشان سدي قرار دهم.
براي من قطعات بزرگ كلوخ آهن بياوريد! “ تا (نهايتًا) زماني بين دو كوه را يكسان كرد. گفت ” بدميد “ تا (نهايتًا) زماني آن را آتشي (ذوب) كرد. گفت ” براي من مس (مذاب) بياوريد! تا برآن بريزم. “ پس، نتوانستند كه بالاي آن روند و توانائي نداشتند که در آن سوراخي ايجاد كنند.
گفت ” اين رحمتي از پروردگارم است. پس، زماني كه وعده پروردگارم آيد آن را كوهي كوتاه و پست می گرداند و وعده پروردگارم حق است. “
وَجَاءَ إِلَى الْكَبْشِ صَاحِبِ الْقَرْنَيْنِ الَّذِي رَأَيْتُهُ وَاقِفاً عِنْدَ النَّهْرِ وَرَكَضَ إِلَيْهِ بِشِدَّةِ قُوَّتِه.......
دانيال : باب 8شماره 6 : و به سوي آن قوچ صاحب دو شاخ كه آن را نزد نهر ايستاده ديدم آمد و بشدت قوت خويش ...
Dan 8 : 16 وَسَمِعْتُ صَوْتَ إِنْسَانٍ بَيْنَ أُولاَيَ فَنَادَى وَقَالَ : [يَا جِبْرَائِيلُ فَهِّمْ هَذَا الرَّجُلَ الرُّؤْيَا].
دانيال باب 8 شماره 16 : و آواز آدمي را از ميان نهر اولاي شنيدم كه ندا كرده مي گفت « اي جبريل اين مرد را از معناي اين رؤيا مطلع ساز »
Dan 8 : 20 أَمَّا الْكَبْشُ الَّذِي رَأَيْتَهُ ذَا الْقَرْنَيْنِ فَهُوَ مُلُوكُ مَادِي وَفَارِسَ.
دانيال باب 8 شماره 20 : اما آن قوچ صاحب دو شاخ كه آن را ديد پادشاهان ماديان و پارسيان مي باشد.
Dan 8 : 21 وَالتَّيْسُ الْعَافِي مَلِكُ الْيُونَانِ وَالْقَرْنُ الْعَظِيمُ الَّذِي بَيْنَ عَيْنَيْهِ هُوَ الْمَلِكُ الأَوَّلُ.
و آن بز نر ستبر پادشاه يونان مي باشد و آن شاخ بزرگي كه در ميان دو چشمش بود پادشاه اول است.
ظاهرًا در كتاب (عربي) دانيال نبي « صَاحِبِ الْقَرْنَيْنِ » و « ذَا الْقَرْنَيْنِ » تنها سابقه از « ذو القرنين » است.
مانند آيه بقره : 2 « هديً » اختصاصی متقين و در « ذِكْرُ رَحْمَةِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا (2) » ومانند آيات « قلم : 52 و 53، تكوير : 27، ص : 87، قمر : 17، يوسف : 104، طه : 99 و 113، انبياء : 48، احزاب : 41، صافات : 3 و 168، طلاق : 10، مرسلات : 5 »، در « سَأَتْلُوا عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكْرًا (83) » « ذكر » رحمتي فقط براي مؤمنين است و ذكر ذوالقرنين در وحي الله (اعم از قرآن يا هر کتاب پيامبران گذشته) در محدوده آيات 83-98 بوده و تغير كلام الله با دستكاري خاص شيطاني (مانند تغير كلام الله توسط شيطان اوليه به آدم) است «كهف : 1 و 2 » « سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ (23) »
**************************************************************************
1. « سبب » : مأموريت هاي الله به « ذوالقرنين » در سه محور است.
