محمود احمدينژاد، رئيس جمهور کشورمان در سفر اخيرش به اصفهان گفت: ماموريت نخست ما ساختن ايران است و ماموريت دوم ما آمادگي براي ورود به مديريت جهان است.
احمدي نژاد کمتر از چهار سال فرصت دارد تا به اين دو ماموريت خود بپردازد، اما روشن است که وي هر دو ماموريت را ناتمام رها خواهد نمود تا فردي ديگر اگر از جنس تفکرات و انديشههاي او باشد، آن را ادامه دهد و اگر از جنس او نباشد، آنگاه روز از نو آغاز ميشود. بخش اول ماموريت وي، ماموريت همه ايرانيهاست؛ اما ماموريت دوم وي آرزوي همه ايرانيان است تا مجد و عظمت تاريخي ايران بار ديگر در قالب نظام جمهوري اسلامي، بازگردد. با صرف نظر از هرگونه اظهار نظري درباره ماموريت اول، به خوبي روشن است که احمدي نژاد به رغم همه نامهنگاريهاي آشکار و پنهانش با رؤساي برخي کشورهاي جهان، در ماموريت دوم نيز به شکل پروتکلي، توفيقي پيدا نخواهد کرد. دلايل امر نيز کاملا روشن است:
1- ايران فرصت حضور در بخش اداره جهان در بين کشورهاي پيشرفته، مدرن و تاثيرگذار جهان را به دليل تحميل انزواي سياسي، اقتصادي و اداري از سوي غرب و قطعنامههاي پياپي شوراي امنيت در طول سالهاي اخير، از دست داده است. اين امر نيتي آشکار در سياستهاي غرب عليه ايران است.
2- ايران در حوزه اقتصادي و نظام اداري ـ مالي جهان که عمدتا در بلوک غرب مصداق پيدا ميکند به دليل وابستگي به اقتصاد نفتي، سقوط بازارهاي جهاني در چهارچوب بحران يک سال اخير و قطع مناسبات اقتصادي با بسياري از بازارهاي مالي و اقتصادي جهان، عملا قدرت مانور در حوزه اداره بينالمللي را از دست داده است و اين يکي از اهداف مهم تحريمهاي بينالمللي عليه ايران است.
3- گردش مالي اقتصاد ايران در نظام اقتصادي ـ مالي جهاني در مقايسه با کشورهايي نظير آمريکا، اتحاديه اروپا، شرق آسيا و حتي در مقايسه با برخي از کشورهاي عربي توليد کننده نفت اوپک، بسيار ناچيز است. با ادامه تحريمهاي بينالمللي اقتصادي و مالي عليه ايران اين فاصله و تفاوت بيشتر هم خواهد شد.
4- همان گونه که احمدينژاد خود بارها در سخنرانيهاي مختلف خود در گوشه و کنار کشور اعلام کرده است، اقتصاد ايران از بيماريهاي متعددي در رنج است که اصلاح ساختار اساسي آن، سالهاي سال به طول ميانجامد. اشاره گذرا تنها به طرح هدفمند کردن يارانهها در چند ماهه اخير در بين دولت و مجلس و کارشناسان، کافي است تا نشان دهد که ايران در آغاز راه اصلاح ساختار اقتصادي خودش است. با وجود بيماري فزاينده در اقتصاد ايران، کشورمان عملا فرصت حضور خود در بين کشورهاي تاثيرگذار و اداره کننده اقتصادي و مالي جهان را نيز از دست ميدهد. اين در حالي است که تحريمهاي گسترده بينالمللي باعث خواهد شد تا اصلاح ساختارهاي اقتصادي و مالي ايران که به اقتصاد جهاني وابسته است، عملا بيشتر طول بکشد.
5- لايههاي اداري ـ مالي و اقتصادي جهان که در دست قدرتهاي برتر اقتصادي غربي است، به دليل اهداف نظام جمهوري اسلامي که از آن ميتوان به عنوان اهداف ايدئولوژيک ايران نام برد، اجازه حضور ايران را در اين محيط نميدهند و به شکلهاي مختلف تلاش ميکنند تا ايران به اين مهم دست نيابد.
6- ايران در ادامه اصلاحات نظام اقتصادي خود از کشورهايي نظير ترکيه و مالزي به عنوان الگو ياد ميکند و اگر اين امر درست باشد آنگاه براي هر کارشناسي بيشتر روشن ميشود که فاصله نظام اقتصادي مدرن و پوياي ايران با نظام اداره اقتصاد جهاني کنوني تا چه حد زياد است.
