بازدید 7185

شعری جالب و خواندنی درباره زلزله تهران

کد خبر: ۷۵۹۵۶۰
تاریخ انتشار: ۰۷ دی ۱۳۹۶ - ۲۳:۱۵ 28 December 2017

 الا ای آنکه در تهران شب خود را سحر کردی

نمی دانستی ای جانا که از غفلت خطر کردی

الا ای آنکه از شَهرَت به این محشر سفرکردی

ز بهر قوت و آب و نان ز کوی خود حذر کردی

بدان این را که این تهران چو ظرفی پر ز خون گردد

بترس از آن که یک روزی زمینش زیر و رو گردد

که شهر آرزوهایت تو را همچون عدو گردد

نِگَر آن دم که بشکسته به دستت آن سبو گردد

دریغا کز چنین وضعی تو را حالت نکو گردد

چو ملک ری ز لرزیدن خراب و واژگون گردد

نمی دانی مگر جانا که تهران لرزه انگیز است

که شاید کاسۀ صبرش کنون در حال لبریز است

گسل هایش تمدن کش بسان ایل چنگیز است

یقین دان فتنه چنگیز به نزدش خرد و ناچیزاست

چو این دیوانه گهواره چو دیوی پر جنون گردد

اگر خواهی که برخوانم یکایک آن گسل هایش

شمال و شرق و هم در ری فزون باشد خطرهایش

به زیر پای کهریزک ، مره ، آراد و پیشوایش

فشم را تا مشاء ، یکسر به هر کوی و به هر جایش

چو افتد لرزه یکباره بساط مرگ و خون گردد

هم آن دربند و هم ازگل و هم استخر و سوهانک

حکیمیه و هم هنگام و هم تجریش و کاشانک

و دارآباد و پاسداران ، کله دوز و ده پونک

و سعد آباد و بابایی ، ولنجک یا ده نارمک

به کلی در شب موعود ، فنا و سرنگون گردد

  

محل امن شهر ما همان ارگ قدیمش دان

امیریه و جمهوری و میدان بهارستان

و هم نواب و راه آهن و هم بازارچه تهران

اگر چه بی نصیب هرگز نمانند اندر این طغیان

چو بیش از هفت شد ریشتر، خرابی ها فزون گردد

به روی بستری لغزان عمارت ها بنا گردید

همه نا امن و نا ایمن ز بی فکری بپا گردید

قوانین زیر پای ما ز نادانی فنا گردید

از این نادیده انگاری ز ما بر ما جفا گردید

خدا داند در آن محنت که حال خلق چون گردد

شمار کشتگان حتی فزون از جنگ چند ساله

هزاران گل شود پر پر ز یاس و سوسن و لاله

به هر سو بنگری خیزد صدای شیون و ناله

به هر سو بر زمین افتد گل زیبای آلاله

ز بهر زندگی ، تهران دگر کان لم یکن گردد

زمن بشنو که این تهران اگر در هم فرو ریزد

بعید است بعد از آن دیگر که این افتاده برخیزد

هزاران درد بی درمان چو با یکدیگر آمیزد

به دور از ذهن کجا باشد که خصمی فتنه انگیزد

در آن آشفتگی دشمن پیِ یک آب و نون گردد

گه رستن از این اوضاع نه فردا بلکه اکنون است

هر آنکس کم کند کوشش به خلق و خویش مدیون است

جهان را دیده زان محنت بسی پر آب و پر خون است

که این مهلک بلا ما را بسا بدتر ز افیون است

مبادا ز آنچه پیش آید وطن خوار و زبون گردد

 

 چو خواهی اندر این عصیان نمانی گیج و درمانده

تامل باید و تدبیر بر این اشعار "فرخنده"

جز این باشد فراری نیست از آن تقدیر وامانده

که از ره می رسد روزی تو را مهمان ناخوانده

خوشا آن را که در دانش ز جمع یعلمون گردد

 شعر از : حامد فرخنده

 " هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون"

" آیا یکسانند آنان که می‌دانند و آنان که نمی‌دانند"

قرآن کریم

 

تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
چیلر
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # کنکور # حماس # تعطیلی پنجشنبه ها # توماج صالحی