الف . « فاتبع سببًا » : اولين مأموريت به غرب به آدرسی براي شناسائی محل مأموريت و انذار و بشارت كلامِ الله به شرح آيات 86-88، قابل مقايسه با آيات « ليل : 7 و عنكبوت : 69 و عصر و اسراء : 54 و كهف : 2-4 و هود : 2-5 و جن : 16 و 17 » است و به راهنمائي آيات « يونس : 47 » و « وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ در انعام : 48 و كهف : 56 » و « وَمَا أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ إِلَّا لَهَا مُنذِرُونَ (208)، وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً (15)، قصص : 59 » ذوالقرنين مأموري مكين (دارای پادشاهي) با قدرت و ثروتي عظيم (مانند سليمان « سبأ : 12 ») بود. « اسراء : 55 »
ب . در دومين مأموريت « ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا » در آيه 89 مقايسه « ثم » با « ف » اشاره به زماني طولاني تر دارد و عبارت « كذلك » در آيه 91 مشابهت ابلاغ كلامِ الله (آيه 86-88) و آيه 91 مانند « بِأَعْيُنِنَا » براي نوح « هود : 37 » و يا شبيه « وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا (48) »، بر اعلام نظارت و احاطه مطلق الله بر او است « جن : 27 و 28 »
ج . آخرين مأموريت « ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا » در آيه 92 ابلاغ فرامين الله به شرح آيات 86-88 ولی براي قومي با صفت « قَوْمًا لَّا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا » است که « يَفْقَهُونَ » در آيات اعراف : 179، انعام : 65 و 91، انفال : 65، نساء : 78، حشر : 13، منافقون : 3 و 7 ، فتح : 15 و توبه : 81 و 87 و 122 تفقه در قول الله است « فصلت : 44 » زيرا مذاكره قوم با ذوالقرنين نشان می دهد که زبان محاوره اي همديگر را مي فهميدند لذا بر قطع نفوذ مفسدان « يأجوج و مأجوج » درخواست ايجاد سدي با پيشنهاد شركت در ساخت و كمك مالي برای تسليم به فرمان الله گرديد. تا همطراز كوه غير قابل عبور، راه نفوذ و شر شرك شيطان ها مسدود گردد و رحمتي از طرف پروردگار برای فهم قيامت در زمين اعلام شد. « مزمل : 14، تکوير : 3-6، فجر : 21، قارعه : 5، مرسلات : 10، مريم : 90، طه : 105-108، کهف : 8 و 47، طور : 10، حاقه : 14، معارج : 9، نبأ : 20 » و توضيح بر « مفسد في الارض » در آيات « أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ (12) ، بقره : 27 و 30 و 60 و 205، مائده : 33 و 64، اعراف : 56 و 85، هود : 85 و 116، رعد : 25، شعراء : 152 » روشن نموده « يأجوج و مأجوج » صفت مخصوص رهبران مذهبي شيطان صفت بر مذهب مشرک قوم بوده ومانند شيطان هاي ذکر شده در آيات « يس : 15، نمل : 24، عنكبوت : 38، نحل : 63 » قوم بين السدين را از فهم كلامِ الله باز مي داشتند و « يأجوج و مأجوج » در اين آيات و آيه « انبياء : 96 » و هم در كتاب مقدسِ تحريف شده {« سفر پيدايش باب 10 شماره 1-3 و باب اول كتاب اول تواريخ ايام شماره 5 »، « كتاب حزقيال باب 38 شماره 2 و باب 39 شماره 1 و 6 »؛ « مكاشفه يوحناي رسول باب 20 شماره 7-9 » و حتی در قاموس كتاب مقدس در لغت مأجوج نوشته، مراد از جوج و مأجوج دشمنان دين مسيحي است (كه از آيات 73-96 هم به دست آمد كه « يأجوج و مأجوج » دقيقًا صفت همان پولس و يوحنا و امثال آن ها است لذا معلوم مي شود كه او هم فهميده بود كه خودش همان شيطان است) }به زبان قوم بين دو سد، مانند « شيطان رجيم » در آيات « حجر : 17 و صافات : 7 و آل عمران : 36 » يا شيطان مريد « حج : 3، نساء : 117 » براي معرفي شيطان ها و مراجع تقليد شيطان صفت مذهبي باز دارنده راه الله و مفسد در زمين پيروان اشخاص در مقابل پيروي از كلام الله و همچون ابليس، تافته اي جدا بافته با قدرت و ثروت باد آورده از حرامخواري از مقلدين « أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ (42)، توبه : 34 » جدا از مقلدين در سمت اشرافي مقابل قوم زندگي مي كردند و مانند سامري تكبر و بزرگي خود را از نتيجه شرك مي نمايانند « نساء : 48 » و مانند نامگزاری همه مفسدين في الارض، ملاء اعلي « ص : 69 » و....