sokhany1383@yahoo.comیکی از مشکلات عمومی کشور که متاسفانه در همه ابعاد و حوزهها واضحتر از آن است که نیازی به استدلال و مصداق داشته باشد، این است که ما کلا بلد نیستیم درست با هم حرف بزنیم!
جالب است که این عیب بزرگ فرهنگی ـ اگر نگویم بیماری بزرگ فرهنگی ـ در همه اجتماعات ما مشهود است. از اجتماع کوچک یک خانواده گرفته تا حتی اجتماعات نخبگان و بزرگان کشور ما.
در خانوادههای ما یکی از مهمترین دلایل اختلافات این است که زوجهای جوان و حتی مسن بلد نیستند حرفهای دلشان را بر زبان بیاورند. به محض اینکه یکی از طرفین هم شجاعت به خرج داده و شروع به گفتوگو میکند، طرف دیگر به محض شنیدن چند سوال و جواب، صدایش بالا میرود و بگو و مگوی شدیدی در گرفته و بعد از چند ماهی از ازدواج عاشقانهشان ناگهان بهترین و اولین راه حل مشکلات خود را در طلاق جستجو میکنند!
این رویه بیظرفیتی در گفتوگو و تحمل نظرات همدیگر، در بین نخبگان ما هم تسری دارد. یعنی اصلا بلد نیستند معقولانه با هم حرف بزنند. عیوب همدیگر را بگویند خوبیهای همدیگر را هم متذکر شوند و دلسوزانه در پی زیاد کردن نقاط قوت و کاستن از نقاط ضعف بروند.
این عیب بزرگ فرهنگی از چند چیز ناشی میشود که به ترتیب در مورد هر کدام از این موارد چند کلمه ای می نویسم.
1. خودخواهی: کسانی که جز به منافع خود، گروه خود، خانواده خود و... به هیچ چیز دیگری نمی اندیشند برایشان بسیار دشوار است که خدا را جایگزین خود کنند و از حقوق دیگران هم مثل حقوق خود محافظت کنند.
2. نداشتن سعه صدر و کم ظرفیتی:
کسانی که ظرفیت های لازم برای احراز مقامی را ندارند و با دل های کوچک و ذهن های محدود می خواهند کارهای بزرگ انجام دهند در تناقض بین این دو ضدّ، کمترین نقد و نظر مخالف را با شمشیرکشی و تیغ آختن پاسخ می دهند، در حالی که شرح صدر نعمتی است که بزرگان دین و حتی انبیاء و اولیاء الهی دائما از درگاه احدیت درخواست کرده اند که "رب اشرح لی صدری" و بدون این شرح صدر "یفقهوا قولی" هم اتفاق نخواهد افتاد.
3. نداشتن استنادات کافی:
یک روانشناس بزرگ می گوید هر کسی که برای به کرسی نشاندن حرفش به گستاخی و بد دهنی رو می آورد معلوم است که در دل اعتقادی و بر زبان استدلالی برای اثبات حقانیت اندیشه خود ندارد!
4. دوری از ارزش های اخلاقی اسلام: چه بیانی برای مصداق یابی از این بیان نورانی پیامبر رحمت و ادب و شفقت بر خلق حضرت محمد بن عبدالله(ص) اولی که فرمود: "بعثت لاتمم مکارم الاخلاق". پس چگونه است که ما همه خود را ارزشی می نامیم و ارزش مدار ولی از آموزه های دینی و اخلاق محمدی به اندازه خردلی در باور و رفتار و اخلاق، نشانی به همراه نداریم؟
5. باور نداشتن عمیق به آموزه های دینی: حضرت اباعبد الله الحسین (ع) در صحرای تفتیده کربلا در مقابل سپاه کفر
اولا ـ تا دم آخر دم از نصیحت و اندرز نکشیدند و با کسانی که کمر به شهادت او بسته بودند از در نصیحت در آمدند پس چگونه است که ما پیروان او که هر سال در محرم به یاد او گریبان می درانیم و چندان دست بر سینه می کوبیم تا سینه مان کبود می شود، در مقابل برادران و خواهران دینی خود که سال ها برای پیروزی نهضت حسینی خمینی در کنار هم و برای رضای خدا با طاغوت و در دفاع مقدس با صدام خونخوار جنگیده ایم، به محض شنیدن کمترین نظر مخالفی چنگ به صورت هم می کشیم و با تهمت و دروغ و افترا و به هر قیمتی تا به در کردن رقیب و ساقط کردن او بر جای نمی نشینیم و آبروی افراد که در روایات اهمیت حفظ آن از حفظ حرمت کعبه اولی است پشیزی در نزد ما ارزشمداران!!؟ ارزشی ندارد؟
ثانیا ـ وقتی که از اثرپذیری آن نابکاران نومید شدند قریب به مضمون فرمودند: دین لقلقه زبان شماست. یعنی دین به جان و دل و اندیشه شما رسوخ نکرده است. آنگاه فرمودند اگر دین ندارید لااقل در زندگی تان آزاده باشید.
آیا کسی که به ارزش ها و اخلاق محمدی اندک باوری داشته باشد هرگز حتی با دشمنان و کفار چنین روا می دارد که ما با دوستان خود روا می داریم؟
6. بی بصیرتی: رهبر معظم انقلاب از سال ها قبل بر داشتن بصیرت، کسب قدرت تحلیل سیاسی، عبرت پذیری از تاریخ اسلام و ایران، توجه به تهاجم فرهنگی دشمن، پرهیز از میکروب ارتجاع و... تاکید داشتند چرا که اگر بنا باشد نخبگان جامعه اسلامی که باید در برابر تعویض ارزش ها بایستند و خود در قول و عمل نماد ارزش ها باشند، خود مبلغ بی تقوائی و ناپارسائی و باندبازی و ... باشند چگونه می توان از عموم مردم انتظار ارزش مداری و اخلاق داشت؟
اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی بر آورند غلامان او درخت از بیخ !
7. اخلاص: اکسیر این روزها نایاب عرصه های سیاسی یعنی "اخلاص" این روزها بدجوری به کار مسئولین و حاکمان ما می خورد. من نمی دانم چه رازی است در این قدرت که همه در جهت جلب رضای خدا برای کسب آن تلاش می کنند ولی هیچ کس برای رضای خدا آن را رها نمی کند!!
آیا اگر همه خدا را ناظر بر اعمال و رفتار خود می دانستند و هدفشان جلب رضایت او می بود ما امروز شاهد این همه دروغ و تهمت و پشت هم اندازی و زیر پا خالی کردن و رذالت هائی که دامن گیر حتی بعضی خواص ما شده است، بودیم؟ آیا این دعواها و درگیری ها برای رضای خداست؟ آیا واقعا هدف انجام تکلیف است؟ نیت خدمت به مردم است؟....
8. قدرنشناسی و عدم وجود اعتدال در گفتار ورفتار:زیر سوال بردن خدمات و نکات مثبت دولت های گذشته و دولت فعلی و فقط و فقط بزرگنمائی ضعف ها چنان که گوئی در همه سی سال گذشته قدمی برای خدمت به مردم برداشته نشده و همه در حال خیانت و چپاول بیت المال بوده اند یا تفکری که همه اقدامات دولت فعلی را در جهت تضعیف نظام و خیانت به مردم می پندارند تفکراتی اعتدالی و از باطن هائی مطهر و روان هائی سالم بر می خیزد؟
در جریان حوادث بعد از انتخابات، عزیزی می گفت اگر رهبری معظم انقلاب بعد از اولین مناظره تند بین دو نامزدی که با توهین هائی به حاضرین و غائبین همراه بود دو خط می نوشتند و از صداوسیما در علن می خواستند که به این نوع مناظره ها پایان دهند شاید هیچ کدام از این فتنه ها در پی نمی آمد. به او گفتم در بین روحانیون و اسلام شناسان موجود شخصیتی به روشنفکری واقعی و روشن اندیشی و مدارا با مخالفین و علاقه مند به ایجاد فضای باز فکری مثل آیت الله خامنه ای نمی شناسم (البته حتما هستند کسانی که با این نظر حقیر موافق نباشند وبه عنوان یک دانشگاهی از نظرات جامعه دانشگاهی و میزان مخالفین و موافقین آن هم کاملا مطلعم).
بعد از گذشت سی سال از پیروزی انقلاب احساس و تدبیر این سید صداقت مدار به او می گفت که باید تاکنون خواص و نخبگان جامعه اسلامی به چنان درجه ای از پختگی و بلوغ و عمق فکری و روحی رسیده باشند که فضا را باز کنیم و بگذاریم هر کس با هر ایده ای (آنهم حداقل بین نیروهای نظام) نظرات خود را با نهایت صراحت با مردم در میان بگذارند و مردم هم در این تضارب افکار و ایده ها راه درست را انتخاب کنند و انتخاباتی پرشور رقم بخورد.
و دیدیم که تدبیر او بسیار کارساز بود و حضور مردم بعد از سی سال پر شورتر از همیشه. حال آیا اگر مردم فهیم ما با ظرفیت کامل با این موج اطلاعات مواجه شدند اما به اصطلاح نخبگان جامعه ما در برخورد با این امواج به کلی چپ کردند! و در بیان نظرات خود بدترین شیوه ها را برگزیدند و حتی بعد از به هم ریختن کشور (بر اثر این لجاجت های بچه گانه طرفین) باز هم قاطعانه!! بر آن پای فشردند این از ضعف رهبری است یا نخبگان؟
پس کی باید امیدوار بود که بعد از سی سال از گذشت انقلاب ما بیاموزیم که همه حق نزد ما نیست و در کشاکش این بحث ها و گفتگوها ضعف ها مبرهن و نقاط قوت نیز آشکار می گردد و اهل خرد از این تصادم های فکری باید نعمت ها حاصل و برکات برداشت کنند؟
و غمگنانه باید گفت که مثل همیشه مردم مخلص و بی ادعا از نخبگان پر سروصدا و پر ادّعا در شناخت حق و تشخیص دشمن پیش افتادند و مردم راهبر نخبگان شدند و این آزمون خوبی برای نخبگان ما نبود.
شاید اگر در برخورد با امواج سهمگین و قابل پیش بینی نقدهای منصفانه و غیرمنصفانه این نوشته ام من هم چپ نکردم! در این خصوص بیشتر بنویسم...