بازدید 53103

گفت‌وگو با مدافع حرم BMW سوار

کد خبر: ۷۳۹۰۴۵
تاریخ انتشار: ۲۴ مهر ۱۳۹۶ - ۱۰:۴۰ 16 October 2017
سر وقت آمد برای مصاحبه، ساده و بی تکلف حرف زد، عصبانی شد، گلایه کرد، گریه کرد و رفت. یکی از روزهای نه چندان سرد پاییز، حمید شیرمحمدی جانباز مدافع حرم کشورمان با بی ام دبلیوی کروک 325 اش مهمان ما شد.

به گزارش جام جم آنلاین، حمید شیرمحمدی را خیلی ها به عنوان مدافع حرم بی ام دبلیو سوار می شناسند. کسی که داوطلبانه به سوریه اعزام شده و حالا همه زندگی اش حول یک روز از تقویم می چرخد؛ 21 دی ماه 94. همان روزی که نزدیک ترین دوستانش شهید شدند و او مجروح. 21 دی ماه برای حمید شیرمحمدی مرور خاطره شهادت مرتضی کریمی، مجید قربان خانی، عباس آبیاری، میثم نظری و خیلی های دیگر است. خاطره ای که رهایش نمی کند ، هرچندوقت یکبار موج می شود و می پیچد توی سرش. با این جانباز مدافع حرم که فرزند شهید هم هست و پدرش 37 سال پیش در سرپل ذهاب آسمانی شده از راهی گفتیم که او را به سوریه رسانده ؛ مسیری که خودش می گوید راه انسانیت است.

وقتی مردم به شما می رسند اولین سوالی که می پرسند چیست؟


الان البته نگاه مردم خیلی تغییر کرده ، الان واکنش های مثبت خیلی بیشتر از دوسال پیش است که من تازه جانباز شده بودم. اما باز هم بعضی ها هستند که ته ذهنشان این سوال وجود دارد که چقدر می گیرید سوریه می روید؟

یعنی آشکارا این سوال را از شما می پرسند؟


بله علنا می پرسند چقدر گرفتی رفتی سوریه؟! البته الان کمتر شده اما باز پیش می آید که بپرسند. اینها نمی دانند که وقتی کسی داوطلبانه می رود ریالی نمی گیرد. من که خودم شرایط مالی خوبی داشتم، یک حقوق کارمندی داشتم و در کنارش کار آزاد می کردم و اتفاقا بعد از رفتن به سوریه از نظر مالی خیلی ضرر کردم. الان تقریبا دوسال است که فقط همان حقوق کارمندی را دارم و دیگر شرایط برای انجام کار آزاد پیش نیامده است.
 
 

پشیمان هستید؟


نه اصلا این راهی بود که انتخاب کردم ، باز هم شرایط پیش بیاید همین راه را می روم. الان من جانباز 25 درصد اعصاب و روان هستم بجز این قضیه شیمیایی هم هست که تازه تشخیص داده اند. اما هیچوقت از این شرایطی که برایم پیش آمده ناراحت نیستم.

یعنی همین اواخر متوجه شیمیایی بودن تان شده اید؟


بله ...یک بار اعلام کردند همه آنهایی که در عملیات خان طومان شرکت داشتند برای آزمایش بیایند. من خبر داشتم که یکسری از دوستانم رفته اند و جواب آزمایش شیمیایی شان مثبت است. به خاطر همین من نرفتم. تا اینکه چند وقت پیش یک کاری در بیمارستان بقیه الله داشتم ، آنجا بچه ها من را شناختند و با اصرار بردند برای آزمایش. چندتا دستگاه گذاشتند و بعد هم متخصص ریه ویزیت کرد و آخرش هم گفتند شیمیایی هستی. یک کیسه دارو هم برایم نوشتند که البته من هیچکدام را مصرف نمی کنم.

شما فرزند شهید هستید؛ فرزند شهید احمد شیرمحمدی، از پدر چه چیزی یادتان مانده است؟


هیچ تصویری از پدرم ندارم. پدرم سیزده آبان 59 شهید شد ، من تیر 59 به دنیا آمده بودم. یعنی چهارماهه بودم که پدرم شهید شد. من اصلا ندیدمش . تنها عکس مشترکی که از او دارم ، برای وقتی ست که از جبهه آمده بود و ما را برده بود مسافرت. تنها عکس من در همین مسافرت است که من را در آغوشش گرفته؛ همین.
 
 

پدر چطور رزمنده شده بود؟


کاملا داوطلبانه. پدرم موقعی که جنگ شروع شد، کارمند سازمان نظام پزشکی بود، فکر می کنم آخرین مسئولیتش رئیس کارگزینی بیمارستان شهدای یافت آباد بود که آن موقع اسم دیگری داشت. ما وضع مالی خوبی هم داشتیم ، خانه و ماشین و ... اما دلیلی که پدر را به جبهه کشاند همین بحث انسانیت بود. پدرم ذاتا کمک کردن به دیگران را دوست داشت ، به خاطر همین با همه عشق و علاقه ای که به خانواده اش داشت ، وقتی جنگ شروع شد ، چون سربازی رفته بود و کارهای نظامی را بلد بود برای اعزام داوطلب شد. همان موقع مادرم گفته بود که احمد تو سه تا بچه داری ، کجا می خواهی بروی؟ پدرم هم گفته بود هموطنان من منتظر کمک هستند، من وظیفه دارم به آنها که در شرایط سخت تری هستند کمک کنم؛ یعنی برای پدر هم این بحث انسانیت خیلی مهم بود و من فکر می کنم اگر الان در ذهن من هم اینقدر پررنگ است ، به خاطر این است که از پدرم برایم به یادگار مانده و همیشه و همه جا از خاطراتی که از پدرم تعریف می کنند آن را شنیده ام.