استعارًا يا اصطلاحًا به زبان قوم بين السدين به شيطان ها « يأجوج و مأجوج » گفته مي شد لذا « يأجوج و مأجوج » نه نام قومي است و نه نسب شناسي آنان به عنوان حل معمائی گفته شده و نه معرب چيز ديگری است. بلکه مثالی بر رد ادعاي مشركين و منكرين با تكيه به قدرت و ثروت در برابر پيغمبران « مريم : 73، سبأ : 35، فصلت : 15، كهف : 39 » كه الله اگر بخواهد، قدرتمندترين و ثروتمند ترين مأموري از هر رهبر سياسي همچون فرعون و هر رهبر مذهبي همچون هامان و قارون و ملاء همه قوم هاي مدعي قدرت و ثروت بفرستد تا جملگي بي هيچ مقاومتي مانند ديدن ملائكه (جنگ بدر) سر فرود آورند. « شعراء : 4 » لكن مانند آيات « يونس : 99، هود : 118، انعام : 35 و 149، شوري : 8، نحل : 9، سجده : 13 » طرحريزي بر عدم خواست الله بر هدايت جميع جن و انس در آزمون براي انتخاب آخرت است. « انسان : 2، هود : 7، حجر : 24، انعام : 38 و 165، كهف : 7، نحل : 92، ملك : 2، عنكبوت : 2 و 3، بقره : 155 و 244، آل عمران : 142، مائده : 48 »
2. آدرس مغرب و مشرق و بين سدين و راهنمائي اول آيه 86 و آيه 90 فقط براي پيدا كردن محل دقيق مأموريت « نحل : 15 و 16 » توسط ذوالقرنين بر رساندن آيات 86-88 بود و ذكر « ذوالقرنين » و « يأجوج و مأجوج » بر نشان دادن حقيقت آيات الله براي مؤمنان توسط انبياي بني اسرائيل مانند قرآن بوده كه با تحريف به صورت مبهم و معمائي، همچون وسوسهء شيطان براي خيالبافي بر كشف اسم ذوالقرنين (و حتي بر كشف رمز ساعت مخفي آخرت « طه : 15 ») است و عليرغم اينكه به حكمت الله، اراده بر افشاي هويت اشخاصي مانند عبد همراه موسي و سه پيغمبر و تنها مؤمن سوره يس و يا مؤمن آل فرعون « غافر : 28 » و فرعون مشرك و منكر و زن مؤمنش « تحريم : 11 » و اصحاب كهف و لقمان و دو مرد مورد ذكر در آيه 32 و پادشاه مجادل با ابراهيم و...در قرآن نيامده (آزموني بر چگونگي عكس العمل به كلام الله مجيد كه فريب خورندگاني از شيطان ها « انعام : 71 » بر اسم آنان به شك و گمان خيالبافي كنند) به همين ترتيب آدرس مكان مأموريت هاي سه گانه و مشخصات آنها براي شناسائي شخص ذوالقرنين نيست كه با حل معماگونه آن، شخصيتي از سابقه ذهني و مشكوك تاريخ « قصص : 44-46، انعام : 116 » به گمان و خيالبافي در مطابقت با كارهاي خيالي اولين پادشاه چين و يا در تطبيق با جنگ هاي اولين پادشاه هخامنشي، وحركت به غرب و شرق و شمال به وهم، كوروش تصور شود [تا به جاي بزرگي هاي الله در اجراي برنامه هايش براي آزمون و انتخاب آخرتي، به شيطنت علاقمندان و دوستداران كوروش، بدون مجوزي از الله، شخصيتي خاص براي كورش معرفي شده باشد و او را بدون دليلي از الله حتي پيغمبري بنامند و در حالي كه وقتي فرمان بر خرابي مسجد صادر شد « اسراء : 4 » بخت النصر بدون اينكه خود بداند مأمور اجراي فرمان الله بر نابودي آن شد (و همچنين تيتوس مأموری برای تخریب و نابودي كامل مسجد) و بر عكس طبق آيه اسراء : 6 با بازگشت توبه كنندگان بني اسرائيلي به كلام الله، بدون اينكه كورش بداند، مأمور الله بر بازسازي مسجد شد « اشعياء ، باب 44 :28 و 45 : 1-7، كتاب دوم تواريخ ايام، 36 : 22 و عزرا ، 1 : 1-4 » لذا باب هاي 6 و 8 دانيال، دامي از شيطان هاي نويسنده كتاب مقدس برای علاقمندان به « رجمًا بالغيب » و سخنوري بدون ترسي از الله شد] چنانکه فردوسي نيز با خيالبافي هاي شاعرانه (مورد تبعيت غاوون) اسكندر را نامزد نمود و همگي نيز بر اثبات مدعاي خود بر فهم اسم ذوالقرنين هرچه دل تنگشان مي خواهد بگويند « احزاب : 70 و 71 »، « كهف : 26 و 27، 104 »
اولاً اختلاف در سخن الله مطلقًا وجود ندارد. « مريم : 37، يونس : 93، زخرف : 65، سجده : 25، آل عمران : 19 » و معرفی های مختلف از يک شخص مورد مثال در قرآن به عنوان تفسير نسبت به کلام واحد الله به سبب منيت و تكبر بر رأی شخص و یقینًا داراي انحراف و نتيجتًا غلط است « شوري : 9 و 10 و 14، بقره : 253 » لذا بر اثبات نظريات مختلف، نظر سنجي و رأي اكثريت در باره آيات الله نيز مطلقًا باطل است « انعام : 116 » و آيه شوري : 38 مجوزی برای شور و كسب رأي اكثريت در زمان پيغمبر در برخورد با مشكلي دنيائي است و ربطی به کلام الله ندارد « آل عمران : 159، نور : 62 »