7- تحقق اهداف چشمانداز بيست ساله اقتصادي ايران، اگر اجرا شود برتري ايران را در منطقه رقم خواهد زد و اين در حالي است که مناسبات سياسي و اقتصادي ايران با جهان و نيز بحران اقتصادي و مالي جهان بدون شک آثار منفي در اين امر در تأخير زمان تعيين شده اين چشمانداز ايجاد خواهد کرد.
آنچه که امروز به عنوان «قدرت استراتژيک و تعيين کننده ايران» در خاورميانه شاهد آن هستيم معلول سياستهاي اقتصادي ايران نيست بلکه برگفته از «سياستهاي استراتژيک دفاعي ايران» است که پس از پايان جنگ تحميلي عراق عليه ايران و در سايه تدابير دفاعي در برابر تهديدات نظامي آمريکا در منطقه شکل گرفته است؛ بنابراين اين دستاورد بايد در منظومه سياستهاي استراتژيک دفاعي هوشمندانه ايران ارزيابي شود که به دکترينهاي نظامي موسسه نظامي و امنيتي ايران بازميگردد که عمري طولانيتر از عمر رياست جمهوري محمود احمدينژاد دارد.
همانگونه که در آغاز سخن به آن اشاره شد، ورود به عرصه مديريت جهاني آرزوي همه ايرانيان است اما لازمه آن حل بسياري از پروندههاي باز بين ايران و غرب بر اساس «حفظ منافع و مصالح ملي کشور» و عزتمداري در سياست بينالملل و «اداره درست مذاکرات» در همه عرصهها و از جمله پيرامون «تکنولوژي هسته ای صلح آميز» کشورمان است. حضور پرقدرت در نظام اقتصاد جهاني و منطقهاي در برنامه چشم انداز اقتصادي ايران که سالهاي پيش به تصويب رسيده و اعلام شده نيز ملاحظه گرديده است اما مقايسه عددي و آماري آن با تکيه بر جايگاه ايران در منطقه خاورميانه و برخي از کشورهاي آسيايي تدوين شده است تا ايران با کسب قدرتهاي لازم در منطقه پا به عرصه جهاني بگذارد و اين اهدافي قابل دسترس در منطقه ميباشد، اما تا پيش از آن با توجه به موارد ذکر شده اين همه گوياي آن است که ماموريت دوم ايران که رئيس جمهور از آن در اصفهان سخن گفته است، بسيار دشوار و غيرقابل تطبيق در شرايط کنوني خواهد بود و اين در حالي است که نقطه تمرکز بسياري از مواضع و کلام احمدينژاد در طول سخنرانيهاي چهارساله اخيرش در ماموريت دوم بوده است.
اما تشخيص اين امر که وي در قالب يک جنگ رواني با غرب در چهارچوب برنامه هستهاي ايران وارد مقوله مديريت جهاني ميشود و يا آن که برنامهاي اعلام نشده دارد که براي افکار عمومي و کارشناسان امر روشن نيست، کاري سخت شده است. اين همه در حالي است که به نظر ميرسد مرکز تمرکز و پايه حرکت به سوي حضور در مديريت جهاني در اين نگاه، فنآوري هستهاي صلحآميز کشورمان قرار گرفته است که اگر اين نگاه صحيح باشد، پس کشورهاي صاحب اين تکنولوژي در جهان در بين کشورهاي جهان سوم و يا در حال توسعه ميبايستي اکنون در بين مديران جهاني در بين کشورهاي پيشرفته قرار ميداشتند و حال اين که صرف اين فرضيه عملا واقعبينانه نيست.
دولت احمدينژاد در پاسخ به بيانيه عجيب و دور از انتظار شوراي حکام آژانس بينالمللي انرژي هستهاي درباره سايت جديد غنيسازي فردوي قم از ساخت ده و يا بيست مرکز غنيسازي اورانيوم در کشور سخن گفت که روشن نيست آيا اين موضع، يک برنامه کارشناسي شده است که قرار است اجرا شود و يا آن که يک واکنش در چهارچوب جنگ رواني عليه مواضع کشورهاي 5+1 است؟ چرا که اگر ساخت هر يک از اين مراکز حداقل يک ميليارد دلار هزينه داشته باشد ايران بايد ده ميليارد دلار براي اين کار اختصاص دهد و از سويي ديگر منابع کافي براي تامين مواد اوليه اورانيوم براي اين مقدار در کشور داشته باشد و اينها از جمله فاکتورهايي است که اگر براي افکار عمومي داخل کشور نامعلوم و مبهم است اما براي کشورهاي عضو مجموعه 1+5 کاملا روشن است.