کجا شهید شدند؟

سر پل ذهاب. پدرم چریک بود و در جنگ های نامنظم با شهید چمران در جبهه حضور داشت.

شما از کی نبود پدر را حس کردید؟


هرچه که بزرگتر شدم ، نبودش را بیشتر حس کردم ، هرجایی که به مشکلی خوردم آرزو کردم که کاش پدرم بود. همان روزها برادرم به من گفت که حمید هرجا گیر کردی برو بهشت زهرا(س) و من سالهاست که کارم همین است. هرجا به مشکل می خورم می روم بهشت زهرا قطعه شهدا سر مزار پدرم می نشینم . خیلی وقت ها با ناراحتی رفتم، خیلی وقت ها رفتم و داد زدم. خیلی وقت ها ساعت دو نصفه شب رفتم که البته این بعد از برگشتنم از سوریه بوده که از نظر اعصاب به مشکل خوردم. هر وقت هم رفتم سر مزار پدرم، گفتم که بابا آمدم این مشکل را حل کنم. حرفهایم را زدم و برگشتم و حداقل در 80 درصد موارد جواب گرفتم. آن 20 درصد هم بعدها دیدم که یک خیری بوده که نشده.

این فرزند شهید بودن، شده که جایی کارتان را راه بیندازد؟ از این جهت می پرسم که متاسفانه این نگاه هرچند نادرست بین بعضی از مردم در ارتباط با منفعت داشتن مادی فرزند شهید بودن وجود دارد.


اگر منظورتان امکاناتی است که بعضی ها فکر می کنند به خانواده شهدا می دهند ، من جز دانشگاه از هیچکدام از این امکانات استفاده نکردم. خیلی ها همین یک دانشگاه را می بینند، خودشان را جای بچه ای نمی گذارند که هروقت که به پدرش نیاز داشته کنارش نبوده. زندگی های از دست رفته را نمی بینند، آینده های خراب شده را نمی بینند. این هم نه درد دل من است که درد دل همه خانواده های شهدا و جانبازان است. مخاطب من هم فقط مردم نیستند. مسئولان هم هستند. همین هایی که فقط در هفته دفاع مقدس یاد ما خانواده شهدا می افتند، اتفاقا بگذارید برای شما مثالی بزنم. پارسال در هفته دفاع مقدس از شهرداری آمده بودند خانه ما به عنوان دیدار خانواده شهدا. از مادرم پرسیده بودند که چه درخواستی دارید؟ مادر هم گفته بود که اگر می شود اسم کوچه را نام شهید ما بزنید. گفته بودند که چشم حاج خانم صد درصد. بعد همسایه طبقه پایین هم که او هم مادر شهید است گفته بود در این باغچه ما هم گل و گیاه بکارید. گفته بودند چشم حتما. الان یک سال گذشته نه کوچه به اسم شهید ما پلاک کوبی شده نه آن باغچه گلکاری شده. اما متاسفانه بعضی ها به غلط فکر می کنند به خانواده شهدا از طرق مختلف رسیدگی می شود که این طور نیست.

این راهی که پدر رفت همیشه در زندگی شما پررنگ بوده است؟


راه پدر راه انسانیت بود. راهی که بعدها عمویم هم ادامه داد و سال 65 در عملیات فاو شهید شد. من هنوز که هنوز است تصویر پیکر خونین و تکه تکه عمویم یادم است. آن موقع شش سالم بود که با عمه ام رفتم معراج شهدا. من بدن تکه تکه عمو را دیدم. خمپاره خورده بود و هیچ چیزی برایش نمانده بود ، نه سری نه بدنی ... می بینید این راه در خانواده ما وجود داشت، من فقط این راه را ادامه دادم.

ولی شاید به عنوان یک جوان امروزی خیلی سبک زندگی تان شبیه آنها به نظر نرسد؟


قبول دارم شاید نباشد. اما هرکسی در عصر خودش زندگی می کند. من آدم فوق العاده با انرژی هستم. کارهای آدرنالین دار را دوست دارم. ورزش های رزمی زیاد کار کردم، کار راپل و موتور سنگین و سرعت ، هیجان هایی است که همیشه دنبال کرده ام. به ماشین و موتور کلا علاقه زیادی دارم، روی وسیله هایم هم خیلی تعصب دارم ولی این آخری یعنی بی ام دبلیو را خیلی دوست دارم؛ اینها اما یک جنبه شخصیت من است. بگذارید یک خاطره ای را برایتان تعریف کنم. سال 86 من یک تصادف خیلی سنگین با موتور کردم. یعنی با 200 تا سرعت با موتور رفتم پشت یک پراید. کلاه ایمنی هم نداشتم و از همانجا رفتم کما. اما خدا خواست و یک فرصت دوباره به من داده شد و از کما آمدم بیرون. از همان موقع نشستم فکر کردم که واقعا دلیلش چه بود که خدا این فرصت دوباره را به من داد. از همان زمان من زدم به وادی کار خیر. اینکه دستگیر بشوم نه مچگیر و شکل کمک کردن هایم به افراد نیازمند هدف دار تر شد. الان هم هرجایی هر کسی بگوید برای کمک به نیازمند ها به نیروی جهادی نیاز داریم که بیاید کار بکند من همه جوره پای کار هستم.

اما شاید خیلی ها از روی همین ظاهر شما قضاوت کنند؟


بله این اتفاق خیلی می افتد. من چون دست چپم پلاتین دارد بخیه های درشتی هم خورده، از طرف دیگر هیکل درشتی هم دارم ، همین برایم داستانی شده ، خیلی جاها فکر می کنند که من خلافکارم. اما واقعا ما باید یاد بگیریم که از روی ظاهر آدم ها قضاوت نکنیم.من یک بار برای اینکه نشان بدهم نباید از روی ظاهر قضاوت بکنیم در یک مراسمی که دعوت بودم یک تیشرت قرمز پوشیدم با شلوار جین و کفش کالج. بعد وقتی می خواستند من را برای سخنرانی صدا بزنند تا گفتند جانباز مدافع حرم حمید شیرمحمدی و من از روی صندلی بلند شدم. نگاه متعجب همه را دیدم که انگار با چشم هایشان می گفتند که این به همه چی می خورد الا جانباز و مدافع حرم. اما این ظاهر قضیه است. کاش ما یاد بگیریم که دل آدم ها را ببینیم نه ظاهر شان را.