ثانيًا هيچ يك از آيات كتاب الله سرگرمي و چيستان براي حل مثل يا معمائي براي قرن هاي بعد و از جمله 1400 سال بعد از نزول نيست، بلكه آيات قرآني مستقل از زمان و مكان و فهم و شعور و منطق و نظر انسان است « نور : 35 » « سبحان الله » و هرگز اسم اشخاص (حتي معدودي هم به مانند « آدم » و « نوح » و « ابراهيم » و ...و « محمد »كه درقرآن آمده) در برابر الله و كلامش داراي ارزشي نيست. بلكه هر معرفي بر نشان دادن « عبدِ مطلق الله » است. « كهف : 1، علق : 10، مريم : 30 » و اسوه راه و بندگي الله و الگوئي براي روش مستقيم و حنيف و بي واسطه، نه اينكه اسم و شخصيت، آنان به عنوان اولياء و صاحب اختيار و سخن گوي ديني در برابر الله عَلَم شود « زمر : 3، شوري : 6 و 9 »، « اسراء : 57 ») مثال روشن، ابراهيم در 4000 سال قبل و مؤمن ذكر شده در آيه عبس : 8 يا يس : 20 و توبه كنندگان آيه مريم : 60 فقط به سبب فهم آيات كتاب الله و ايمان و عمل به كلامش مورد تأييد الله قرار گرفته اند.« توبه : 100 » و پيغمبر و حواريون همان « الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَ (31) » كه نهايتًا حكيم نيز شده اند. « مزمل : 20، جمعه : 2 » و اگر فرمان بر فهم نام ذوالقرنين آنطور كه اعلام كنندگان از افتخارات خود مي دانند بر پيامبر و حواريون نيز فرض بود به سبب ترس از الله، يقينًا مورد شناسائي و به عنوان شركت در مسابقه فهم كلام الله بوسيله آنان اعلام مي گردید و برعكس عدم يافتن اسم ذوالقرنين توسط پيامبر و حواريون به نوعي شانه خالي كردن از فهم آيات الله و در مغايرت با آيه « فرقان : 73 » تصور مي شد. زيرا وقتي پيغمبر براي زبان در دهان چرخاندن در زمان نزول وحي « قيامت : 16 » يا براي ناراحتي و اظهار تأسف بر عدم ايمان منكران و مشركان مورد انتقاد قرار مي گيرد « توبه : 43 و 122 » به دليل اولي عدم اجراي چنين وظيفه مهمي مستوجب مؤاخذه است زيرا از سؤال و توضيح آيه معلوم مي شود كه چنين شخصي مربوط به زمان هاي قبل او بوده و لازم مي آمد كه يا مؤمنان سابقون اوليه خود به كشف آن دست مي يافتند يا از الله استمداد مي طلبيدند و يا از بني اسرائيلي مؤمن و دانا و معتمدي (با مجوز الله مانند آيه « اسراء : 101 ») جويا مي شدند و به شناسائي دقيقي از او مي رسيدند و حتي اگر الله به مصلحت مي دانست يقينًا آنان را بر مبناي تعهد « ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ (19) » بر شناخت اسم او به حكمتش در متن قرآن به وضوح راهنمائي مي فرمودند. و محول به مهتديان (خود خوانده) 15 قرن بعد نمي شد. و بر عكس عدم هيچيك از اقدامات فوق، نشان از خودسري پيدا كنندگان اسامي مختلف « ذو القرنين »، دارد و كار آنان « رجمًا بالغيب » (تير در تاريكي) مورد انتقاد الله است.
بلكه داستان ذوالقرنين نيز مانند تمام سوره كهف توضيحي بر آيه 6 است كه رهبران مذهبي قوم مكه مورد اظهار تأسف بر عدم اسلامشان، شيطان هائي شبيه « يأجوج و ماجوج » (استعاره اي) و سامري گونه، تفقه و فهم كلام الله را بر مردم مكه مسدود كرده اند « يس : 8-10 » و به خواست الله در زمانش دست آنان نيز از فساد در زمين مكه و مسجد الحرام قطع خواهد شد « انفال : 35، اسراء : 81 » و حتي وعده حكومت الله توسط پيامبر و خلفاي حواريون او « نور : 55 » طبق برنامه ريزي سوره قدر است. « مزمل : 9، صافات : 5، زمر : 10، شعراء : 28، صافات : 5، معارج : 40 »
3. حتي اگر سؤال در باره ذوالقرنين مسبوق به كتاب دانيال هم نباشد، آيات 83-98 مثالي شبيه سوره هاي اعراف و شعراء و مريم و يس از پيغمبران گذشته براي عبرت گيري « رعد : 6 » و توجه به اينكه به مانند داستان اصحاب كهف و همه داستان هاي پيغمبران، فقط الله با حضور مطلق خودش و با دقتي مطلق، حقيقت سخنان گذشتگان را با آياتی مثانی (بر اثبات سخن الله « يگانه نور » و نفی هر سخنی از غير الله « ظلمات کثير ») نقل قول و بيان مي فرمايد. « قصص : 44-46 »
بختیار مفاخری
|
|
۱۳:۳۲ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۳
0
1
پاسخ
درود بر کوروش کبیر یاد و نامش همواره جاوید باد
محسن
|
|
۱۳:۱۶ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۵
0
0
پاسخ
امید ک شرمنتدم ولی داری حرف مفت میزنی
سارا
|
|
۲۰:۵۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۵
0
0
پاسخ
کاشکی درایران بود
محمد
|
|
۲۲:۳۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۵
0
1
پاسخ
به نام خدا .فرزندان ایران سلام .خداوند برای ما ایرانیان کوروش را سر مشق قرار داده پس ما ماید با دشمنانمان همچو کوروش رفتار کنیم یعنی به دوستانمان محبت کنیم پس من به تمامی دوستانم چه ایرانی و خارجی عشق می ورزم از شما نیز این را در خواست می کنم .وسلام .
