عطا جون تشریف نمیارید ایران؟ 
عطا جان تو هم پیر شدی ها ! واقعا برای نقصهای رو به تزاید مدیریتی در کشور باید ده ها هزار جلد کتاب نوشت ولی خلاصه میگویم ما از نابسامانی مدیریتی کشور بزرگ ایران زجر میکشیم تجربه 40 ساله میگوید شما هرگز با این رویه نمیتوانید کشور را درست مدیریت کنید و علت آشوب و بلوا را در نا کارآمدی مجموعه خود جستجو کنید و بروید دنبال بلد کار اگر شده به هر قیمتی مشاوران مدیریتی از کشورهای پیشرفته ای مثل ژاپن و آلمان و ... بیاورید سیستم اداره کشور را تدوین کنند. بطور مثال 90 درصد وقت زنده مردم متوسط به پایین را در پیچ و خم سامانه های سرطانی اینترنتی تلف میکنید و تعجب میکنید چرا بازدهی و بهره وری در کشور پایین است مثلا سامانه های اینترنتی هیچ خاصیتی که برای این مردم ندارد که بیشتر مضر ند و صرفا به خود سیستم سازمانی خود سرویس میدهند ( مثل سامانه و سیستم نسخه الکترونیکی، سامانه تمامی بانکها و شهرداری و ....) که خیلی اوقات بالا نمیایند بالا بیاید پیامک نمیتواند بفرستد بعد هنگ میکند و غیره افراد پشتیبان تلفنی فقط 10 در صد مشکلات را حل میکنند در طول 24 ساعت فقط 20 درصد کارایی دارند و عموم مسائل در آنها اصلا فراموش شده و .... هر سازمانی هم مشکلات را به دوش مردم انداخته حضوری کسی پاسخگو نیست و حواله به سامانه میدهند. هیچکدام از این سامانه ها تست نشده اند خود مسئولین باید بروند و ببینند کارهایشان را میتوانند بدو کمک دیگران با صرف وقت مناسب انجام دهند؟!. اگر میشد مثل قدیم آدم حتی پیاده به خود آن سازمان برود و از کارشناس مربوطه مشورت و کارش را انجام دهد سریعتر و مطمئن تر بود. رسید یا تأیید سامانه ها هیچ ارزش حقوقی برا کاربر ندارند. و ....در مورد روالهای کاری تمامی دستگاههای دولتی هم این ضرب المثل یا قیر نیست یا قیف نیست! مصداق کامل دارد تولیدات از هر نوع(بجز تسلیحاتی و نظامی) با کیفیت بسیار نازلتر و با قیمت بالاتر از قدیم صورت میگیرد و و و
ایران، افغانستان و بورکینو فاسو نیست ما با این همه منابع عظیم خدادادی و طبیعی و نیروی انسانی با سواد و با هوش باید الان از کشورهای حداقل هم رده یا بالاتر از کره جنوبی و مالزی و سنگاپور و امارات و ترکیه و ... باشیم.
واقعا از زندگی سیر شده ایم وای بحال نسلهای بعد از ما. بشینید سریعا فکری اساسی بکنید اگر خود نمیتوانید از کارشناسان کشورهای دیگر کمک بگیرید. اگر هم این پیام را منتشر نمیکنید لا اقل رویش تامل کنید فرصتها خیلی زود نابود میشوند. و و و
عطاءالله مهاجرانی: جوانان ببینند چه گرگ‌هایی در کمین ایران نشستهاندجناب مهاجرانی لطف کنید بفرمایید منبع خرید خانه در انگلیس و‌هزینه ماهیانه شما از کجا تامین میشود.
مهاجرانی را کی قبول داره؟! رفته فرنگ با پول ملت حال میکنه بعد برای مردم نسخه میپیچه.مرد نا حسابی ما خودمون بهتر از تو میدونیم چکار کنیم امثال همین محمود صادقی که مرتب حرفشو نشر می دهید واقعا برای مردم جز جنجال واسترس چی خاصیتی دارند، چرا انقدر اخبار فیک و به درد نخور میزارین!! اگر توافق قبل از وقوع حوادث بود، بهتر بود به شرط اینکه توافق تنها یک طرف می داشت و آن هم ایران بود.اما شوربختانه دو طرف داشت که در آن طرف آمریکا با لابی اسرادیل و عربستان و کشورهای اروپایی و چین و روسیه و.... که هر کدوم ساز خودشون می زدند.
آقای مهاجرانی خودت تو لندن چیکار میکنی؟ تو که بردی و در رفتی، خجالت بکش.
-----------------------
البته جناب مهاجراني يك فرد باسوادي هستند كه كتاب هايي نوشته اند كه ساليان بيش به زيور طبع آراسته شده از جمله
حكايت همچنان باقي است
حماسه فردوسي
گزند باد
انقلاب عاشورا
كتابي در باره فلسطين
اسلام وغرب
و كتابي در مورد نماز
قرائت هاي ديني
رمان بهشت خاكستري
و حتماً كتب ديگر
كه اين كتب از انتشارات مؤسسه اطلاعات است ،
اما بنده هر وقت اسم جناب عطا الله مهاجراني را مي شنوم و يا در جايي مي بينم ، فوري به ياد خاطره اي مي افتم كه ايشان از زمان دانش آموزي خودشان در مقطع ابتدايي نقل كرده اند و آن خاطره « شير خر حوردن » خودشان است !
-- خوردن شير خر ؟ ... كي گفته ؟ ... قضيه اين شير چه بوده ؟ ... بگو تا ماهم بدانيم !
-- بله ! البته اين خاطره من ساليان پيش در كتاب شان خوانده ام آن طور كه جناب مهاجراني در يكي از كتاب شان نقل كرده اند -- كه الان بنده به يادم نيست در كدام يك از كتاب ايشان -- او مي گويد كه دانش آموز دبستاني بوده كه خواهرش مريض مي شود و كسي از اهالي روستا براي شفاي خواهر ، شير خر تجويز مي كند و جناب عطا الله را صبحگاه مي فرستند تا از خانه يكي از اهالي روستا يك ليوان شير خر بگيرد و بياورد و او در راه دلش براي خواهرش مي سوزد كه بايد شير خر بخورد ، و اين مي شود كه جناب عطا الله خان ، كودك ده و يا يازده ساله ، در راه ، ايثار مي كند و ليوان شير خر را سر مي كشد و
بقيه قضايا كه به درستي يادم نيست كه ايشان يك شير ديگر جايگزين مي كند ويا اين كه كاسه خالي از شير به خانه بر مي گرداند ،و اكنون سالها كه از خواندن اين خاطره در يكي از كتب خودشان مي گذرد ، هر وقت اسم ايشان را مي شنوم فوري به ياد اين خاطره مي افتم كه كاسه يا ليوان شير خر را سر مي كشد تا براي خواهر مريضه اش ايثار كرده باشد و يا اين كه راضي نشود همشيره مريضه مجبور به خوردن شير الاغ باشد !! و البته دنباله اين خاطره هم خياي جالب است ، اما چون بنده كفش آهني پوشيده و در به در از اين داروخانه به آن دارخانه دنبال يك قطره براي مادر عيال هستم وقت و مجال ندارم كه بقيه اين خاطره جالب به عرض برسانم ! ... پس با اجازه . .. فعلاً خدا حافظ !