اتفاقا من عکسی هم از شما دیده ام که در مراسم اربعین با لباس نیروهای خدمات شهرداری مشغول هل دادن ویلچر هستید.


بله این عکس مال کربلاست. البته قبل از این عکس من چندبار به تنهایی رفته بودم کربلا، اما یک بار نشستم دیدم که اگر بروی و بیایی و هیچ اتفاقی هم برایت نیفتد فایده ای ندارد. بروی و آدم نشوی و برگردی به چه درد می خورد. فکر کردم که کاش بشود در این رفت و آمد ها یک خیری هم به بنده های خدا برسانی. همان موقع ها یکی از دوستانم گفت که شهرداری یکسری از بچه های ایثارگران و شهدا را برای کمک به افراد ناتوان و ...به کربلا می برد. من هم داوطلب شدم و سه سال با این گروه در ایام اربعین رفتم کربلا و شدم جزو گروهی که مسئول حمل زائرین با ویلچر بودند. عکس هم متعلق به همان زمان است.
 
 

این شکل از خدمت راضی تان می کرد؟

بالاخره کار دلی بود. بعضی وقت ها من فاصله بین عمودها را حساب می کردم می دیدم که در روز 50 کیلومتر فقط ویلچر هل داده ام. این کمک حال بودن ، بله حال خودم را خوب تر می کرد. اتفاقا همان روزها که در کربلا بودم یک بار گفتم حضرت عباس(ع) ، من می خواهم بروم سوریه اما جور نمی شود، اگر صلاحم به رفتن است ، یک کاری کن که بشود ، یک ساعت بعد وقتی به موکب برگشتم و وای فای گوشی را روشن کردم دیدم که دوستم پیام گذاشته که اسمت رفته توی لیست . سریع خودت را برسان تهران.

اصلا چطور شد که کار یک جوان امروزی بی ام دبلیو سوار به سوریه کشید؟ مثل پدر و عمویتان رفتید که شهید بشوید؟


شهید شدن که افتخار است ، اما من رفتم که بکشم. قبل از اعزام یک فرمانده ای داشتیم به اسم سید فرشید خراسانی که البته در سوریه هم با ما بود ، سید فرشید می گفت ما می رویم که بکشیم، همیشه این جمله او در ذهنم است. یک فرمانده دیگر هم داشتم به اسم مهدی هداوند که واقعا نمونه بود و من افتخار می کنم که در رکاب این دو نفر در سوریه بودم. فرمانده هایی که خودشان تا دقیقه آخر با نیروهایشان جلو می ایستند.

خب چه دلیلی باعث شد که بروید که بکشید؟


من هم مثل پدر به خاطر انسانیت رفتم. اخبار آن روزها همیشه از اوضاع سوریه و وحشی گری های داعشی ها و آزار و اذیت مردم مظلوم سوریه گزارش نشان می داد. دیدن این تصاویر هرآدم آزاده ای را ناراحت می کند،هرکس که وجدان بیداری دارد این ظلم را نمی تواند تحمل کند. من هم وقتی این ها را می دیدم خیلی ناراحت می شدم از همین جا بحث اعزام به سوریه برایم مطرح شد. اما چون من فرزند شهید بودم ، اعزامم نمی کردند. تا اینکه بالاخره بعد از رفت و آمد زیاد موافقت کردند و من در دوره های آموزشی شرکت کردم که خیلی هم روزهای به یادماندنی بود. من با شهید مرتضی کریمی ، شهید علیرضا مرادی و شهید مجید قربان خانی هم دوره بودم. رفاقت ما هم از همانجا شروع شد. حتی چند بار که با مجید قربان خانی من را با بی ام دبلیو دید به شوخی گفت : اینجا چکار می کنی ... من هم می گفتم وجدان بیدار مهم است ...من برای دل خودم اینجام ...کلا این ماشین ما بهانه خوبی برای شوخی و خنده بود. حتی مجید با ماشین من عکس دارد.

با هم اعزام شدید؟


نه مجید دو هفته بعد از من اعزام شد.

شما چه زمانی اعزام شدید؟


من آذر 94 به سوریه رسیدم. جزو نیروهای فاتحین هم بودم که می شود نیروهای داوطلب، بین ما حتی از بچه های سپاه هم بودند مثلا مرتضی کریمی خودش سپاهی بود اما داوطلبانه با فاتحین اعزام شده بود.

کدام منطقه بودید؟


العیس بودیم ، الحاضر بودیم ، آخرش هم که خان طومان بودیم.

به خانواده گفته بودید که سوریه اید؟


نه نگفته بودم. گفتم یک ماموریت داخلی هستم در مشهد. وقتی هم از سوریه زنگ می زدم شماره نمی افتاد و آنها فکر می کردند ایرانم. البته بیشتر وقت ها هم شب ها زنگ می زدم که صدای علمیات و درگیری نباشد.

برسیم به عملیاتی که دلیل جانبازی امروزتان است.


یک عملیات بزرگ بود برای آزادسازی خان طومان. با کمک نیروهای سوری، ایرانی و افغان که از صبح شروع شده بود و من حدود ساعت 10 بود که از پشت بیسیم صدای شهید مرتضی کریمی را شنیدم. مرتضی پشت بیسیم التماس می کرد که تورا به خدا برای ما نیروی کمکی بفرستید ، مهمات بفرستید ، مهمات بچه ها تمام شده . دارند بچه ها را قلع و قمع می کنند. من این حرف ها را که شنیدم رفتم جلو . این صدای مرتضی همیشه و همه جا توی گوش من است. الان هم هروقت حالم بد می شود ، سرم گیج می رود این صدا را می شنوم؛ آخرین صدایی که از مرتضی قبل از شهادتش شنیدم.