عبدالله
|
|
۰۱:۳۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۶
0
0
پاسخ
باسلام، در ارتباط با مطلب ذوالقرنين مکتوب در آن سايت ابتدائًا آيات 83-98 سوره کهف و شماره 6 و 16 و 20 و 21 از باب 8 دانيال و سپس مطالبي به عرض مي رسد :
و از تو، از « ذي القرنين » پرسيده اند. بگو! بر شما (مؤمنين) از او ذكري (به وحي) خواهم خواند.
يقينًا ما براي او در زمين تسلط و توانائي داديم و به او از هر چيزي راهي را (براجراي فرمان الله نشان) داديم.
پس، (به فرمان الله) راهي را دنبال كرد. تا زماني كه به مغرب شمس (مأموريت در غرب) رسيد. خورشيد را يافت. در چشمه سياه و لجن آلودي غروب مي كند و در نزد آن، قومي را يافت. گفتيم، اي « ذا القرنين »! (بر تحقق سوره عصر) يا اينكه (مشرکان و منکران را) عذاب مي دهي و يا اينكه در (بين مؤمنان) ايشان نيكوئي اتخاذ مي كني!
(الله در ادامه) فرمود ” اما، هركس ظلم كند. پس، او را عذاب خواهيم كرد. سپس، به سوي پروردگارش برگردانده شود. پس، او را به عذاب بدي عذاب مي كند. (مانند انتهاي آيه سبأ : 12) و اما هر كس ايمان (به آيات الله) آورد و نيكوئي (مقرره الله) را عمل كند. پس، براي او پاداش نيكوئي (بهشت) است و برايش از فرمانمان آساني را خواهيم گفت. “ « طه : 74 و 75 »
سپس، (به فرمان الله) راهي را دنبال كرد. تا زماني كه به مطلع شمس (شرق مملكت) رسيد. خورشيد را يافت بر قومي طلوع مي كند. براي ايشان به غيرآن (آفتاب) پوششي قرار نداده بوديم.
گفت ” آنچه پروردگارم در آن مرا تسلط و توانائي داده (ثروت و قدرت) نيكوتر است. پس، مرا به نيروئي (كارگري) ياري دهيد! (تا) بين شما و بين ايشان سدي قرار دهم.
براي من قطعات بزرگ كلوخ آهن بياوريد! “ تا (نهايتًا) زماني بين دو كوه را يكسان كرد. گفت ” بدميد “ تا (نهايتًا) زماني آن را آتشي (ذوب) كرد. گفت ” براي من مس (مذاب) بياوريد! تا برآن بريزم. “ پس، نتوانستند كه بالاي آن روند و توانائي نداشتند که در آن سوراخي ايجاد كنند.
گفت ” اين رحمتي از پروردگارم است. پس، زماني كه وعده پروردگارم آيد آن را كوهي كوتاه و پست می گرداند و وعده پروردگارم حق است. “
وَجَاءَ إِلَى الْكَبْشِ صَاحِبِ الْقَرْنَيْنِ الَّذِي رَأَيْتُهُ وَاقِفاً عِنْدَ النَّهْرِ وَرَكَضَ إِلَيْهِ بِشِدَّةِ قُوَّتِه.......
دانيال : باب 8شماره 6 : و به سوي آن قوچ صاحب دو شاخ كه آن را نزد نهر ايستاده ديدم آمد و بشدت قوت خويش ...
Dan 8 : 16 وَسَمِعْتُ صَوْتَ إِنْسَانٍ بَيْنَ أُولاَيَ فَنَادَى وَقَالَ : [يَا جِبْرَائِيلُ فَهِّمْ هَذَا الرَّجُلَ الرُّؤْيَا].
دانيال باب 8 شماره 16 : و آواز آدمي را از ميان نهر اولاي شنيدم كه ندا كرده مي گفت « اي جبريل اين مرد را از معناي اين رؤيا مطلع ساز »
Dan 8 : 20 أَمَّا الْكَبْشُ الَّذِي رَأَيْتَهُ ذَا الْقَرْنَيْنِ فَهُوَ مُلُوكُ مَادِي وَفَارِسَ.
دانيال باب 8 شماره 20 : اما آن قوچ صاحب دو شاخ كه آن را ديد پادشاهان ماديان و پارسيان مي باشد.
Dan 8 : 21 وَالتَّيْسُ الْعَافِي مَلِكُ الْيُونَانِ وَالْقَرْنُ الْعَظِيمُ الَّذِي بَيْنَ عَيْنَيْهِ هُوَ الْمَلِكُ الأَوَّلُ.
