بر اساس مواضع اعلامی ترامپ، مبارزه با داعش از اولویتهای سیاست خارجی و امنیتی آمریکا خواهد بود. بدیهی است کنشها و سیاستهای دولت جدید آمریکا، در مقابله با سلفیگراییِ جهادی نیز به مانند سایر موضوعات، از جهانبینیِ خاص ترامپ و بخش مهمی از مشاوران و دولت او بر خواهد خواست و البته با موانع و چالشهایی ساختاری و هنجاری نیز مواجه خواهد شد.
در این راستا به نظر میرسد، حساسیت کمتر نسبت به کشتهشدنِ غیرنظامیان، افزایش نیرو و کنش نظامی در خط مقدم جنگ با داعش و تمرکز بیشتر بر نیروهای محلی چون کردها در حوزه کنشهای نظامی، وقوف به امکانناپذیریِ نابودی کامل داعش و گروههای سلفی جهادی، اتخاذ یک راهبرد ترکیبی برای گسترش نفوذ آمریکا در عراق و سوریۀ پساداعش، توجه بیشتر به القاعده و تهدیدانگاری همزمان ایران و سلفیگرایی جهادی به همراه اولویت سیاست تحدید و تضعیف ایران باید از مهمترین راهبردهای آمریکا در مواجهه با پدیدار سلفیگرایی جهادی باشد.
کنشهای نظامی
حسن مفیدی از پژوهشگران شبکه مطالعات سیاست گذاری عمومی بر این عقیده است که حساسیت کمتر نسبت
به کشتهشدن غیرنظامیان، افزایش نیرو و کنش نظامی در خط مقدم جنگ با داعش و
تمرکز بیشتر بر نیروهای محلی چون کردها، از مهمترین مشخصههای کنشهای
نظامیِ آمریکا بر علیه نیروهای سلفی جهادی خواهد بود. در حوزه کنشهای
نظامی، احتمالاً آمریکای عصر ترامپ «حساسیت کمتری نسبت به کشتهشدن
غیرنظامیان در عملیات علیه نیروهای سلفی جهادی از خود نشان دهد».
احتمال افزایش نظامیانِ فعال در حوزه مستشاری و پشتیبانی و حتی نیروهای ویژه در نبرد علیه داعش در عراق و سوریه و حتی در خط مقدم جنگ برای بازپسگیری رقه نیز وجود خواهد داشت. در ضمن، با وجود حساسیت بالای مقامات ترکیه در خصوص همکاری نظامیِ آمریکا با کردها، همکاری بیشتر و ارسال سلاحهای بیشتر به گروههای کردِ درگیر با داعش نیز مورد توجه دولت جدید آمریکا قرار خواهد گرفت.
وقوف به امکانناپذیریِ نابودیِ کامل داعش و گروهِهای سلفی جهادی
به نظر میرسد تلاش آمریکا برای
تحدید کنشهای داعش و گروههای سلفی جهادی، بیشتر از وقوف آمریکا نسبت به
امکانناپذیریِ نابودی کامل این گروهها در کوتاهمدت و میانمدت ناشی
میشود. بدیهی است این فرض، با این نگاه که آمریکای عصر ترامپ نیز همچون یک
موجسوار از ظرفیتهای موج و پدیدار سلفی جهادی، در راستای اهداف منطقهای
و جهانیاش استفاده کند غیرقابلجمع نیست. این نگاه واقعگرایانه آمریکا،
از چند واقعیت برمیخیزد. نخست آنکه، حذف ریشههای اصلی سربرآوردن گروههای
جهادی سلفی ازجمله شکلگیری دولتهای مضمحل در کشورهایی چون یمن، سوریه،
عراق و همچنین فقدان نظامهای فراگیر و کارآمد، در صورت امکانپذیری نیز، نیاز به سرمایهگذاریها و نهادسازیهای گستردهای دارد که بسیار زمانبر خواهد بود.