یعنی شما برای کمک به مرتضی جلو رفتید؟


برای کمک به مرتضی و بقیه بچه های گروهان. من و چند نفر دیگر رفتیم جلو. اول خط مقدم ماشین را گذاشتیم و آر پی جی و کوله پشتی و سلاح برداشتیم و رفتیم بالا. منطقه از نظر جغرافیایی تپه تپه بود. یک بارانی هم قبلش زده بود و راه رفتن خیلی سخت شده بود چون زمین پر از سنگ های نوک تیز بود. بهرحال تپه اول را رد کردیم و در تپه بعدی رسیدیم به گروهانی که بچه هایش شهید شده بودند. من سراغ مرتضی را گرفتم گفتند مرتضی بالای تپه است. یک نگاهی به بالای تپه انداختم دیدم یک ماشین بالای تپه، هی عقب جلو می رود. با خودم گفتم که الان با کورنت این ماشین را می زنند. فکر کردم ماشین متعلق به نیروهای فاطمیون است. بعد دیدم که این ماشین را جلوی چشم من زدند. وقتی رسیدم بالای تپه بچه ها گفتند که ماشین مال مرتضی بود. دیدم واحیرتا.... معنی آن بیسیم مرتضی را که می گفت بچه ها قلع و قمع شدند همانجا فهمیدم. دیدم مجید قربان خانی یک گوشه افتاده و چهارتا تیر خورده. مجید هنوز زنده بود اما در تیرس داعشی ها بود و کسی نمی توانست نزدیکش بشود. یکی دیگر از بچه ها اگر اشتباه نکنم شهید مهدی حیدری آن طرف تر بود که تیر خورده بود و او هم در تیررس بود. بچه های دیگر هم همانطور مجروح این طرف و آن طرف افتاده بودند. سید فرشید خراسانی به من گفت زودتر کمک کن اینها را برسانیم عقب. من با هروضعیتی بود سینه خیز می رفتم و این ها را می کشیدم عقب.

مرتضی کریمی را هم دیدید؟


بله بالای سر مرتضی هم رفتم. جنازه اش تکه تکه بود. مرتضی همیشه یک چفیه دور گردنش داشت بچه ها می گفتند که وقتی مداحی می کرد با این چفیه صورتش را پاک می کرد. من دیدم از زیر این چفیه یک تکه آهن پرت شده و سرش را بریده. سرش را بوسیدم و گذاشتم سر جایش...

خیلی با مرتضی رفیق بودید؟


خیلی...رفاقت مان البته مال همین دوره ها بود اما خیلی به هم نزدیک شده بودیم. یک اکیپ بودیم ، من بودم مرتضی بود مجید بود ، علیرضا مرادی بود..همیشه با هم می رفتیم این طرف و آن طرف. هنوز هم که هنوز است یکی از ناراحتی هایم این است که پیکر مرتضی برنگشته..کاش برمی گشت و الان زن و بچه هایش این طور چشم انتظار نبودند.

برگردیم به عملیات؟


بله...وقتی زخمی ها را فرستادیم عقب ، سید فرشید گفت که 7-8 نفر با من بمانند و بقیه هم برگردند عقب. من گفتم من می مانم. شهید عباس آبیاری گفت می مانم. شهید میثم نظری گفت می مانم ، شهید امیرعلی محمدیان گفت می مانم. سه نفر دیگر هم که نمی شناختم ماندند.آن موقع دیگر ساعت حدود 2 بعد از ظهر بود.

 
 
برای چه ماندید؟

ماندیم که تپه را نگه داریم. از صبح مرتضی کریمی و بقیه بچه ها برای گرفتن این تپه و نگهداشتنش کلی زحمت کشیده بودند ، نمی توانستیم بگذاریم زحمتشان هدر برود. به ما گفتند که بمانید نیروی کمک در راه است اما تا 8 شب که ما آنجا را نگه داشته بودیم از نیروی کمکی خبری نشد. البته همین نگه داشتن تپه بدون امکانات با این تعداد نیروی کم خودش یک معجزه بود. گرچه که خیلی ها همان جا شهید شدند... ما به دستور سید فرشید یک پیکان دفاعی درست کردیم. نوک پیکان من ایستاده بودم ، سید فرشید از راست رفت که یک قسمت را ببندد که همان موقع دقیقا نزدیک او یک خمپاره زدند و همزمان دوتا تیر هم به سمتش شلیک شد. سید زخمی شد. یکی از بچه ها به اسم حاج رحیم او را بغل کرد و برد عقب. از آنجا دیوار دفاعی مان را که هشتی شکل بود کردیم هفتی شکل. حالا این در شرایطی بود قناسه چی ها تند تند ما را می زدند. فکر می کنم دوربین های حرارتی هم داشتند و با اینکه هوا تاریک شده بود موقعیت ما را خوب تشخیص می دادند. در همین گیرو دار، اولین خمپاره بعد از سید فرشید، درست کنار من خورد. یک خمپاره 60 بود که بی صدا هم هست. موج این خمپاره شدیدا من را گرفت. حالم خیلی خراب شد طوری که از جایم بلند شده بودم و فریاد می زدم. خدا بیامرزد شهید میثم نظری را که سریع دست انداخت توی کمر من و من را نشاند. که در همین حین یک تیر هم خورد به کتف راستم. میثم داد زد بچه ها حمید را زدند ، حمید را بکشید عقب. بچه ها من را پشت یک سنگ نشاندند . همان موقع دیدم که میثم نظری را زدند و میثم شهید شد. سنگر بعدی عباس آبیاری را زدند. عباس هم شهید شد. آمدم آن طرف تر دیدم امیرعلی محمدیان هم شهید شده. بقیه اسمشان یادم نیست. فقط من مانده بودم و یکی دیگر از بچه ها که شروع کردیم به سمت عقب دویدن.

یعنی با همان وضعیتی که داشتید؟


بله ...البته حالم بهتر شده بود. حالا این در شرایطی بود که داعشی ها پشت سر ما توپ 23 ضدهوایی را خوابانده بودند روی زمین و چپ و راست می زدند. من چیزی حدود 3 کیلومتر در این شرایط می دویدم تا از مهلکه خان طومان زنده برگشتم و رسیدم به خط مقدم نیروهای خودی و همانجا بی هوش شدم. به هوش که آمدم دیدم در بیمارستان صحرایی هستم. از آنجا به خاطر ترکشی که توی سرم بود من را فرستادند بیمارستان، سه روز بخش مراقبت های ویژه بودم و بعد هم فرستادند ایران. یک مدتی بخش اعصاب و روان بیمارستان بقیه الله بودم و یک مدتی هم بخش عادی بعد هم به درخواست خودم مرخص شدم.از همان موقع هم یک سری قرص و دارو داده اند که نمی خورم.

چرا؟

وقتی می خورم اذیت می شوم یک جورهایی سست می شوم.

موج گرفتگی اذیت تان می کند؟


زیاد...اما دیگر عادی شده. یک شب یادم است سروصدا زیاد بود سرمای زمستان من با یک پتو پا برهنه از خانه مان در شهران دویدم داخل اتوبان. صبح من را نزدیک بهشت زهرا پیدا کردند کف پاهایم را تمام شیشه بریده بود. تا یک مدت اصلا نمی تواستم راه بروم. آنهایی که می گویند چقدر گرفتید کجا هستند که این حال من و امثال من را ببینند. کی می فهمند که ما چه چیزهایی کشیدیم. بعد از برگشتم از سوریه یک بار دخترم به من گفت بابا تو بعد از اینکه از سوریه آمدی دیگر آن بابای قدیم من نیستی... گفتم بابایت خوب می شود...نگران نباش.این حرف دخترم برای من خیلی سنگین بود. چون رابطه خیلی خوبی با هم داریم رفیق هم هستیم...حتی آن شب عملیات که داشتیم سمت عقب می دویدم یک لحظه فقط یک لحظه چهره دخترم مقابل چشمم آمد ...همانجا فهمیدم شهید نمی شوم که هنوز رشته‌های وصل من به این دنیا قطع نشده.

سلام پرواز
خیرات نان
بلیط اتوبوس
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۹
در انتظار بررسی: ۸
انتشار یافته: ۱۰۹
عاقلان دانند ......
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۴:۰۹ - ۱۳۹۶/۰۷/۳۰
دمش گرم
اگر پول میگیرند که مشخص است و منتی بر کسی ندارند اگر داوطلبانه میروند برای دل خودشان و به میل خودشان می روند و باز منتی بر کسی ندارند . نیروی نظامی هر کشوری وظیفه اش دفاع است
پاسخ ها
مهدی
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۱:۳۵ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۷
طبق این قاعده همه انسان دوستیها همین است:
کسی که در ازای پول خدمتی در جامعه می کند مثل پزشک که خب پولش را می گیرد کسی هم که مثل یک پزشک رایگان در راه خدا کمک می کند برای دل خودش بوده و منتی بر کسی ندارد