و آن بز نر ستبر پادشاه يونان مي باشد و آن شاخ بزرگي كه در ميان دو چشمش بود پادشاه اول است.
ظاهرًا تنها سابقه از « ذو القرنين » در كتاب (عربي) دانيال نبي « صَاحِبِ الْقَرْنَيْنِ » و « ذَا الْقَرْنَيْنِ » است.
مانند « هديً » اختصاصی متقين در آيه بقره : 2، « ذكر » در « سَأَتْلُوا عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكْرًا » و « ذِكْرُ رَحْمَةِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا ، مريم : 2 » و آيات « قلم : 52 و 53، تكوير : 27، ص : 87، قمر : 17، يوسف : 104، طه : 99 و 113، انبياء : 48، احزاب : 41، صافات : 3 و 168، طلاق : 10، مرسلات : 5 » ذكر ذوالقرنين در قرآن يا کتب پيامبران گذشته، با کلامی واحد، رحمتي فقط براي مؤمنين است و در هر کتاب الله به هر پيغمبری فقط در محدوده آيات 83-98 بوده و هر تغير كلام الله توسط احدی با تبديل و دستكاري خاص شيطاني (مانند نقش شيطان اوليه در فريب آدم) « رجمًا بالغيب » و شرک است «كهف : 1 و 2 و 23 »
**************************************************************************
1. « سبب » : مأموريت هاي الله به « ذوالقرنين » در سه محور است.
الف . « فاتبع سببًا » : اولين مأموريت به غرب به آدرسی براي شناسائی محل مأموريت توسط ذوالقرنين، بر انذار و بشارت كلامِ الله به شرح آيات 86-88 قابل مقايسه با آيات « هود : 2-5 » است و به راهنمائي آيات « يونس : 47 » و « وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ در انعام : 48 و كهف : 56 » و « وَمَا أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ إِلَّا لَهَا مُنذِرُونَ ، شعراء : 208، وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً ، اسراء : 15، قصص : 59 » او مأموري مكين (پادشاهي) با قدرت و ثروتي عظيم (شبيه سليمان) بود.
ب . عبارت « كذلك » در آيه 91، مشابهت ابلاغ كلامِ الله (آيه 86-88) در دومين مأموريت است و مانند « بِأَعْيُنِنَا » براي نوح « هود : 37 »، « وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْرًا » شبيه « وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا ، طور : 48 » بر اعلام نظارت و احاطه مطلق الله بر انجام وظيفه مقرره بر هر پيغمبری است « جن : 27 و 28 »
ج . « ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا » در آيه 92 ابلاغ فرامين الله (به شرح آيات 86-88) براي قومي با صفت « قَوْمًا لَّا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا » است که « يَفْقَهُونَ » در آيات اعراف : 179، انعام : 65 و 91، انفال : 65، نساء : 78، حشر : 13، منافقون : 3 و 7 ، فتح : 15 و توبه : 81 و 87 و 122 تفقه در قول الله است « فصلت : 44 » زيرا با زبان محاوره ای از ذوالقرنين درخواست ايجاد سدي با پيشنهاد شركت در ساخت و كمك مالي برای تسليم به فرمان الله نمودند، تا همطراز كوه غيرِ قابل عبور، راه نفوذ و شر مفسدان « يأجوج و مأجوج » مسدود گردد و دوری از شر شيطان ها رحمتي از طرف پروردگار و برای فهم قيامت در زمين اعلام شد. « مؤمنون : 98 » و توضيح بر « مفسد في الارض » در آيات « أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ (12) ، بقره : 27 و 30 و 60 و 205، مائده : 33 و 64، اعراف : 56 و 85، هود : 85 و 116، رعد : 25، شعراء : 152 » روشن نموده « يأجوج و مأجوج » صفت مخصوص رهبران مذهبي شيطان صفت بر مذهب مشرک قوم بوده و مانند شيطان هاي ذکر شده در آيات « يس : 15، نمل : 24، عنكبوت : 38، نحل : 63 » قوم بين السدين را از فهم كلامِ الله باز مي داشتند و « يأجوج و مأجوج » در اين آيات به زبان قوم بين دو سد، شيطان هاي باز دارنده از کلام الله هستند مانند « شيطان رجيم » در آيات « حجر : 17 و صافات : 7 و آل عمران : 36 » يا شيطان مريد « حج : 3، نساء : 117 » براي معرفي شيطان ها و مراجع تقليد شيطان صفت مذهبي باز دارنده راه الله و مفسد پيرو اشخاص در مقابل پيروي از كلام الله که همچون ابليس، تافته