بازدید 8931
۲

روايت تكان دهنده از قاچاق 2 کودک ‌ به اروپا

کد خبر: ۷۷۱۳۷۹
تاریخ انتشار: ۱۶ بهمن ۱۳۹۶ - ۰۹:۳۱ 05 February 2018

دو كودك ‌ كه به دست قاچاقچي افغان از ايران به تركيه منتقل شده بودند پیش از تحویل ‌ به قاچاقچیان اعضای بدن با فرار موفقيت‌آميز داستان تكان‌دهنده‌اي را از اردوگاه نگهداري از كودكان روایت كردند.

به گزارش جوان، روز جمعه دهم آذرماه كارآگاهان اداره يازدهم پليس آگاهي با شكايت دو مرد ميانسال در جريان گم شدن دو پسر نوجوان قرار گرفتند. وقتي مأموران تحقيقات خود را به دستور قاضي رضواني، بازپرس شعبه نهم دادسراي امور جنايي آغاز كردند، دريافتند دو پسر ربوده شده به نام‌هاي اميرحسين 15‌ساله و محمد‌امين 12‌ساله كه دانش‌آموز مدرسه‌اي در حوالي نظام آباد هستند، مدتي است با مرد افغاني به نام احمد ارتباط دارند.

بررسي‌ها نشان داد احمد، دو پسر دانش‌آموز را به بهانه كار در تركيه فريب داده و پس از ربودن آنها، از خانواده دو پسر نوجوان مبلغ 100 هزار دلار درخواست كرده است. در حالي كه تحقيقات درباره اين حادثه ادامه داشت به كارآگاهان خبر رسيد كه دو پسر ربوده شده در شهر آنكاراي تركيه از دست مرد آدم‌ربا فرار كرده و به مأموران پليس پناه برده‌اند.

چند روز قبل امير‌حسين و محمد امين از طريق پليس اينترپل به كشور ايران بازگشتند. صبح ديروز دو پسر نوجوان براي پاره‌اي توضيحات به دادسراي امور جنايي آمدند. امير‌حسين پسر 15‌ساله دانش‌آموز كلاس هفتم است. او و دوستش كه به طرز معجزه‌آسايي از دام مرد آدم‌ربا در شهر آنكارا نجات پيدا كرده و در گفت‌وگو با خبرنگار ما ماجراي سفر تلخ و وحشتناك سفر به تركيه كه گرفتار قاچاقچيان انسان شده بودند، شرح داد.

در يك جمله از سفرت به تركيه بگو‌؟

سفر مرگ بود، اما خدا خواست تا به آغوش خانواده‌مان برگرديم. سخت‌ترين روزها، دلهره‌آورترين و وحشتناك‌ترين لحظه‌ها در دوران اسارت به دست قاچاقچيان را تجربه كرديم.

چه شد كه شما و دوستت كه دانش‌آموز كلاس هفتم هستيد تصميم گرفتيد به صورت قاچاق به تركيه برويد‌؟

مرد افغاني به نام احمد ما را تشويق كرد براي زندگي به كشور تركيه برويم. او مي‌گفت بهشت گمشده ما در كشور تركيه است. آنقدر در گوش ما از زندگي و لذت‌هاي آن كشور خواند كه تصميم گرفتيم بدون اينكه با خانواده‌هايمان مشورت كنيم همراه او به كشور تركيه برويم. او گفت كار خوب و با درآمد بالا براي ما در كشور تركيه پيدا كرده است. به ما گفت كه با خانواده چيزي درباره سفرمان نگویيم و وقتي به تركيه رسيديم به آنها خبر بدهيم.

چطور با مرد افغان آشنا شديد‌؟

احمد در يك ساختمان نيمه كار در نزديكي خانه ما كار مي‌كرد و یک پسر افغاني همكلاسي ما بود كه هر روز براي بازي شطرنج پيش احمد مي‌رفت. او ما را پيش احمد برد و یک شش‌ماهي با احمد رفت و آمد داشتيم تا اينكه ما را فريب داد. او قرار بود ما را مجاني به كشور تركيه ببرد و وقتي كار كرديم دستمزد او را بدهيم.

از روز اول سفر بگو‌؟

آن روز قرار شد يكديگر را در ميدان آزادي ببينيم. من بدون اينكه مدركي يا حتي پولي بردارم به همراه دوستم به ميدان آزادي رفتيم. احمد آنجا منتظر ما بود و سه نفري سوار خودروي سمندي شديم و به اروميه رفتيم. شب در خوابگاهي مانديم تا اينكه روز بعد در بيرون از شهر خودروي پرشياي سفيدي به سراغ ما آمد. آنجا متوجه شديم احمد و راننده خودرو هر دو مسلح به كلت كمري هستند. آنها دست و پاي ما را با طناب و چشمانمان را با پارچه‌اي بستند و به داخل خودروي پرشيا انداختند تا اينكه ساعتي بعد داخل كوه‌هاي مرتفعي كه فهميديم مرز ايران و تركيه است از داخل خودرو پياده كردند. از آن ساعت به بعد سختي، دلهره و ترس به سراغ ما آمد و تا روز آخر همراه ما بود.

بعد چه شد؟

آنها كفش‌هاي كتاني ما را از پاي‌مان به زور در آوردند و قرار شد پاي برهنه از كوه‌هاي پر از برف عبور كنيم و وارد خاك تركيه بشويم. با التماس و گريه دو جفت دمپايي به ما دادند و همراه احمد به راه افتاديم. از آن لحظه به بعد چهره واقعي احمد را شناختيم و فهميديم كه در دام قاچاقچي انسان‌گرفتار شده‌ايم.

