در چند سال گذشته شاهد نوعی غمخواری زیستمحیطی بودیم که مقارن با ناکارآمدی دولتهای نهم و دهم به اوج خود رسید؛ فرایندی تطوری که در این یادداشت به آن سیاستورزی محیطزیستی میگوییم.
حسب شواهد تاریخی، فرایند تبدیلشدن محیط زیست به سوژه اصلی افکار عمومی، بسیار دیرتر از سوژهشدن آن در طرحهای عمرانی و استعماری روی داده است. حتی بهتر بگوییم از آن زمان که خامفروشی مواد معدنی و محیطزیستی بهعنوان سیاست بودجهنویسی در کشور ما آغاز شد، مردم و نخبگان به این مقوله اشعار لازم را نداشتند.
در دوره پهلوی دوم هم فهم توسعه و ناخرسندیهای مدرنیته با رجوع مجدد به ادبیات ضداستعماری شکل گرفت که منتقد برونسپاری مدیریت منابع محیطزیستی بود. مهمترین این نقاط عطف تاریخی، جنبش ملیشدن صنعت نفت بود که شکل کاریکاتوی آن در دولتهای نهم و دهم با پیگیری ایده ملیشدن در صنعت هستهای دنبال شد.
اما در برهه زمانی سال ٨٤ تا ٩٢ تنها شاهد تغییر و جایگزینشدن دولت (بهجای گروههای ناراضی) و بهرهبرداری سیاسی از محیط زیست نبودیم، بلکه اینبار نوعی عاملیت سیاسی زیستمحیطی را شاهد بودیم.
دستگاه آپاراتوس دولت عملا آنچه را در طول سالهای بعد از انقلاب زیرلبی و نامفهوم گفته میشد واضح و علنی نمایندگی کرد؛ دولت احمدینژاد سعی داشت خود را ماحصل ایده سیاستورزی گروههای منتقد در ایران بازنمایی کند. تا آنجا که حتی با نزدیککردن خود به خانواده دکتر فاطمی سعی داشت شباهتسازی را به نهایت برساند.
فاجعه دولتهای نهم و دهم در حوزه محیط زیست باعث شد موج غمخواری برای محیط زیست رفتهرفته به کنش سیاسی بدل شود؛ تا آنجا که خشکشدن دریاچه ارومیه سمبل سهلانگاری و نماد ناتوانی دولت در اداره کشور شده بود، اما پیوندخوردن محیط زیست با مقوله آب، سانتیمانتالیسم محیطزیستی را کنار زد و نوعی توتمگرایی یا جماعتگرایی را به وجود آورد که بعضا با مسائل قومی نیز پیوند خورده بود.
هرچه محیط زیست از کرانههای قومی و توتمگرایی که موج دوم فعالیت بعد از انقلاب بود، فاصله بگیرد، بنابراین بیشتر و بیشتر به سمت سوژهسازی سیاسی نزدیک میشود. به این معنا که محیط زیست افراد را متوجه حکمرانی کرده و به هدفهای واقعی تغییر سیاسی و ضرورتهای آن پیش میراند.
ناگفته پیداست که دیگر محیط زیست در موج سوم خود بهانه نارضایتیهای قومی نیست، چراکه اساسا سوژههایی را تولید میکند که هویتگرا نیستند، بلکه سیاستورز هستند؛ سیاست به معنای واقعی کلمه. برای این سیاستورزان ایده اصلاحطلبی یا اصولگرایی مطرح نیست.
موج جدید سیاست در ایران بر فراز گفتمانهای مجعول احزاب سیاسی است و با عنصر طبیعت، جبر، و حیات و ممات زیستبوم در ارتباط است.
این فرصت بسیاری خوبی است برای کنشگران اصلی جامعه ایران که از فضای سیاست کاذب باندی و جناحی بیرون بیایند.
آب قدرت زیادی دارد که صفوف جامعه ایران را مطابق با مبانی واقعی حیات بازآرایی کند. این هوشمندی باید در همه ما وجود داشته باشد که به روی نوزاد سیاست واقعی سلام کنیم و بدون آنکه بخواهیم حضانتش را برعهده بگیریم با آن بزرگ شویم. دولـتمردان راسـتـین، سیاستمردان واقعی جامعه ایران، به دنبال ایده خیر عمومی خواهند بود که از خلال تعامل با طبیعت در حوزه فلات ایران ظهور و بروز خواهد داشت و این موج شخصیتهای حاکمیتساخته همگی تحتالشعاع تعامل مذکور قرار خواهند گرفت.
سیاستورزی محیطزیستی سطح تحلیل سیاسی را تا سطح ساختار سیاسی بالا آورده است و این امر دیر یا زود خود را به رخ خواهد کشید.
پیام سیاستورزی محیطزیستی این است که بیایید درک کنیم ایران همیشگی نیست اگر آب نباشد، اگر میخواهیم دوباره به جنگل رجوع نکنیم.
باید سراغ قوانین طبیعی و حقوق طبیعی انسان برویم و آن را در دل نظام حقوقی جدید تأسیس کنیم؛ نه با اذهانی تابوزده یا توتمگرا، بلکه با چشمانی طبیعتباور که به فیزیک و موجودیت حیات طبیعی احترام میگذارد.