اي جدا بافته با قدرت و ثروت باد آورده از حرامخواري از مقلدين « أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ (42)، توبه : 34 » و مانند سامري که تكبر خود را از نتيجه شرك مي نماياندند،استعارًا يا اصطلاحًا به زبان قوم بين السدين به شيطان های قوم گفته مي شد لذا « يأجوج و مأجوج » نه نام قومي به زعم است و نه نسب شناسي آنان به عنوان حل معمائی گفته شده و نه معرب از زبان ديگری به وهم و خيال است. بلکه مثالی بر رد ادعاي مشركين و منكرين با تكيه به قدرت و ثروت در برابر پيغمبران، شبیه آيات « مريم : 73، سبأ : 35، فصلت : 15، كهف : 39 » است كه الله اگر بخواهد، با ارسال مأموري قدرتمندترين و ثروتمند ترين از هر رهبر سياسي همچون فرعون و هر رهبر مذهبي همچون هامان و قارون و ملاء همه قوم هاي مدعي قدرت و ثروت تا جملگي بي هيچ مقاومتي سر فرود آورند. « شعراء : 4 » لكن مانند آيات « يونس : 99، هود : 118، انعام : 35 و 149، شوري : 8، نحل : 9، سجده : 13 » طرحريزي بر عدم خواست الله بر هدايت جميع جن و انس در آزمون براي انتخاب آخرت است. و در آيه « انبياء : 96 » نيز اشاره به شيطان های باز دارنده از کلام الله در زمان مقرر آيه است و در « سفر پيدايش باب 10 شماره 1-3 و باب اول كتاب اول تواريخ ايام شماره 5 »، « كتاب حزقيال باب 38 شماره 2 و باب 39 شماره 1 و 6 »؛ « مكاشفه يوحناي رسول باب 20 شماره 7-9 » و حتی در قاموس كتاب مقدس در لغت مأجوج نوشته : « مراد از جوج و مأجوج دشمنان دين مسيحي (به مانند شيطان های مذهبی فرق آنان) معرفی شده است »
آدرس مغرب و مشرق و بين سدين و راهنمائي اول آيه 86 و آيه 90 فقط براي پيدا كردن محل دقيق مأموريت « نحل : 15 و 16 » توسط ذوالقرنين بر رساندن آيات 86-88 بود و ذكر « ذوالقرنين » و « يأجوج و مأجوج » بر نشان دادن حقيقت آيات الله براي مؤمنان توسط انبياي بني اسرائيل دقيقًا با کلام واحد الله مانند قرآن بوده « وَإِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ ، شعراء : 196، شوري : 13 » كه در کتاب تحريف شدهء دانيال همچون وسوسهء شيطان براي خيالبافي بر كشف اسم ذوالقرنين دگرگون شده است و عليرغم اينكه به حكمت الله، اراده بر افشاي هويت اشخاص در قرآن نيامده (آزموني بر تناسب عكس العمل اشخاص به كلام الله مجيد، بر فريب از شيطان ها « انعام : 71 » به شك و گمان و خيالبافي) به همين ترتيب آدرس و مشخصات مكان مأموريت هاي سه گانه، براي شناسائي اسم ذوالقرنين نيست كه با حل معماگونه آن، شخصيتي از سابقه ذهني و مشكوك تاريخ « قصص : 44-46، انعام : 116 » به گمان و خيالبافي در مطابقت با كارهاي خيالي اولين پادشاه چين و يا در تطبيق با جنگ هاي اولين پادشاه هخامنشي، از مقايسه حركت خيالی کوروش به غرب و شرق و شمال به وهم [تا به جاي بزرگي هاي الله، به شيطنت علاقمندان و دوستداران كوروش، (نشأت گرفته از کتاب مقدس) بدون مجوزي از الله، شخصيتي خاص براي كورش معرفي شده باشد و حتی بدون دليلي از الله او را پيغمبري معرفی نمايند، در حالي كه وقتي فرمان « اسراء : 4 » صادر شد بخت النصر صاحب نيروئي شديد و غارتگر و کشتار کننده بدون اينكه خود بداند مأمور نابودي مسجد بيت هميقداش شد و طبق آيه اسراء : 6 با بازگشت توبه كنندگان بني اسرائيلي به كلام الله، (مانند عزير و همفکرانش) بدون اينكه كورش نيز بداند، مأمور الله بر بازسازي مسجد برای لطف ومنت الله بر مؤمنان گرديد « اشعياء ، باب 44 :28 و 45 : 1-7، كتاب دوم تواريخ ايام، 36 : 22 و عزرا ، 1 : 1-4 »(و نهايتًا تيتوس ظالم هم مأموری برای تخریب و نابودي كامل مسجد) لذا تغير آيات الله به باب 8 دانيال، (طبق آيه حجر : 90-93) دامي برای علاقمندان به « رجمًا بالغيب » و سخنوريِ بدون ترسي از الله است « احزاب : 70 و 71 »، (حتی باب 10 و 12 نيز وسوسه اي برای وهم و خيال بر نظر دهی موهوم و حيالی و باطل كشف رمز ساعت مخفي آخرتی توسط بعضی است « طه : 15 »)] چنانکه فردوسي نيز با خيالبافي هاي شاعرانه (مورد تبعيت غاوون) اسكندر را نامزد نمود و همگي نيز بر اثبات مدعاي واهی خود بر فهم اسم ذوالقرنين هرچه دل تنگشان مي خواهد بگويند « كهف : 26 و 27، 104 »