البته در همين جا، جا دارد به اين نکته اشاره شود که پس از اين مواضع و تصميم دولت، در سطح رسانهها و افکار عمومي جهاني اين خط رسانهاي القا شد که با توجه به کمبود منابع اورانيوم در داخل کشور، ايران درصدد غنيسازي ذخيره اورانيوم و توليدات آتياش با غناي بالا در قالب افزايش مراکز غنيسازي در داخل کشور است تا اورانيوم داخلي را در جهت «اهداف نظامي» استفاده کند که البته همه کشورهاي 1+5 به خوبي ميدانند که اين يک «اتهام غير وارد و دروغ بزرگ» عليه جمهوري اسلامي ايران است؛ اما با اين حال با اتخاذ سياستهاي چند پهلو به اين خط رسانهاي در جهان به منظور «مخدوش کردن وجهه ايران» در افکار عمومي بينالمللي به شدت دامن زدند.
اميدوارم تلقي و يا برداشت غلطي از اين قرائت پيش نيايد. فراموش نشود که هيچ گروه و يا فردي در بين نيروهاي اسلامي و يا حتي ملي وجود ندارد که منکر حفظ تکنولوژي هستهاي در داخل باشد. حتي برآوردهاي کارشناسي و نظرسنجي موسسات خارجي در طول چند سال اخير ثابت نمود که ايرانيهايي که چند دهه از ايران دور بودهاند، به ايراني که مجهز و مسلط به «تکنولوژي هستهاي صلح آميز» است «افتخار» ميکنند. اما آنچه در اين ميان به عنوان نقطه اختلاف وجود دارد، نحوه ورود به بحث حفظ اين تکنولوژي و نحوه مذاکرات و دستور کار آن با غرب و يا 1+5 است. از همين زاويه تلاش خواهد شد تا نشان داده شود که چرا «1+5» روي «فرش ايراني» در چهارچوب مذاکرات هستهاي در حال «پياده روي» با خيالي آسودهاند؟
اما پيش از اين لازم است تا به برخي قرائتها درباره مذاکرات و نحوه رويارويي در پرونده هستهاي با طرفهاي غربي در خارج از کشور اشاره شود. يکي از اينها موضع رئيس جمهور کشور دوست و برادر ايران، يعني عبدالله گل رئيس جمهور ترکيه است که اظهاراتي را بيان داشت که در خبرگزاريهاي رسمي کشورمان کمتر به چشم ميخورد.
عبدالله گل در گفتوگو با شبکه الجزيره در تاريخ 7/9/1388 گفت: «من درباره تحولات اخير پرونده اتمي ايران بسيار نگران هستم، اين پرونده هستهاي شوخيبردار نيست، فراموش نکنيد که صدام حسين مرتکب اشتباهاتی مثل اين شد، زيرا خودش را به عنوان قدرتي بزرگ نشان داد که داراي سلاح کشتار جمعي است؛ به رغم اين که نه يک دولت اتمي بود و نه داراي سلاح شيميايي. ما حل و فصل را در گفتوگو ميبينيم و نه در جنگ. جنگ کار سادهاي نيست؛ بنابراين ما از ورود به افزايش سطح اين موضوع (اشاره به جنگ) در اين رابطه هشدار ميدهيم و ايران و مجموعه 1+5 را به گفتوگو ترغيب ميکنيم و آمادگي ترکيه براي اجراي هرگونه تلاشي در اين چهارچوب را اعلام مينماييم. اما اگر جنگ آغازشود، تاکيد ميکنيم که ترکيه هرگز در آن مشارکتي نخواهد داشت.»
با آن که اين قرائت ميتواند برداشتهاي متفاوتي را ايجاد کند، اما نشان دهنده بخشي از فضاي تبليغاتي و سياسياي است که عليه ايران در غرب وجود دارد و اين از زبان عبدالله گل زماني اهميت دوچندان پيدا ميکند که بدانيم ترکيه يکي از اعضاي مهم ناتو است و قرائتهاي رئيس اين کشور ميتواند فضاي حاکم بر مذاکرات پيمان ناتو در باره ايران را بيشتر روشن کند.