از كوه‌ها و صخره‌هاي پر از برف با دمپايي عبور كرديم. ترس و لرز وجودمان را گرفته بود و جرئت هيچ حرفي نداشتيم. 4‌ساعت در بدترين شرايط پياده‌روي كرديم تا اينكه از كوه‌ها عبور كرديم و متوجه شديم داخل دشتي خودروي وني منتظر ما است. وقتي به ون رسيديم چند مرد مسلح به سراغمان آمدند و بعد از كتك‌كاري دوباره دست و پاي و چشمان ما را بستند و به داخل ون انداختند. پس از طي مسافتي احمد ما را سوار خودروي ديگري كرد. خودرو به طرف شهر وان حركت كرد و وقتي به نزديك پاسگاهي مي‌رسيديم احمد ما را پياده مي‌كرد و از بيابان‌ها با فاصله، دور پاسگاه را دور مي‌زديم و دوباره سوار خودرويي مي‌شديم. در اين مدت 64‌ساعت پياده روي كرديم. پاهايمان تاول زده بود و توان راه رفتن نداشتيم تا اينكه به آخرين ايستگاه رسيديم و دوباره دست و پا و چشمانمان را بستند و سوار خودرويي شديم و ساعتي بعد ما را به داخل سوله‌اي بزرگ داخل بيابان برهوتي منتقل كردند.

غير از شما داخل سوله فرد ديگري هم بود‌؟

بله، حدود 200 نفر كودك و نوجوان كه حدود 12‌نفرشان دختر و داخل سوله بودند.

از زندگي در سوله بگو‌؟

ما داخل سوله 56 روز حبس بوديم. سوله خيلي بزرگ بود و از اتاق‌هاي كوچك و بزرگي تشكيل شده بود. من و محمد امين همراه احمد داخل سوله كوچكي بوديم كه شبيه به سلول‌هاي انفرادي بود. بقيه افراد هم هر چند نفر داخل يكي از اتاق‌ها بودند. حدود 25 مرد خشن به صورت مسلحانه از سوله حفاظت مي‌كردند تا كسي موفق به فرار نشود. هر روز قاچاقچيان تعداد 20 تا 50 نفر پسر و دختر را تحويل سوله مي‌دادند و بعد از چند روز دوباره آنها را تحويل مي‌گرفتند و به مقصدي نامعلوم منتقل مي‌كردند.

در اين مدت شكنجه هم شديد‌؟

بله. آنها هر روز ما را شكنجه مي‌دادند و بيشتر محمد امين را شكنجه مي‌دادند و حتي از شكنجه ما فيلم مي‌گرفتند و براي اخاذي براي پدر و مادرمان ارسال مي‌كردند.

چطور آزاد شديد‌؟

به نظرم معجزه بود. بعد از 56 روز اسارت در سوله سرانجام احمد، من و محمد امين را سوار خودروي اتوبوسي كرد. داخل اتوبوس تعداد زيادي از پسران و دختران ربوده شده بودند. اتوبوس به شهر آنكارا رفت، اما احمد قرار بود ما را در شهر استانبول به قاچاقچي انساني تحويل دهد. او قبل از حركت ما را تهديد به مرگ كرد و گفت اگر صدايي از ما بشنود با كلت كمري‌اش ما را مي‌كشد. او گفت كه تعدادي از افرادش از دور مواظب ما هستند. احمد در آنكارا ما را از اتوبوس پياده كرد تا سوار اتوبوس ديگري به مقصد استانبول بشويم. وقتي وارد ترمينال شديم تصميم خودم را گرفتم. با خودم فكر كردم كه عاقبت كار ما مرگ است پس بهتر است درخواست كمك كنيم شايد نجات پيدا كنيم. شروع به داد و فرياد كردم و گفتم اين مرد ما را ربوده است، اما شهروندان تركيه‌اي حرف‌هاي ما را متوجه نمي‌شدند تا اينكه دو مرد افغاني كه قصد داشتند به استانبول بروند به كمك ما آمدند. وقتي ماجرا را براي آنها توضيح داديم احمد را به باد كتك گرفتند و ما را همراه احمد به خانه‌شان بردند. آنها احمد را داخل خانه‌شان به شدت كتك زدند تا اينكه او اعتراف كرد قرار بوده ما را به قاچاقچي انساني براي فروش اعضاي بدنمان به قيمت 400 هزار لير بفروشد. دو مرد افغاني او را داخل خانه‌شان حبس كردند و همگي راهي اداره پليس شديم تا مأموران را در جريان موضوع قرار دهيم. وقتي با مأموران به خانه آنها برگشتيم مشاهده كرديم احمد پنجره خانه را كه در طبقه چهارم قرار داشت شكسته و فرار كرده است. پس از اين مأموران ما را تحويل پليس اينترپل دادند و به ايران برگشتيم.

تور تابستان ۱۴۰۳
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۲
به نظر من داستان به این سادگی نبوده.... چطور اون همه داد و فریاد هیچ پلیسی دخالت نکرده و فقط دوتا مرد افغانی که مسافر استانبول بوده اند احمد افغانی مسلح را به باد کتک گرفته و سفرشان را بی خیال شدند و اونا رو به خونشان بردند؟؟؟ چرا همون اول، بلافاصله به پلیس تحویل ندادند؟؟؟؟؟ این داستانها همه اش ساختگیه. جالب تر اینکه احمد رو گذاشتن توی خونه گفتن که تو اینجا استراحت کن تا ما یه سر به کلانتری بریم و بعد با پلیس میاییم تو رو دستگیر میکنیم خب، پسر خوبی باشی هاااااااااااااا>>>>>>>
دروغ
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # جهش تولید با مشارکت مردم # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل