اندیشمندان روابط بینالملل همواره نقش مهمی را برای «ادراک از تهدید» در مسائلی مانند جنگ، بازدارندگی، اتحاد و ائتلاف و حلوفصل منازعات قائل بودهاند. شاید برای اولین بار توسیدید بوده است که موضوع ارزیابی تهدید و نیاز به توازن قوا در برابر قدرت تهدیدکننده را مطرح کرده است. اما اکنون محور اغلب نظریههای مبتنی بر توازن قوا، استراتژیهای اتحاد و نظریههای جنگ، بحث مفهوم «ادراک تهدید» است. در این نظریات مفهوم تهدید بیش از همه البته مربوط به قدرت بهویژه قدرت نظامی است و وابستگی اساسی با این مفهوم دارد و اندیشمندان روابط بینالملل اغلب نگاهی «اوبژکتیو» به مفهوم تهدید و ارزیابی تهدید دارند. تنها طی چند دهه اخیر بوده است که برخی اندیشمندان و متفکران روابط بینالملل از این دیدگاه عینی فاصله گرفته و سعی در برآورد کردن مفهوم تهدید بر اساس «نیت» و «قصدیت» - صرفنظر از هرگونه معادله و توازن قوای نظامی – بهعنوان مدلهایی برای ریشهیابی دلایل بروز جنگ کردهاند.
در کنار این، برخی دیگر از پژوهشگران که در مکتب روانشناسی سیاسی فعال هستند و پیشروترین آنها را باید «رابرت جرویس» دانست، با فراتر رفتن از «نیت» و «قصد» در مفهوم تهدید، موضوع «ادراک» و «سوء ادراک» در تهدید را موردتوجه خود قراردادند و مرز مهمی را میان آنچه بهواقع تهدید زا است و آنچه از آن بهعنوان یک تهدید ادراک و برداشت میشود ترسیم نمودهاند.
این امر شروعی بر تمرکز بر دو مفهوم اساسی در روابط بینالملل و بازاندیشی در مورد آنها بود. یعنی مفهوم «تهدید» و مفهوم «ادراک». به شکل غالب، تهدید در دو شکل زبانی و فیزیکی یا مادی تعریف میشود. تهدید زبانی به معنی جملات و یا بیانات شرطی است که حاوی پیامهایی در مورد توان و نیت برای تعارض و تحمیل خسارت است، درصورتیکه نتایج موردنظر به دست نیاید. تهدیدهای زبانی معمولاً در فرم: اگر... آنگاه... بیان میشوند و مقصود از آن وادار ساختن هدف تهدید به انجام کنش موردنظر یا صرفنظر از یک کنش است. البته این شکل از تهدید همواره در فرم زبانی قرار ندارد و ممکن است شامل ابزارهای غیرزبانی برای ارسال یک سیگنال یا پیام تهدیدآمیز نیز باشد. از همین روی است که انباشت قدرت نظامی یا اقتصادی میتواند برای سایر بازیگران در روابط بینالملل منبعی برای تهدید باشد.
اما تهدید بهخودیخود چندان بیانگر نیست. فهم و دریافت معنای تهدید بهواسطه ادراک هدف تهدید میسر میشود. درواقع ادراک فرایند دریافت موضوع از طریق احساسات و عقل و تفسیر آن است. روانشناسان ادراک را نوعی از هشیاری یکپارچه حاصل از مجموعهای از فرایندهای حسی و در واکنش به یک انگیختار یا محرک تلقی میکنند. ادراک مبنای فهم، یادگیری و دانش است و یک انگیزه اساسی برای کنش. در این میان و در میانه فرایند ادراک وضعیت احساسی، پردازش اطلاعات و الگو و خصیصههای استنتاج فرد حائز اهمیت و تأثیرگذار است. مجموعه ادراکات فردی به شکل مؤثر میتواند منجر به تعریف یک وضعیت ادراکی جمعی شود و از این دیدگاه میتوان برداشت کرد که ادراک از تهدید – یا به عبارتی خود تهدید – یک سازه اجتماعی است که حاصل تعامل عمومی و خصوصی افراد، متخصصان، نخبگان سیاسی و تصمیم سازان سیاسی است.
الف) دیدگاه عقلانی و غیر روانشناسانه از ادراک تهدید
در مرکز تمامی تفکرات عقلانی از ادراک تهدید، این گزاره وجود دارد که رهبران تهدید را دریافت کرده و به جنگ میروند چون اطلاعات کافی در اختیار ندارند. اطلاعاتی که به شکل محرمانه دستهبندی میشود منجر به ایجاد ابهام، تردید و خطای تخمین میشود و درعینحال دولتها انگیزه زیادی برای ارائه اطلاعات ناصحیح در مورد توانایی و نیت خود دارند. این ارائه ناصحیح اطلاعات در کنار دشواری اعتبار سنجی سیگنالها بخش مهمی از داستان گسترش منازعات و جنگ است. در نظر متفکران این دسته، اگر دولتها یا بازیگران اطلاعات دقیق و صحیحی از توانایی و نیات خود به دست دهند، محاسبات عقلانی، بازنده را از درگیر شدن در یک جنگ بازمیدارد. این منطق، جنگ را نتیجه ادراک ناصحیح از تهدید، حاصل از سیگنالهای اشتباه و اطلاعات غلط میداند. تأکید زیاد دیدگاه عقلانی بر موضوع و مدل «تنگنا» بهویژه «تنگنای امنیتی» است. در این مدل گیرنده پیام درصورتیکه نتواند نیت اصلی و میزان توانایی واقعی فرستنده پیام را از طریق اطلاعات دقیق تخمین زند، وارد یک کنش رقابتی میشود که این کنش به شکل سلسله وار و مدام خود را بازتولید کرده و تنگنای امنیت را رقم میزند.
تنگنای امنیت میان دو بازیگری بروز میکند که هر دو به دنبال امنیت هستند. زمانی که یکی از این دو، اقدامات دفاعی را برای افزایش امنیت خود در دستور کار قرار میدهد، بازیگر دیگر این اقدامات را بر اساس تخمین اشتباه بهمنزله افزایش توان برای تهاجم در نظر میگیرد و درنتیجه خود برای افزایش توان دفاعی تلاش میکند و این تنگنا حساس میشود تا به آنجا که منجر به بروز جنگ میگردد. رابرت جرویس این مدل را مدل Spiral از جنگ مینامد که طی آن بازیگران با تخمین اشتباه از اقدامات دفاعی خود وارد منازعه میشوند. مدل دیگری که جرویس به آن اشاره میکند مربوط به تخمین اشتباه این بار در مورد نیات هجومی بازیگران است. در این مدل بازیگری که توان مقابله با تهاجم بازیگر دیگر را دارد با در نظر نگرفتن نیات تهاجمی بازیگر اول از اقدامات توازن بخش صرفنظر کرده و درنتیجه بازیگر اول فرصت کافی برای تجمیع قوا و ورود به جنگ را به دست میآورد. مدل جنگ اول جهانی در نظر جرویس بارزترین شاهد در این مورد است.
متفکران دیدگاه عقلانی البته متغیرهای دیگری را نیز مدنظر میگیرند ازجمله ساختار نظام سیاسی بازیگران منجمله بروکراسی و منافع نهادها که میتواند تأثیر زیادی بر ادراک از تهدید داشته باشد. همچنین فرهنگ اجتماعی که تعیینکننده ادراک نخبگان و تصمیم سازان در مورد ادراک از تهدید است. این فرهنگ اجتماعی بازتابی از هویت جمعی در ساختار نظام سیاسی بازیگران است. همانگونه که دیده میشود مکاتب مختلف در روابط بینالملل گزارههای خاص خود را در خصوص ادراک از تهدید بیان میکنند اما محور همه آنها نوعی برداشت عقلانی از موضوع تهدید و ادراک تهدید است. این دیدگاه عقلانی البته با انتقادات زیادی روبرو شده و رابرت جرویس یکی از مهمترین منتقدان دیدگاه عقلانی در ادراک تهدید است.
ب) دیدگاه روانشناسانه از ادراک تهدید – نظریه رابرت جرویس
اما مطالعاتی که اخیراً در مورد جنگ و بهویژه جنگ عراق در سال 2003 انجامشده بهخوبی نشان میدهد که دیدگاه عقلانی در مورد ادراک تهدید نارسا است و نیازمند تکمیل با توضیحات روانشناسانه است. دیدگاه مبتنی بر روانشناسی بر این باور است که برای پیدا کردن ریشههای تعارض باید دست به دامان روانشناسی شناختی شد و معتقد است که تخمین اشتباه از اطلاعات و یا عدم ارائه اطلاعات صحیح، ریشه در مبنای شناختی بازیگران و تصمیمگیرندگان دارد.