کمی هم فکر خوب است برادر
خودرو 200 میلیونی با حقوق کارمندی ؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ ها
مهدی
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۱:۳۶ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۷
روش خودروش ننوشته با حقوق کارمندی
خودش مگه نگفته کار ازاد دارم؟
مگه همه کارمندان مملکت تنها راه درامدشان حقوق اخر ماه است؟ عده شغل ازاد دارن عده سرمایه ارث از طرف والدین دارن عده ای همسرشان سرمایه ای دارد و هزار فکر مثبت دیگر می شود کرد
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۴:۱۰ - ۱۳۹۶/۰۷/۳۰
دمش گرم
آفرین به غیرتت .
به من یه پراید بدید می رم سوریه همه جوره هم ایثار و فداکاری می کنم
درود بر غیرتت
اللهم انصر جيوش المسلمين و اشف مرض المسلمين و عجل لوليك الفرج
شما اون بی ام وی تو بفروش کمک کن به دختر پسرهایی که دم بختن و گرفتار نمیخواد پز بدی، لابد چند وقت دیگه میشی فرمانده
گزارشگر عزیزی که انگلیسیت خیلی خوب است، دقت کن که در همه زبانها W را دبلیو تلفظ نمی کنند!
در المانی که سرزمین مادری BMW است "و" می خوانند.
آفرین به غیرتت...الحق که نون حلال خورده ای...
دوست بی ام و سوار می دونی اونایی تو جنگ عراق شهید شدند کی بودند؟ چه کسانی شهیدشون کردند؟
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۴:۱۰ - ۱۳۹۶/۰۷/۳۰
دمش گرم
انشاالله خدا حفظت کنه
حالا، «بی او و» چه مشکلی داشت؟ که برخی اصرار بر بی او دبلیو دارند؟ امریکایی های خودخواه میگن بی ام دبلیو. در آلم
خوش به حالتان. ما در راه ماندگان را هم دعا کنید.
فقط يك سوال. من هم كارمندم. از 18 سالگي هم با همه توانم كار كردم. من پرايد صفر هم نميتونم بخرم. ايشون كه پدرش هم شهيده كارمند كجاست كه اين ماشين 500 ميليوني سوار ميشه؟ اين گزارشتون چه معني ميده واقعا؟ يعني ميگين ثروتمندان هم به سوريه ميرن؟ مگه مدافعين حرم بايد همشون فقير باشند ؟ واقعا عجيبه حرفهاتون
پاسخ ها
ناشناس
| United States of America |
۰۱:۲۴ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۸
150 -200 میلیون قیمت ماشینه برادر
قدیمیه:)
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۴:۱۰ - ۱۳۹۶/۰۷/۳۰
دمش گرم
خدا سلامتی بده پهلوان، ان شاالله
پاسخ ها
جواد
| Switzerland |
۰۰:۰۳ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۵
واقعا از اینکه 5 نفر تو ایران به این نظر رای منفی داده اند خیلی ناراحت شدم که چرا به دعای سلامتی برای یک جانباز رای منفی میدهند واقعا چرا ؟ ظاهرا این 5 نفر دست شمر و یزید رو از پشت بستند انشاالله خدا خداوند اینهایی که رای منفی داده اند را هدایت کند
ورزشهای گران قیمتی را برای آدرنالینت انتخاب کرده ای. پول ب ام و را حتما از ژن خوبت دراورده ای . با این مقاله می خواهید آبروی خانواده شهدا را ببرید؟ این یکی استثناء است بقیه خانواده شهدا افتاده و از طبقه مستضعف هستند اینطوری نیستند.
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۴:۱۰ - ۱۳۹۶/۰۷/۳۰
دمش گرم
زنده باد همه ی سربازان ایران. و جاودانه باد نام آنان که جانشان را فدای ایران وامنیت وآسایش ما کردند...
مملکت ما از این جوانها کم دارد که دل شیر داشته باشند و با 200 تا سرعت بکوبد به عقب پراید. آفرین صد آفرین. احسنت احسنت ....
بمیرم برات با حقوق کارمندی چقدر سختی کشیدی بی ام دبلیو خریدی.
پاسخ ها
محمد
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۳:۰۵ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۴
همه جا آدمهایی منفی باف وجود دارند و حرفها را اون جوری که می خوان نگاه می کنن
به همین خاطر حقیقتی که جلوی چشمشون هست، تار میشه
آقا گفته شغل آزاد داشتم
و با رفتنم به سوریه شغل آزاد را از دست دادم و ضرر مالی کردم و حالا همین حقوق دولتی برام مونده
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۳:۲۹ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۴
چشمای کورتو باز کن ببین که طرف کار آزاد میکرده
من تو عمرم نه خودم نه بابام، ژیان هم نداشتیم. ولی میگم نوش جون این جوان
و امیدوارم افرادی مثل تو همیشه در فلاکت باشین. چون لیاقت ندارین که بفهمین
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۵:۳۷ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۴
درست بخونيد بعد نظر بديد.
گفته كار آزاد هم مي كرده.
ایرانی
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۶:۱۸ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۴
اهای گلابی اکر جیگر داری بیا برو سوریه و بی ام و بخر
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۰:۱۸ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۵
متاسفم برات با این فک بسته ات!
عجب
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۴:۱۰ - ۱۳۹۶/۰۷/۳۰
دمش گرم
خدا به همه شما عزت و صبر دهد ..
من به نوبه خودم از شما ممنونم و دستتان را میبوسم..
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۴:۱۰ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۴
اگه راست میگی بجای دست بوسی پاشو برو اونجا از حرم دفاع کن!
خدا شفا عاجل به ایشان دهد
دمت گرم شیرمرد، داستانت جالب و تکان دهنده بود. سرت سلامت
خدا حفظت کنه
50 درصد نیروهای ایرانی در جنگها بخاطر کمبود مهمات و نفرات شهید می شوند. نمی دانم این قصیه کی میخواهد حل بشود؟ اگر نیرو میفرستید و عملیات میکنید مهمات هم به مقدار کافی بفرستید که جوونای مردم اینطور پرپر نشن.
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۵:۳۸ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۴
اين نظرات رو سريع مثبت باران كنيد!!!
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۴:۱۰ - ۱۳۹۶/۰۷/۳۰
دمش گرم
گفت که کار آزاد هم میکردم برادر
قصد بی احترامی ندارم،اما......




چه انگیزه ی بديه رفتن برای کشتن......و قشنگش اینجاست که اسم انسانیت هم روش گذاشته میشه.......

واویلا......
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۳:۱۹ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۴
شما بهتره برگردی به آشپزخونه
سروش
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۴:۰۲ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۴
زیاد فیلم آمریکایی می بینی؟
ناشناس
| China |
۱۴:۰۵ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۴
؟؟ شما احتمالا یک نسبتی با کرباسچی ندارید؟ البته شما می توانید مذاکره و زبان گل و بلبل را انتخاب کنید ولی مروت کردند به گرگ و پلنگ درنده کمبود فسفر را نشان می دهد.
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۸:۰۷ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۴
گیر داعش نیوفتادی تا ببینی انگیزه برای کشتن یعنی چه.....
قهوه عصرت دیر نشه ....
تف به ریا
با سلام لطفا موضوع ماشين بازي رو تموم كنيد
چقدر بعضیهاتون عقده ای هستید،حالا بنده خدا بچه شهید هست،خودش رفته جانباز شده،شیمیایی شده،ناراحتید که بی ام دبلیو سوار میشه! خدا اجرت بده مشتی...بی ام دبلیو چیه،به کوری چشم حسود تنگ نظر ... ،انشاالله بهترشو سوار شی.
خدا عمر با عزت و سلامتی به شما و همه عزیزان مدافع حرم عطا فرماید . آمین یا رب العالمین
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۴:۱۰ - ۱۳۹۶/۰۷/۳۰
دمش گرم
کجا کارمندی میکنی داداش ما هم بیاییم اونجا کارمندی کنیم بتونیم بی ام دبلیو سوار بشیم
پاسخ ها
علی
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۴:۰۴ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۴
این آقای اگه یک دوچرخه هم داشته باشه، آدمهایی مثل شماها باز هم از متلک گفتن دست برنمی دارن.
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۵:۳۹ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۴
آفرين، هميشه دنبال نكات منفي باشيد!!
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۰:۲۲ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۵
کسی اگر عقل درست حسابی داشته باشه و پشتکار خوبی هم برای کارکردن داشته باشه، بی ام دبلیو و امثالهم را هم خواهد خرید
گردان فاتحین که این جانباز عزیز در آنجا خدمت می کردند فرماندهی داشت به نام حاج عبدالله خسروی .