اما برخلاف ادعاهاي وزراي خارجه آمريکا و اتحاديه اروپا و وزراي خارجه و ديگر مقامات پيمان ناتو که معتقدند ايران «مذاکرات را براي مذاکرات» ميخواهد و نه براي رسيدن به راه حل مناسب، بايد گفت که اين آمريکا و اروپا و حتي روسيه در قالب 1+5 است که مذاکره را براي مذاکره ميخواهند. چند سال است که غرب با ايران بر سر پرونده هستهاي مذاکره ميکند و همين مذاکرات بستر مناسبي براي تخريب زيربناهاي اقتصادي و اجتماعي کشورمان از سوي آنها در قالب تحريمهاي بينالمللي فراهم کرده است. وقتي درباره جدول و دستور کار مذاکرات بحث ميشود، احمدينژاد از حل مشکلات جهاني و اداره جهان بر سر ميز مذاکره و به رسميت شناخته شدن حق ايران در اين مذاکرات سخن ميگويد و از سويي ديگر با آن که هيچيک، با قاطعيت ميگويم که هيچيک از اعضاي 1+5 به اين امر ايمان ندارند، اما باز با ايران در آن سوي ميز مذاکرات مينشينند تا با طرف ايراني گفتوگو کنند؛ اما گفتوگو بر سر چه؟ گفتوگو بر سر اموري که از قبل هيچ توافقي براي موضوعات آن صورت نگرفته و يا آن که اصلا جدول متفق عليهي بر سر آن وجود ندارد؟
يک بار ديگر به بسته پيشنهادي کشورمان که به وسيله وزير امورخارجه منوچهر متکي در تاريخ 18 شهريورماه امسال در محل وزارت امورخارجه تحويل سفرا و نمايندگان 1+5 در تهران شد، نگاه کنيد. (به لينک زير مراجعه کنيد)
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8806221105
در اين بسته تقريبا همه موضوعات و سر تيترهاي مسائل جهاني مثل رفاه، صلح، پيشرفت، مواد مخدر، عدالت، کرامت انساني، تروريسم، خاورميانه، فلسطين، بالکان، آفريقا، آمريکاي جنوبي، مهاجرت غيرقانوني، قاچاق دارو، جنايات سازمان يافته، دزدي دريايي، استفاده عادلانه از فضا، بهبود عملكرد نظارتي منصفانه و قانونمند آژانس بينالمللي انرژي اتمي، خلع تسليحاتي كامل و منع توسعه و تكثير تسليحات هستهاي، كاهش شكافهاي اجتماعي و ايجاد ارتباط بين شمال و جنوب، مقابله با اقتصاد زيرزميني، فساد اقتصادي، جرايم مالي و جنايات سازمان يافته، اصلاح سازمان ملل و شوراي امنيت، احترام به حقوق ملتها و منافع ملي دولتهاي مستقل، تحكيم حاكميت ملي كشورها در چارچوب اقدامات دموكراتيك، اجتناب از خشونت و نظاميگري، پرداختن به عوامل ريشهاي تروريسم و همكاري براي صلح، عدالت و پيشرفت و... به چشم ميخورد اما هيچ ذکري از برنامه هستهاي ايران نشده است.
پس از ارائه اين بسته، مقامات اروپايي، آمريکايي و نيز روسيه و چين اعلام کردند که ميتوان با ايران براساس اين بسته مذاکره کرد و نکات مثبتي در آن وجود دارد در حالي که به خوبي ميدانستند که بر اساس اين بسته هيچ دستور کاري در هيچ مذاکرهاي نه تنها تحقق نمييابد که به دليل مناسبات بينالمللي ابرقدرتها، اصولا امکان پذير نيست. رئيس جمهور کشورمان در قالب اين مذاکرات به عنوان نمونه از برچيده شدن سلاحهاي کشتار جمعي در جهان در قالب مذاکرات 1+5 سخن ميگفت. اما آيا آمريکا، فرانسه، انگليس، روسيه و يا حتي چين حاضر هستند وارد اين موضوعات با ايران شوند؟ ايران با چه فرآيندي ميخواهد آنها را تشويق و يا وادار به خلع سلاح کند؟ مگر ايران ميتواند وارد اين بحث با آمريکا و يا روسيه و فرانسهاي شود که دهها هزار بمب اتمي و ديگر سلاحهاي کشتار جمعي دارند؟