رابرت جرویس با مبنا قراردادن این روانشناسی شناختی معتقد است که فاکتورهای اصلی دخیل در ادراک – و ادراک از تهدید – عبارتاند از باور (Believe) تصویر (Image) و نیت (Intentions). درواقع ادراک فرایندی است که طی آن یک بازیگر اقدام به تولید یا ایجاد یک فهم (باور) در مورد بازیگران دیگر (تصویر) و آنچه آنها در یک موقعیت خاص انجام میدهند (نیت) میکند. از این نظر نیت عبارت است از واکنشها یا کنشهایی که یکی بازیگر انتظار آن را از بازیگر دیگر در یک موقعیت مشخص دارد (برخلاف واکنش یا کنشی که آن بازیگر قصد آن را دارد یا امیدوار به انجام آن است).
جرویس پویاییهای روانشناختی را بهجای گزارههای عقلانی مینشاند و میگوید که عوامل روانشناختی میتوانند تقویتکننده تخمین اشتباه و درنتیجه محدودساز عقلانیت تصمیمگیرندگان شوند. وی بیان میکند که بازیگری که برای تقویت قوای دفاعی خود تلاش میکند، بهخوبی نیت خود را میداند و فرض میکند که سایر بازیگران نیز نیت وی را به همان خوبی درک میکنند، اما سایر بازیگران در این موقعیت قرار نداشته و درنتیجه به همان وضوح نیت بازیگر اول را تشخیص نمیدهند و اقدام به واکنش میکنند. جرویس بر این باور است که ادراک از نیت حلقه گمشدهای است که میتواند پویایی کنش دولتها را نشان دهد و کل کتاب خود Perception and Misperception in International Relations را وقف این موضوع میکند که: دولتها چگونه دیگران و اقدامات آنها را دریافت کرده و چه زمانی و چرا این ادراکات میتواند اشتباه باشد.
تمرکز اصلی جرویس در این کتاب بر تعامل میان نظریه و داده است. انسان ازنظر وی تمایل زیادی به ثبات شناختی دارد و آنچه را میبیند که انتظار دیدن آن را دارد و اطلاعات جدید را با تصاویری که از قبل دارد تطبیق و ممزوج میکند. وی با بیان تأثیر انتظارات بر ادراک میگوید: انتظارات زمینهای را ایجاد میکند که منجر به آن میشود تا رهبران برخی موضوعات را موردتوجه قرار دهند و برخی دیگر را بهکلی نادیده بگیرند. این امر منجر به استنتاج سریع و ناخودآگاه و عدم توجه به انتخابهای دیگر میشود. اطلاعات جدید همواره از درون منشوری که پیشازاین بهواسطه فرضیات قبلی در مورد یک بازیگر شکل گرفته پردازش میشود و بر همین اساس طبقهبندی و فهم میشوند. این امر تصویری ناکامل از دیگران را موجب میشود که خود بانی ادراک اشتباه است.
جرویس در مورد تغییر نگرش رهبران و افراد به شکل کلی دیدگاه جالبتوجهی دارد. مکانیزم فعالی که وقتی یک تصمیمگیرنده مجبور به مواجهه با اطلاعاتی میشود که جدید و متباین با تصویر او است. به نظر جرویس در این شرایط تمایل فرد به حفظ باور و تصویر قبلی خود از طریق نادیده گرفتن اطلاعات جدید یا کماهمیت جلوه دادن، غیرقابل اتکا دانستن و ناصحیح دیدن این اطلاعات است. تنها زمانی که این استراتژیها کارآمد و کافی نباشند، فرد نگرش خود را تغییر میدهد. اما حتی بعدازاین نیز افراد سعی در بازگشت به دیدگاه و نگرش سابق خود دارند. تغییر نگرش اساسی فرد وابستگی زیادی به حجم اطلاعات متباین جدید دارد. تغییرات سریع و گسترده تأثیر بیشتری بر تغییر نگرش و تصویر به شکل اساسی در نسبت با تغییرات آهسته و قدمبهقدم دارد.
دیدگاه جرویس در این مورد تحول اساسی در نظریههای روابط بینالملل محسوب میشود و وی از طریق مطالعات بعدی خود و انجام پژوهشهای مرتبط سعی در اثبات این نظریه داشته است. ازجمله پژوهش مهم وی در مورد دیدگاه نخبگان آمریکایی از روابط با اتحاد جماهیر شوری در سال 1989 که با استفاده از دادههای آماری بهدستآمده از یک پرسشنامه، سعی در نشان دادن تصویر نخبگان آمریکایی از اتحاد جماهیر شوروی دارد.