-- آميرزا محمد ! اين تورم بد جوري داره -- مخصوصاً ما حقوق بگيران ثابت در آمد ! و كار گران و كارمندان ، علي الخصوص شما بازنشستگان -- آزار و اذيت ميكنه ! ... قبول داري آميرزا ! ... اي كاش و صد كاش و هزار كاش اين تورم مهارمي شد ... هر چه زودتر بهتر ! ... به نظر شما مسئولين خبر دارند » ؟
آميرزا محمد سرش را به علامت تاييد حرف هايم تكان مي دهد و آهي مي كشد و مي گويد :
-- جعفر آقا مي پرسي كه مسئولين ملتفت اين تورم هستن يا نه ؟ ... حضور انورت كه عرض كنم چند مدت پيش ديدم عكسي كه زير آن نوشته بود : « بازديد عيدانه كارگزاران با رئيس دولت » ! سالني ديدم عينهو غرفه اي از بهشت برين ، ..با قالي هاي نفيس و چلچراغ ... چشم كور روشن مي شد ... با خودم گفتم تا كارگزاران و رييس دولت و وزرا به اين جاها رفت و آمد كنند ، فكر نكنم لمس كنند كه تورم چيست ، گراني چيست ... البته واقفم كه اين طور سالن ها و غرفه هاي بهشتي بايد باشد ، بالاخره مسئول خارجي كه به ايران مي أيد بايد در جاي مناسبي پذيرايي كرد ، مسلماًمسئولين ما هم با خارجي ها رودر بايستي دارند ، عينهو خود من و عيال كه بهترين اتاق مان را اختصاص داده ايم به اتاق پذيرايي تا مهمون كه اومد رودر بايستي نداشته باشيم ، اما خودم و عيال در يك اتاق ٣در ٣ زندگي مي كنيم كه ساليان سال رنگ « رنگ » نمي بيند !! » !
آميرزا محمد نفسي تازه مي كند و مي گويد :
-- جعفر آقا ! زماني شنونده پر و پا قرص « داستان شب » راديو بودم ... ساعت ١٠ شب ! ... يك هفته داستان شب در مورد سلمان فارسي بود كه به عنوان استاندار كوفه -- اگر اشتباه نكنم -- انتخاب شده بود ، و تمام مسئولين شهر هم براي استقبال او رفته بودند ... يك ساعت گذشت ... خبري از آمدن استاندار نشد ، دو ساعت گذشت خبري نشد ... سه ساعت گذشت بازهم خبري نشد ... بعد فهميدند اي داد و بيداد ، استاندار يكي از همان چند الاغ سواري بوده كه از مقابل شان رد شده و رفته ... بعد هم معلوم شد جناب استاندار به دالان مسجد رفته و از آن به بعد از همان جا هم به رتق و فتق امور پر داخته ... خب ! مثل روز معلومه كه اين مسئول درد مردم حس ميكنه » العهدة علي الراديو ! داستان شب راديو كه اين طور مي گفت ! ... به هر حال جعفر خان تا مسئولين از دولتيان و از مجلسيان درد تورم را نچشند و ندانند كه اين تورم چه زهر هلاهلي هست ، شايد به اين زودي ها تورم مهار نشود ! .همين چند روز پيش كه عيال داشت به نوه ام شربت سرما خوردگي مي داد ، آن طفل معصوم داد مي زد كه ؛ ننه جون تلخه ... مثل زهر ماره ... اما عيال مدام مي گفت : بخور تصدقتم ... بخور ننه جون ... شربته ... شربت !! ... جعفر خان پام خيلي تير مي كشه ، صبح امروز يادم رفت چرب كنم ... التماس دعا ... سلام برسون » !!
هنوز از دستور رهبرانقلاب برای مهار تورم چند روز نگذشته خودرو سازها صدای افزایش قیمت خود را به طور غیر رسمی همه جا پر کردند وای به حال بقیه که خصوصی اند
پاسخ ها
ناشناس
||
۱۲:۰۷ - ۱۴۰۲/۰۱/۱۱
ان شالله همانطور که رهبری فرمودند امسال "مهار تورم و رشد تولید" خواهدبود و "نه مهار تولید و رشد تورم".
