ناصر و خواهر شما چطور با هم آشنا شدند؟
حدود 6سال پيش بود. خواهرم كه از شوهرش جدا شده بود با دو دخترش تنها زندگي ميكرد و با كار كردن در خانه مردم خرج زندگياش را درميآورد تا اينكه ناصر او را در شهر ري ديد و از همان زمان اصرار داشت كه با او ازدواج كند. همه ما مخالف اين ازدواج بوديم.
راستش من از بچگي با شهلا جاهد دوست بودم و در يك محل زندگي ميكرديم. براي همين هيچيك از اعضاي خانواده نميخواستيم كه خواهرم تن به اين وصلت بدهد. اما خواهرم ميگفت كه ناصر با قرآن جلو آمده و او آنقدر اصرار كرد كه خواهرم به او جواب مثبت داد. ابتدا صيغه يكساله كردند و تا 4سال تمديد شد تا اينكه بالاخره صيغه 50ساله بينشان خوانده شد.
گفتيد از بچگي با شهلا جاهد دوست بوديد. نظر خانواده او درباره اين ازدواج چه بود؟
از وقتي كه فهميدند ناصر با خواهرم ازدواج موقت كرده، ديگر حتي جواب سلام ما را هم نميدادند. ميگفتند كه بايد دعا كنيم خواهرم به سرنوشت شهلا و زندهياد لاله سحرخيزان دچار نشود.