واقعیت مهم دیگر، گسترش شدید شبکههای نظامی غیررسمی شیعی و سنی در منطقه است. واقعیتی که تا حدود زیادی با مفهوم «جنگ جدید» در ارتباط است و تحول تصمیمگرایی مرکزگرا، رسمی و حکومتیِ وِبِری را به انحصارزدایی از مشروعیت دولتها برای اعمال خشونت و ایجاد ارتشهای نظامیِ جنبشهای اجتماعی مورد توجه قرار میدهد. به عنوان مثال این مسئله مورد پذیرش قرار گرفته است که «ایدئولوژیِ محور مقاومت، از حالت ابتدایی دولتمحور، به پروژهای فراملیتی تحول یافته است که شبکه منظمی از جنبشهای مسلحانه در سراسر منطقه را شامل میشود» دیگر واقعیت عریان آن است که «نگاه گروههای سلفی جهادی به جنگ، فرایندمحور است و نه پیشرفتمحور. به این معنا که در نگاه این گروهها، جنگ طولانی است و تا روز قیامت ادامه دارد، بنابراین این گروهها بهراحتی دلسرد نخواهند شد» و صحنه را ترک نخواهند کرد.
توجه بیشتر به القاعده
میتوانیم با ورود داعش به
مرحله افول سریع و فروپاشی سرزمینی، شاهد توجه بیشتر آمریکا به القاعده
باشیم. در این نگاه، از جمله پیامدهای احتمالی افول داعش میتواند سر
برآوردن مجدد القاعده باشد. از زمان شروع قیامهای عربی، القاعده رشدی ثابت
و به دور از توجهات رسانهای و امنیتی داشته است. راهبرد اصلی القاعده در
این دوره، راهبرد محلیسازی و بهتصویرکشیدن خود به عنوان بخشی حیاتی از
مبارزات مردم در سوریه، یمن و لیبی بوده است.
در ضمن پس از ظهور داعش،
القاعده همواره در تلاش بوده است خود را به عنوان آلترناتیوی برای داعش
معرفی کند که فاقد سنگدلی آن است؛ بنابراین، انتقال بخشی از پتانسیل داعش
به القاعده دور از ذهن نخواهد بود. شاید به این خاطر باشد که گفته میشود
النصره که نام خود را به فتحالشام تغییر داده است، «خطرِ بهمراتب
بزرگتری برای آمریکا نسبت به داعش در پی خواهد داشت. چرا که النصره
بهعنوان یکی از زیرمجموعههای القاعده، به نسبت رویکردهای مدرنترِ داعش،
بهویژه در حوزه رسانهای، گروهی محافظهکارتر و مبتنی بر مکتب قدیمیتر
است» «النصره، به جذب گروههای
متفرق داخلی در سوریه همت گماشته است، تلاش میکند پایگاه نفوذ محلی برای
خود ایجاد کند و بر بخشهایی از سوریه مسلط شود و مشروعیتبخشی به این گروه
برای حضور در ساختار دولت، میتواند به تشکیل یک گروه شبهنظامی موازی
دولت آینده سوریه بهمانند حزبالله لبنان منجر شود.»
در واقع، «اگر داعش، عفونتی قابل درمان است، القاعده و گروههای زیرمجموعه
آن، سرطانی هستند که در برابر درمان مقاومت کردهاند و در حال گسترش در
سرتاسر بدن هستند.»
اتخاذ یک راهبرد ترکیبی برای گسترش نفوذ آمریکا در عراق و سوریه پساداعش
پیشبینی میشود آمریکا در تلاش برای ترکیب اهداف کوتاهمدتی چون نابودی داعشِ حاکم بر سرزمین و اهداف بلندمدتی چون ایجاد دولتهای فراگیر در کشورهایی چون سوریه و عراق است. راهبردی که استمرار نفوذ آمریکا در ساختارهای تصمیمگیری این کشورها را در دوران پساداعش نیز تضمین نماید و موجبات تحدید مناقشات مذهبی و قومی را در دوران پساداعش فراهم آورد. از جمله سیاستهای مرتبط با راهبرد فوق میتوان به «ایجاد یک نیروی نظامی منسجم و چند فرقهای دربرگیرنده سنیها که مانع ایجاد گروههای شبهنظامی غیرمجاز و مستقل شود و نفوذ نیروهای ائتلاف را در دوران پسامنازعه تضمین کند، استفاده از اهرم نیاز عراق به سلاحهای آمریکایی برای مبارزه با داعش برای اصلاح سیاسی از جمله ادغام مجدد سنیها در سیستم سیاسی عراق و محوریتیافتن آمریکا و کشورهای عضو ائتلاف ضد داعش در بازسازی و ثباتبخشی پساجنگ» اشاره کرد.
ایران و سیاست مبارزه با سلفیگرایی جهادی آمریکااین واقعیت در مراکز پژوهشهای راهبردی آمریکا همواره مورد توجه بوده است که «ایران با جمعیت میلیونی تحصیلکردگانِ مشتاق به مشارکت در فرهنگ طبقه متوسط جهانی، تنها آنتیتز واقعاً قدرتمند در برابر داعش در خاورمیانه مسلمان خواهد بود.» واقعیتی که یکی از دلایل توجهِ بیشتر دولت پیشین آمریکا به گسترش پیوندهای ایران با اقتصاد نظام بینالملل و به مشارکت فراخواندن ایران در میز مدیریت بحرانهای منطقهای بود.
با این وجود، دولت جدید آمریکا، سیاست تهدیدانگاری همزمان ایران و گروههای سلفی جهادی و اولویتبخشی به سیاست تحدید و تضعیف ایران را که از نظر دولت جدید آمریکا مهمترین چالش منطقهای برای امنیت این کشور است، در دستور کار خود قرار داده است. در این چارچوب،شاید یکی از دلایل تسریع و تشدید عملیات شکست داعش توسط آمریکا، تمرکز بیشتر بر ایران باشد. در واقع، علاوه بر لزوم کاهش تهدیدهای امنیتی از جانب سلفیگرایی جهادی برای آمریکا، سیاست تمرکز بیشتر بر ایران نیز بر تسریع عملیات شکست و یا محدودکردن کنشهای این گروهها تأثیرگذار بوده است. دراین نگاه، برخلاف رویه دولتِ پیشینِ آمریکا که داعش و سایر گروههای سلفی جهادی در کانون تمرکز امنیتی آمریکا بودند، ورود داعش به مرحله اضمحلال سرزمینی، به همراه رویکردهای ضد ایرانی دولت جدید آمریکا، موجبات تقویت تهدیدانگاری همزمان ایران و کنشهای منطقهایِ آن و گروههای سلفی جهادی برای آمریکا را فراهم کرده است. به عنوان مثال، در دولت جدید آمریکا همواره بر این نکته تأکید میشود که «هم ایران و هم گروههای سلفی جهادی اشاعهدهنده تروریسم هستند، ایران عامل اصلی مناقشات فرقهای و گسترش مناقشه شبکههای فراملی شیعی و سنی در منطقه است و ایران به همراه گروههای سلفی جهادی، به دنبال سلاحهای کشتارجمعی است. به نظر میرسد در عصر ترامپ، دکترین دشمنِ دشمن من، دوست من است کمتر محلی از اعراب داشته باشد و در روند دولتسازی در عراق، سوریه و یمن نیز، سیاست مقاومت و ایجاد موازنه در حوزه نفوذ ایران در کانون توجه قرار گیرد.
چالشهای پیش روی سیاست آمریکا در مبارزه با سلفیگرایی جهادی
علاوه بر آنچه در خصوص احتمال سر برآوردن مجدد القاعده گفته شد، بررسی سناریوهای محتمل در خصوص آینده داعش، محدودیتهای آمریکای عصر ترامپ را برای مبارزه با سلفیگرایی جهادی با توجه به نگاه خاص دولت جدید به سیاست چند جانبهگرایی و نهادهای یوروآتلانتیکی روشن میسازد. سناریوی نخست در خصوص آینده داعش آن است که «فروپاشی سرزمینی داعش، به ایجاد انشعاباتی در این گروه منجر شود که در بهترین حالت موجب رقابتهای مخرب داخلی شود و پوسیدگی هسته مرکزی داعش را به همراه داشته باشد.
سناریوی محتمل دیگر که با توجه
به تجربه گروه القاعده میتوان احتمال وقوع آن را بیشتر دانست آن است که
فروپاشی سرزمینیِ داعش، این گروه را به گروههای کوچکتر، بهصورت بالقوه
خشنتر و به تهدیدی بزرگتر تبدیل کند. القاعده نیز یک سازمان تروریستی
نسبتاً منسجم و سلسلهمراتبی بود که بعد از اقدامات مقابلهجویانه آمریکا
برای از بینبردن آن، بهتدریج به گروههایی بسیار خشن، نسبتاً مستقل و با
حضور جغرافیایی وسیعی از شمال آفریقا تا جنوب شرقی آسیا تبدیل شد.
در واقع در چارچوب سناریوی دوم، احتمال اقدام داعش در اعزام شبهنظامیانِ خود به کشورهای اصلی خود قابل ملاحظه خواهد بود. به نظر میرسد رهبران داعش نیز خود را برای این مرحله آماده میکنند. به عنوان مثال یکی از مقامات داعش در یکی از پایگاههای اینترنتی منتسب به این گروه، بیان داشته است در حالی که ساختارهای اصلی ما در عراق و سوریه تحتفشار قرار دارند، برخی از ساختارهای مالی، رسانهای و فرماندهیِ ما به کشورهای دیگر منتقل خواهند شد. در این شرایط، به نظر میرسد راهبرد اصلی مقابله با داعش باید راهبردی چندجانبه باشد و با همکاری بینالمللی همراه باشد و بر نهادهایی چون ناتو استوار باشد که حداقل با جهانبینی اعلامی ترامپ همراه نیست.
بیتوجهیِ دولت ترامپ به تأثیراتِ شناختی کنشهای داخلی و خارجیاش نیز یکی دیگر از محدودیتها و چالشهای آمریکا برای مقابله با سلفیگرایی جهادی است. ترامپ معتقد به «لزوم استفاده از زبان روشن در تهدیدانگاری اسلام رادیکال برای اتخاذ سیاست درست بر علیه آن» است. با این وجود، اقدامات ترامپ میتواند به شدت به دستگاه رسانهای و تبلیغی گروههای سلفی جهادی کمک کند و توجیهگر کنشهای خشونتآمیز آنها باشد. در این نگاه، اقداماتی چون محدودسازیِ ورود مسلمین، تقویتکننده ایده ناممکنبودن همزیستیِ مسلمانان با غیرمسلمانان و ایدههای گروههایی چون داعش در تجدید جنگهای صلیبی است.
سیاست اعلامی همراهی با روسیه برای مقابله با داعش نیز کمهزینه و بدون چالش نخواهد بود. شاید مهمترین دلیل این مسئله، قدرت و نفوذ جریانات ضد روس در ساختار حاکمیتی آمریکا از سازمانهای امنیتی و نظامی گرفته تا پارلمان باشد. در این چارچوب هرگونه همکاریِ راهبردی با روسیه، از جمله، تعمیق نگرانیها در ارتش آمریکا را به همراه خواهد آورد. نقطه قابل توجه دیگر، واکنش به احتمال زیاد منفی همپیمانان عرب آمریکاست. در این چارچوب، همکاری راهبردی با روسیه، تضعیف موقعیت و اعتبار آمریکا را نزد این متحدین موجب خواهد شد.