ناشناس
||
۱۲:۰۷ - ۱۴۰۲/۰۱/۱۱
شرکت لبنیات پاک هم که دولتی است نرخ مخصولاتش رو موذیانه و یواشکی بالا برده در سال مهار تورم
- کاهش هزینه های دولت و سازمان های دولتی و خصولتی. به عنوان یک نمونه از خروار، شهرداری تهران که شده جولانگاه طرف های سیاسی، و هر وقت هر گروهی اومده تو شهرداری تهران یه لشکر آدم هم با خودشون اوردن چپوندن تو شهرداری (سفارش شده های هم فکر، سفارش شده های هزینه کننده های ستاد انتخاباتی و .....) همشون هم تو پستهای مدیریتی که عملا هیچ بازدهی و کاری ندارند.
- ایجاد تعادل در عرضه و تقاضا. تا جلوی دلال بازی گرفته شه، و خودبه خود سرمایه ها بره سمت تولید و مولد شدن (به خصوص مسکن و خودرو که دو زمینه مهم دلالی هستند و خوشان بالاترین نقش در ایجاد انتظار تورمی دارند)
-
با توجه به اینکه سود روز شمار بانک ها کم است هرکس پولی از ده میلیون تومان به بالادارد به خاطر اینکه پولش بی ارزش نشود به فکردلالی وانبار کردن طلا ماشیواجناس می افتد وتورم هم چنان ادامه دارد تنها راهکار اینست که دولت وبانک مرکزی سود روز شمار راافزایش بدهد
آميرزا محمد سرش را به علامت تاييد حرف هايم تكان مي دهد و آهي مي كشد و مي گويد :
-- جعفر آقا مي پرسي كه مسئولين ملتفت اين تورم هستن يا نه ؟ ... حضور انورت كه عرض كنم چند مدت پيش ديدم عكسي كه زير آن نوشته بود : « بازديد عيدانه كارگزاران با رئيس دولت » ! سالني ديدم عينهو غرفه اي از بهشت برين ، ..با قالي هاي نفيس و چلچراغ ... چشم كور روشن مي شد ... با خودم گفتم تا كارگزاران و رييس دولت و وزرا به اين جاها رفت و آمد كنند ، فكر نكنم لمس كنند كه تورم چيست ، گراني چيست ... البته واقفم كه اين طور سالن ها و غرفه هاي بهشتي بايد باشد ، بالاخره مسئول خارجي كه به ايران مي أيد بايد در جاي مناسبي پذيرايي كرد ، مسلماًمسئولين ما هم با خارجي ها رودر بايستي دارند ، عينهو خود من و عيال كه بهترين اتاق مان را اختصاص داده ايم به اتاق پذيرايي تا مهمون كه اومد رودر بايستي نداشته باشيم ، اما خودم و عيال در يك اتاق ٣در ٣ زندگي مي كنيم كه ساليان سال رنگ « رنگ » نمي بيند !! » !
آميرزا محمد نفسي تازه مي كند و مي گويد :
-- جعفر آقا ! زماني شنونده پر و پا قرص « داستان شب » راديو بودم ... ساعت ١٠ شب ! ... يك هفته داستان شب در مورد سلمان فارسي بود كه به عنوان استاندار كوفه -- اگر اشتباه نكنم -- انتخاب شده بود ، و تمام مسئولين شهر هم براي استقبال او رفته بودند ... يك ساعت گذشت ... خبري از آمدن استاندار نشد ، دو ساعت گذشت خبري نشد ... سه ساعت گذشت بازهم خبري نشد ... بعد فهميدند اي داد و بيداد ، استاندار يكي از همان چند الاغ سواري بوده كه از مقابل شان رد شده و رفته ... بعد هم معلوم شد جناب استاندار به دالان مسجد رفته و از آن به بعد از همان جا هم به رتق و فتق امور پر داخته ... خب ! مثل روز معلومه كه اين مسئول درد مردم حس ميكنه » العهدة علي الراديو ! داستان شب راديو كه اين طور مي گفت ! ... به هر حال جعفر خان تا مسئولين از دولتيان و از مجلسيان درد تورم را نچشند و ندانند كه اين تورم چه زهر هلاهلي هست ، شايد به اين زودي ها تورم مهار نشود ! .همين چند روز پيش كه عيال داشت به نوه ام شربت سرما خوردگي مي داد ، آن طفل معصوم داد مي زد كه ؛ ننه جون تلخه ... مثل زهر ماره ... اما عيال مدام مي گفت : بخور تصدقتم ... بخور ننه جون ... شربته ... شربت !! ... جعفر خان پام خيلي تير مي كشه ، صبح امروز يادم رفت چرب كنم ... التماس دعا ... سلام برسون » !!