بازدید 26531
۱

لاشه های قله دماوند

رحيم ايلغمي
کد خبر: ۷۳۷۲۵۸
تاریخ انتشار: ۱۸ مهر ۱۳۹۶ - ۱۲:۴۷ 10 October 2017
کوهنوردی را می توان متفاوت ترین گونه از ورزش دانست؛ ورزشی که مقام اول و دوم و مدال و تقدیرنامه ندارد. ورزشی که هیچ دو ورزشکاری در آن با همدیگر رقابت ندارند، بنابراین هیچ بازنده ای نخواهد بود، و هر کسی به قدر تلاش و توانش برنده محسوب می شود. یک نفر لذت رسیدن به قله را می برد، دیگری هوای پاک کوهستان را؛ سومی در یافتن دوستان آزاد و آزاده گوی سبقت می رباید، و شاید یک نفر نیز قهرمان اخلاق شود، به واسطه یاری رساندن به همنوردان در راه مانده اش. خلاصه این که، کوهنوری یک ورزش نیست، بک سبک زندگی است.

اما یکی از چیزهایی که تمامی کوهنوردان و طبیعت گردان آن را با خود به یادگار می برند، خاطرات و تجربیاتی ناب و نایاب است که کمتر کسی آن را به چشم دیده و با پوست و گوشت خود لمس کرده است. خاطرات یک کوهنورد، تنها داشته های او در زمانی است که از سفر خود باز می گردد و پای در شهر می گذارد. غذاها خورده شده اند، طناب ها مستهلک شده اند، قمقمه ها خالیست، لباس ها خاک آلود و .... اما، اندیشه پر است از خیال و تصویر، مملو از تجربه و احساس.

یک کوهنورد هر بار که پای در یک سفر جدید می گذارد، نه خود آن انسان پیشین است، و نه آب و هوا و مسیر پیمایش کاملا بدون تغییر باقی مانده است. همنوردها و همسفرها هم می آیند و می روند و هر بار، کوله باری از خاطرات نو برای یک کوهنورد باقی می ماند. خاطره ای از یک یخ بندان سخت، خاطره قدم زدن روی تیغه برفی ژاندارک، خاطره گم شدن در جنگل های شاپیل، خاطره زلالی دریاچه سبلان، خاطره سرمازدگی در دره سیاهرود، خاطره ای از پیمایش زنجان تا ماسوله، حتی 70 کیلومتر در کویر، خاطره ای از همنوردهای بلژیکی و چینی و بلغاری و فرانسوی، خاطره ای از گیرکردن پاترول در سهند، خاطره ای از سر خوردن بر روی برف¬های سفت، خاطره ای از مصدومیت ها، خاطره ای از صعودها و فرودها، خاطره ای از ارتفاع زدگی دماوند، خاطره ای از استقامت علم کوه، خاطره ای از خرس آزادکوه و عقابهای زاگرس، خاطره ای از سگهای قله توچال و لاشه های دماوند...

خاطره ای از سگ های قله توچال و لاشه های یخ زده دماوند...

خاطرات سگهای قله

بسیاری از کوهنوردان ایرانی در سفرهای خود سگهایی را دیده اند که در مناطق کوهستانی زندگی می کنند، شاید معروفترین سگهای قله در همین توچالی زندگی می کنند که هزاران تهرانی و ایرانی آنها را در مسیر صعود دیده اند؛ سگهایی باوفا که در بسیاری از مواقع در کنار یا پشت سر گروه های کوهنوردی حرکت می کنند و بعضا تا قله می آیند. سگ هایی که به تکه نان خشکی قناعت می کنند و بارها وسایل جامانده و گمشده را از قله به سمت پایین آورده اند؛ سگهای توچال حتی در زیر بارش برفهای زمستانی نیز در کنار یک گروه دونفره از کوهنوردان دیده شده اند که تا قله مراقب بودند تا کسی با مشکل مواجه نشود. سگهای کوهنورد، نیز سبک زندگی خود را دارند، آرام، صبور، بی حاشیه و گاهی شیطنت آمیز. اما به هر حال خطرناک نیستند، مگر از سوی کسی احساس خطر کنند. سگهای قله نیز به نوعی کوهنوردند، کوهنوردانی بی نام و نشان...

خاطرات لاشه های دماوند

سگهای قله حتی اگر روزی به انسانی حمله کنند، اصولا از سر احساس خطر و ترس است، با این حال پیش شرط این حمله، زنده بودن سگ است. یک سگ مرده (یا هر حیوان مرده ای)، هیچ وقت به کسی حمله نمی کند، به کسی ضرر نمی زند، اکسیژن کسی را مصرف نمی کند، حتی جای کسی را تنگ نمی کند. قله دماوند نیز یکی از آن همان قله هایی است که دو لاشه یخ زده حیوان را در خود جای داده است!

ببخشید، اصلاح می‌کنم؛ جای داده بود. لاشه های قله دماوند، دیگر در جای خود نیستند!

لاشه های دماوند، به صعود زمینی خود پایان دادند، این دو کوهنورد دوست داشتنی، در مسیر صعود خود با گونه ای موجود ناشناخته و وحشی روبرو شدند که آنها را به آتش کشیدند. دولاشه یخ زده ای که روی قله دماوند بودند، توسط چند نفر به آتش کشیده شدند و سوختند تا نه تنها خاطرات ما از دماوند و قله زیبایش را به آتش کشیده باشند، بلکه تاریخ زیستی این مرزبوم را، آن هم درست در مرتفع ترین نقطه از سرزمین مان به خاکستر تبدیل کردند. خاطرات ما از لاشه های دماوند، از لاشه های یخ زده و بی گناه دماوند که در کنار یادبود دکتر مصدق قرار گرفته بودند، به خاطره¬ای جدید مبدل شد؛ به خاطره ای نفرت انگیز از آدم هایی که لباس کوهنوردی می پوشند، کوله پشتی های گران قیمت خارجی به دوش می کشند و با لباس و تجهیزات کامل، سختی مسیر را به جان می خرند، تا توحش را در بلندترین نقطه این کشور به تصویر بکشند. توحشی چنان خطرناک که حاضر است حجم زیادی از سوخت را کیلومترها با خود حمل کند، تا به جان نمادهای این سرزمین و جامعه اش بیافتد.
 
از یک سو حیوانات بی آزار را به سخت ترین شکل از میان ببر، و از سوی دیگر تابلوی یادبود کسی را زیر پا بگذارد که سرمایه های این سرزمین را ملی کرد. اگر سوزاندن لاشه های یخ زده حیوانات معنایی جز فقدان تربیت انسانی نداشته باشد، اهانت به یادبود شخصیت های تاریخی کشور نیز بی شک نشان از فقر تربیت اجتماعی است؛ فقری که ریشه در نفرت داشته و این بار زاینده تنفری دیگر شده است. و این تنفر، درست مانند همه تنفرها، یک قربانی دارد. زمانی فکر می کردم «کوه جای همه است»، اما امروز به این نتیجه رسیدم که کوه یا جای من است، یا جای این «سگ»های قله.  

تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
اقتصاد و معیشت و کلا زندگی همه ما تو ایران به درآمد نفت بستگی داره همون نفتی که ملی شدنش رو مدیون مصدق هستیم و اگه زحمات اون مرد بزرگ و بی ادعا نبود ملت ما هنوز هم مستعمره انگلیس بود
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # کنکور # حماس