نکته بسيار مهم، حساس و چه بسیار خطرناک در همين است که چرا 1+5 و بهويژه آمريکاييها و اروپاييها با ايران در مذاکراتي مبهم و نامشخص و بدون توافق بر سر جدول آن وارد ميشوند که نتيجه آن از آغاز براي همگان روشن است. براي تامل بيشتر به اين امر به خروجي مذاکرات وين که در تاريخ 27 مهرماه سال جاري در محل آژانس بينالمللي انرژي هستهاي برگزار شد، نگاه کنيد. اين نشست يک نشست کاملا فني در قالب بحث مبادله سوخت اورانيوم بوده است. چه بالانس يا موازنه و يا تعادلي بين بسته پيشنهادي ايران با مذاکرات و عناصر حاضر در مذاکرات وين وجود داشته است؟ خروجي اين مذاکرات در حقيقت فرآيندي جديد به نام شکست مذاکرات بود. دهها عنوان عريض و طويل در بسته پيشنهادي ايران به 1+5 تاکنون در کجاي اين مذاکرات مصداق يافته و يا تجلي پيدا کرده است؟ اگر به قول رئيسجمهور کشورمان بپذيريم که پرونده هستهاي بسته شده است، پس چرا در مذاکرات وين با 1+5 وارد بحث هستهاي شدهايم، اما وارد دهها حوزه ديگر که در بسته پيشنهادي ايران آمده است، نشدهايم؟ و اگر اين است که ايشان ميگويد، پس چرا ما هنوز مستقيما وارد حوزه مبادله سوخت و انتقال آن به خارج کشور ميشويم و به نوعي توافق نسبي نيز ميرسيم در حالي که ايران خود قادر به تامين سوخت با غناي 20 درصد نيز هست؟ و اين همه در حالي است که از قضا وارد مبحثي در مذاکرات ميشويم که اساسا هيچ اشارهاي به آن در بسته پيشنهادي ايران نشده است؟
به نظر ميرسد غربيها هم بدشان نميآيد تا بهانههاي لازم را براي شکست پروتکلي گفتوگوها را، به دستشان بدهيم تا مذاکرات را بدون دست يافتن به نتيجه لازم، پايان دهند و شکست پشت شکست را بر کارنامه مذاکرات با ايران بر جاي گذارده و در پايان، ايران را متهم به کارشکني و عدم تعهد به مصوبات آن و مسئول اصلي شکست معرفي کنند. در حالي که ما در هر مذاکرهاي با غرب و يا آمريکا بايد از پيش با «روشن کردن موضوع گفتوگوها» به شکل بسيار دقيق، پاي طرفهاي مقابل را در آن به دستور کار بسته و اجازه بازي با مذاکرات و نتايجش را از آنها بگيريم. اما روشن است اگر قرار است پيش از هر مذاکرهاي، بستهاي همچون بسته پيشنهادي شهريور ماه به غرب يا 1+5 ارايه کنيم، هيچگاه به اين مهم نايل نخواهيم شد؛ زيرا لازمه چنين بستهاي، سالهاي سال مذاکره آن هم نه در مقر آژانس بينالمللي انرژي اتمي، بلکه در کاخ سفيد، اليزه، کرملين و داونينگ استريت لندن و... است.
غرب و آمريکاييها و حتي روسها در مذاکرات با ايران نوعي مماشات ميکنند که شکل خارجي آن اتلاف وقت بر سر حل پرونده هستهاي صلح آميز ايران است. روشن است آنها در اين مقام درصدد حل موضوع نيستند، پس چرا پس از هر شکستي در مذاکرات بار ديگر به مذاکرات روي ميآورند؟ در حالي که 1+5 به رهبري آمريکا در قالب مقدمه چيني براي مصوبات جديد شوراي امنيت خود را براي اعمال تحريمهاي سختتري عليه ايران آماده ميکند؛ اما جالب است که سخنگوي کاخ سفيد ميگويد اين روند چند ماهي به طول ميانجامد تا فضاي جديدي براي مذاکرات با ايران فراهم شود؟! از همين جا است که اين برداشت قوت ميگيرد که غرب با ايران مذاکره را براي مذاکره ميخواهد تا وقت تلف شود.