اولاً اختلاف در سخن الله مطلقًا وجود ندارد. « مريم : 37، يونس : 93، زخرف : 65، سجده : 25، آل عمران : 19 » و معرفی های مختلف از يک شخص مورد مثال در کلام واحد و يقينی و درست و مطلق الله به عنوان تفسير و با احتمال و اگر و شايد و منطق و نظر بشری، نمايشی کذب از اختلاف در کلام محکم و قاطع و بر نشان دادن منيت و تكبر و بزرگ نمائی رأی شخص و شرک است « شوري : 9 و 10 و 14، بقره : 253 » و نظر سنجي و رأي اكثريت در باره آيات الله نيز مطلقًا باطل است « انعام : 116 » بلکه آيه شوري : 38 مجوزی برای شور و كسب رأي اكثريت در زمان پيغمبر در برخورد با مشكلي دنيائي است و ربطی به شور در کلام محکم الله ندارد « آل عمران : 159، نور : 62 »
ثانيًا هيچ يك از آيات كتاب الله سرگرمي و چيستان براي حل مثل يا معمائي براي 1400 سال بعد از نزول نيست، بلكه آيات قرآني مستقل از زمان و مكان و فهم و شعور و منطق و نظر انسان است که نور آن از سوی الله است و احدی نمي تواند در افزايش يا کاهش نور آن اثری داشته باشد « نور : 35 » « سبحان الله » و حتی اسم معدودي از اشخاص اعم از شاکر يا کفور « ذاريات : 56 » در هر حال فقط بر معرفي « عبدِ مطلق الله » است. « كهف : 1، علق : 10، مريم : 30 » تا راه بندگي مستقيم و حنيف و بي واسطه نسبت به فرامين الله، نشان داده شده باشد،« اسراء : 57، بقره : 256 » نه اينكه اسم و شخصيت احدی، به عنوان اولياء و صاحب اختيار و سخن گوي ديني در برابر الله عَلَم شود « اعراف : 3، زمر : 3، شوري : 6 و 9 » و اگر بر پيغمبر و حواريون موصوف به « الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَ ، مدثر : 31 » و منتخب الله « هُوَ اجْتَبَاكُمْ ، حج : 78 » در روزهای اول بعثت كه نهايتًا حكيم نيز شدند « مزمل : 20، جمعه : 2 » فرضی بر فهم نام ذوالقرنين بو (آنطور كه اعلام كنندگان از افتخارات خود مي دانند) يقينًا به سبب ترس از الله و به عنوان شركت در مسابقه فهم كلام الله پی گيری و تأييد آن فقط بوسيله الله به تعهد « ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ ، قيامت : 19 » اعلام مي گردید زيرا وقتي پيغمبر براي زبان در دهان چرخاندن در زمان نزول وحي « قيامت : 16 » يا براي ناراحتي و اظهار تأسف بر عدم ايمان منكران و مشركان مورد تدکر قرار مي گيرد « توبه : 43 و 122 » به طريق اولی بر عدم اطلاع به چنين فرضی نيز مورد خطاب قرار مي گرفت « تحريم : 1 » و محول به مهتديان (خود خوانده) 15 قرن بعد و از متأخرين بذعت گذار نمي شد و آيه نشان مي دهد خواست الله بر عدم احاطه انسان به چنين دانشی بوده « وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاءَ ، بقره : 255 » لذا معرفی های محتلف فقط نشان از خودسري و « رجمًا بالغيب » (تير در تاريكي) است.
بلكه داستان ذوالقرنين نيز مانند تمام سوره كهف توضيحي بر آيه 6 است كه رهبران مذهبي قوم مكه، شيطان هائي شبيه « يأجوج و ماجوج » (استعاره اي) و سامري گونه، تفقه و فهم كلام الله را بر مردم مكه مسدود كرده « يس : 8-10 » و به خواست الله در زمانش دست آنان نيز از فساد در زمين مكه و مسجد الحرام قطع خواهد شد « انفال : 35، اسراء : 81 » (که شد) حتي وعده حكومت الله توسط پيامبر و حواريون او « نور : 55 » طبق برنامه ريزي سوره قدر است. « مزمل : 9، صافات : 5، زمر : 10، شعراء : 28، صافات : 5، معارج : 40 »
2. حتي اگر سؤال در باره ذوالقرنين مسبوق به كتاب دانيال هم نباشد، آيات 83-98 مثال سوره هاي اعراف و شعراء و مريم ذکری است که اسم او طبق آيه « غافر : 78 و نساء : 164» در قرآن نيامده است و فقط الله با حضور مطلق خودش و با دقتي مطلق، حقيقت سخنان گذشتگان را با آياتی مثانی (بر اثبات سخن الله « يگانه نور » و نفی هر سخنی از غير الله « ظلمات کثير ») نقل قول و بيان مي فرمايد. « قصص : 44-46 »