این تکاور و معلم اخلاق که هشت سال در جبهه های دفاع مقدس بودند در تاریخ بیست و دوم همین ماه در سوریه به

شهادت رسید . از فرماندهان شهر اراک بودن و روز پنجشنبه هم مراسم تشیع جنازه این بزرگوار است.
خدا پدرت رو رحمت كنه كه براي دفاع از اين آب و خاك و هموطنا با اون شرايط خانواده رفت و جنگيد و شهيد شد
خدا پدرت رو رحمت كنه كه براي دفاع از اين آب و خاك و هموطنا با اون شرايط خانواده رفت و جنگيد و شهيد شد
خوشا به غیرتت
بی ام و هم خیرش را ببینی
اما متوجه نشدم منبع درامد ت کجاست که تونستی این ماشین گرانقیمت را بخری
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۴:۱۰ - ۱۳۹۶/۰۷/۳۰
دمش گرم
درود به پدرت كه براي وطنش جنگيد و درود بر مادرت كه تو را تنهايي بزرگ كرد .
شماهها برید شهادت نوش جانتان
تا اخرش خوندم جالب بود فداکاری بعضی ها
اگر رشادت های ایشان و پدر شان نبود آسایش و آرامش که این دوستان از خود دریغ کردند به ما نمی رسید
خدا شهادت را قسمت تمام شیعیان بنماید
مدافع حرم از انسانهای مومن و فداکار هستند نه تنها مالشان را فدا میکنند بلکه جانشان را هم فدا میکنند در هر جا که باشند و تظاهر هم نمیکنند .
این جانبازان هم بعد از چند سال فراموش میشن . مثل ماها که فراموش شدیم . در کربلای چهار و پنج و بیت المقدس 2 حضور داشتم خیلی از دوستان و همرزمامو از دست دادم الان هم علاوه بر اینکه جانباز از ناحیه دست و پا و چشم هستم PTSD هم دارم . دیگه برای مسولین ما کسی نیستیم چون به دردشون نمی خوریم الان جانبازان جدید و دوستان ما که استخوانهیشان کشف می شود مهم هستند . ما اگه اعتراضی بکنیم ضد انقلاب مینامند . یادمه یک بار یکی از افراد تند رو به من که داشتم بحث استدلالی می کردم با عصبانیت حمله کرد و گفت شمر هم جانباز بود !!!!
از غیرت تو و امثال تو و پدر تو است که یک وجب از خاک این کشور به دست غیر نیفتاده.....
نجومی بگیرهای دولتی یاد بگیرند
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۴:۱۰ - ۱۳۹۶/۰۷/۳۰
دمش گرم
متاسفانه ایشان غلو میکنند و طرح ریزی عملیات و کل مدافعان حرم رو به خاطر گنده کردن خودشون و اقایانی که به اسم فرمانده بودند سیستم فرماندهی سوریه را زیر سوال بردند مگر میشود برای یک عملیات حجم مهمات و نیرو سنجیده نشود مگر میشود از ده صبح تا ده شب طی دوازده ساعت کسی به داد آنها نرسیده باشد یا سه کیلومتر فاصله خط فتح شده و نیروی خودی؟!!موج گرفته تیر خورده بدون درمان سه کیلومتر دویدند؟!!!اینها کسانی هستند که نام مدافعان حرم را به خفت میخواهند بکشند برای گندگی خودشان چرا در انتخاب افراد برای مصاحبه دقت نمیکنید
از نوع عکسهای یادگاری حین بودنشون در اونجا و بعد از اون معلومه جنس ایشون برای مطرح کردن خودشه فرق میکنه با امثال حججی
یعنی فرماندهان سپاهی که عراق رو به زانو دراوردند انهم بدون امکانات الان نمی توانند یک عملیات کوچک رو مدیریت کنند مقدار مهمات یا نیروی کمکی رو بابا این آقا احتمالا هنوز تحت تاثیر موج قرار دارند شاید سفارش اون دو نفر فرماندهشونه که خودشون رو مطرح کنند
آقایان تابناک حمله همیشه با پیش بینی همه احتمالات از جمله مقدار مهمات نیرو و نیروهای کمکی و بسیاری موارد دیگر طرح ریزی میشود ایشان مستشاران ما را بی لیاقت معرفی کردند با این مصاحبه یک طرفه
معروفیت به چه قیمتی
این حقیر با سابقه حضور حدودا سه سااله در سوریه چهل درصد جانبازی تنها چهار نفر از رفتنم خبر دارند با سه عدد عکس اما این اقا صفحه اینستاگرامش با عکسهای فراوان دایما مصاحبه ووو چرا خون دوستان من رو به باد میدهند
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۴:۱۰ - ۱۳۹۶/۰۷/۳۰
دمش گرم
متاسفم براش که مدافعان حرم رو با این حرفهاش کوچیک میکنه اونها مثل تودنبال عکس و اینستا گرام نبودند
تو رو خدا افرادی رو که بنام مدافع حرم میخواهید مصاحبه ککنید قبلش یک استعلام از سپاه یا یگان اعزامی بگیرید
یه سوال ایشون چرا اینقدر اینستاگرام فعالن؟!چرا قالب مدافعان حرم تازه بعد از شهادتشون ملت میفهمن سوریه بودند
این اقای که اومده سلفی باهاش رو تخت بیمارستان انداخته از خلاف کارای یافت اباده بابا یه تحقیقی چیزی
به این کناریش میثم کبود موتور سنگین فروش یافت آباده چه چیزا بابا یکیم عکس ما رو بزنه
این اقا با گفتارش فرماندهی در جنگ رو زیر سوال برده اصلا اینطور نیست که ایشون میگن همه چیز دقیقا بررسی میشه بعد یک حمله در سوریه انجام میشه
ای کاش سراغ جانبازان مدافع حرم قطع نخایی میرفتید که حتی یک عکس هم ندارند!
شیمیایی 1اونهم به زور بردنت آزمایش!
چرا ایشان مرتضی کریمی این پاسدار غیور رو زیر سوال برده مرتضی و التماس ؟هیهات دنبال چی هستند این آقا
جسارتا بنده از بچگی با مرتضی بزرگ شدم در قاموس مرتضی التماس جایی نداشت از جانش گذشت که التماس نکنه اون هم نه از خودی یا دشمن این برادر اصلا معلوم نیست کی هستند
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۴:۱۰ - ۱۳۹۶/۰۷/۳۰
دمش گرم
آقای عزیز نام شهدا رو با این گفتارت در زیر سوال بردن جنگ در سوریه به چالش نکشید لطفا
بابا چرا برای گندگی خودت اسم شهدایی مثل مرتضی کریمی که یک مرد تمام عیار بود خراب میکنید
همش اتهام به سپاه یک گروهان شهید یعنی بالای دویست شهید این عملیات یعنی فاجعه این چه گفتاریست ایشان دارند
واقعا چطور از دلش امد مرتضی کریمی شیر مرد رو التماس کننده برای جانش معرفی کنه چطور میخواد توچشم دخترش بچه محلاشنگاه کنه
چرا الان بی ام و رو نمیفروشند تا کاسبی کنند
این فرد اگر واقعا دنبال عمل بی ریا بوده چرا همش دنبال سلفی بوده لباس رفتگری اسلحه تک تیرانداز بابا اینا هستن که آبروی مدافعان حقیقی رو میبرن
انسانهای فداکارونوعدوست این عقیده ومملکت راحفظ کرده وخواهندکردوشهادت ومعامله باخداراآرزوی خودمیدانند.
...ديش هاي پشت سرش تو عكس اول
...خوي آدم كشي
...موتور سنگين امنيتي
...ماشين اسپرت گرانقيمت
...تيپ لاتي
يعني واقعا" ايشون مدافع حرم هستن
مدافعان حرم واقعی امثال جانبازان ی مصاحبه و گوشه عزلت نشینند انها با خدا معامله کردند نه با مصاحبه
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۴:۱۰ - ۱۳۹۶/۰۷/۳۰
دمش گرم
اون عمل کرده در حد خودش ما که عمل نکردیم قضاوت میکنیم در بارش
التماس برای دریافت کمک از نیروی خودی بوده نه دشمن
آدم با آدم فرق میکنه هم اخلاقی هم مالی یعنی مومنین هم مراتب و مقامات متفاوتی دارن حالا شما مومن باش
با سلام خدمت همه دوستان .بالاخص منتقدين
جهت اطلاع شهيد مرتضي كريمي التماسش بخاطر بچه ها بود نه بخاطر خودش .... بعدشم خدا روشكر مرتضي بعد از شهادتش دوست فابريك زياد پيدا كرده ... يه دو تا عكس بزاريد تو اينستگرامتون ببينيم
حسادت رو كنار بگذاريم . شما ها كه همتون اينستگرام داريد ؛ اينستگرام من شده خاري تو چشمتون ؟ گفتم و باز هم ميگم بچه ها سلاح و تجهيزات كافي نداشتن ... حالا ميخواد خوشتون بياد و نياد براي من مهم نيست ... شما ها كه هزار ماشاله همتون نقشه كش جنگ هستيد پس چرا تو جنگ نميبينيمتون ؟ هزار ماشاله لگد به گربه هم نزديد و فقط حرف و لب و دهن هستيد و در خصوص جنگ صحبت ميكنيد .....
از حسادت داغ كردين ؛ اب يخ فراموش نشه
بذار بنویسیم
آفرین مرد رشید
اما روی این دو نکته قدری تامل کن:

اول- اگرچه در دین به قتال و قتل اپمه کفر تاکید شده ُ اما هیچ جا آورده نشده وقتی در بزنگاه عزیمت به کارزار از اولیاء دین می پرسیدند کجا میرویدُ جواب میدادند میرویم تا بکشیم!

دوم- اگر چه گویا BMW شما تا این تاریخ نشانه ای از سبک زندگی زبیر گونه ندارد ٬ اما سبک زندگس زبیر گونه در معنای عام نشانه اش همین چیز هاست. حال یا شما اشتباهی در سبک زندگیتان است یا باعث می شوید مردم نشانه شناسی شان مختل شود!
طرف قید جانش را زده و در سوریه جنگیده است هر ماشینی سوار میشه گوارای وجودش در ضمن بی ام و ایشان مدل پایین است و زیاد گران نیست و از خیلی شاسی بلندا ی معمولی در بازار ارزان تر است
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۴:۱۱ - ۱۳۹۶/۰۷/۳۰
دمش گرم
ای وای .........که فکر کردی مانفمیدیم .جانباز 50 درصد دارای 4 فرزند .همه بی خانمان د ر دوتا بیکار خانه اجاره ای .پول خورد و خوراک هم نداریم .جناب ..................خوش به حالت که پدرت شهید شد ..به هر نوایی رسیدی .....از سر شما زیادند می خواهید نام ببرم .........................
برچسب منتخب
# غزه # ماه رمضان # عید نوروز # کاظم صدیقی # دعای روز هشتم رمضان # دعای سال تحویل
وب گردی