اما اين اتلاف وقت به سود چه کسي است؟ آيا غرب در سايه طولاني کردن مذاکرات و اجراي تحريمهاي اقتصادي بيشتر به دنبال نابودي زيرساختهاي اقتصادي و تحميل نارضايتي عمومي در داخل عليه نظام جمهوري اسلامي ايران نيست؟ آيا غرب به رهبري آمريکا درصدد اعمال برنامهاي اعلام نشده عليه ايران در فرصتي مناسب است؟ بر خلاف ادعاي غربيها، ايران درصدد اتلاف وقت نيست؛ زيرا زمان از دست رفته هرگز منجر به تبديل برنامه صلح آميز هستهاي ايران به برنامه نظامي نخواهد شد و اين امر براي غربيها مثل روز روشن است. پس چرا آنها همچنان در برابر ايران وقتکشي ميکنند ؟ به نظر ميرسد نکته مهمي در اين سناريو وجود دارد که عبدالله گل، رئيسجمهور ترکيه تلاش داشته است تا در قالب يک جمله، آن را به طرف ايراني خود برساند. عبدالله گل در همين مصاحبه اعلام کرد که اوباما، رئيسجمهور آمريکا نيتهاي خوبي براي تغيير دارد؛ اما او اولين و آخرين نفر تصميم گيرنده براي تحولات منطقه خاورميانه نيست.
نگاه عبدالله گل نگاه نادرستي هم نبوده است، زيرا اوباما از اعزام سي هزار نيروي تازه نفس به افغانستان خبر داد و هنوز نتوانسته است از نيروهاي نظامي آمريکا در عراق به شکل ملموسي بکاهد. معناي جغرافيايي اين تصميم اوباما براي اعزام نيرو به افغانستان در کنار حضور ديگر نيروهاي ناتو در اين کشور اين است که آمريکا و ناتو در کنار تهديدهاي روزانه اسرائيل عليه ايران، بين 220 تا 250 هزار نيروي نظامي در غرب و شرق ايران گسيل خواهند داشت و اين هيچ پيغام خوبي براي ما ندارد. اين در حالي است که افزايش نيروهاي نظامي غرب اعم از آمريکا و ناتو در افغانستان بيشتر به سياستهاي جورج بوش شبيه است تا سياستهاي اعلام شده اوباما. از سويي ديگر اوباما تا کنون هيچ توفيقي در مذاکرات سازش اعراب و اسرائيل نيز نداشته و نتوانسته است طرف اسرائيلي را به عقب نشيني از مواضعش در زمينه از سرگيري مذاکرات صلح و دست برداشتن از شهرک سازي، ترغيب کند. اينها به خوبي نشان ميدهد که در دوران اين رئيس جمهور دمکرات هم ميتوان منتظر اقدامات خصمانه جمهوريخواهان و بازهاي سابق کاخ سفيد بود.
به نظر ميرسد احمدينژاد به عنوان مسئول اجرايي اول کشور، پيش از آن که از اداره جهان سخن بگويد و نماي ذهني خود در اين رابطه را در نوشتههايي همچون بسته پيشنهادي ارائه کند و پيش از آن که در حل پرونده هستهاي ايران از مشارکت در خلع سلاح جهاني سخن بگويد، بايد يک طرح کاملا روشن و بدون هرگونه ابهامي و بدون استفاده از مفاهيم عام، طرحي کاملا چرتکهاي و عددي روشن که همه چيز آن براي همه طرفها روشن باشد، وارد مذاکرات 1+5 شود تا در يک فاصله زماني بسيار کوتاه، آمريکا و ديگر کشورهاي عضو 1+5 را وادار به تصميمگيري سازد و «فرش مذاکرات هستهاي» را از زير پاي آنها بکشد. زيرا کاملا روشن است آنها براي صد بار مذاکره بدون نتيجه آمادگي کامل دارند؛ زيرا به دنبال اتلاف وقت و زمان هستند و اين حالت هيچ سودي براي کشورمان ندارد، بلکه بسيار هم خطرناک است. طرح ارائه شده از سوي ايران بايد طرحي کاملا روشن و عملگرا در مذاکرات باشد تا امکان بازي طرف مقابل با اصل موضوع و پرونده هستهاي صلح آميز کشورمان را فراهم نکند.
ادامه مذاکرات بدون نتيجه و اتلاف وقت، روشن نبودن صريح دستور کار، ابري نشان دادن فضاي اراده سياسي ايران در مذاکرات و طولاني کردن مذاکرات، بيهيچ شک و ترديدي خواسته طرفهاي غربي به رهبري آمريکا است تا دامنه برنامههاي تهديدات اقتصادي ـ امنيتي و نظامي عليه کشورمان وسيعتر شود تا امتيازات بيشتري از جمهوري اسلامي ايران بگيرند. اداره سياسي و نظامي کشورمان بايد هرچه زودتر بهانه بازي با پرونده هستهاي کشورمان را از دست اعضاي 1+5 بگيرد تا مصالح و امنيت ملي کشورمان و شهروندان ايراني به خطر نيفتد.