بازدید 18044

همسر نگهبان پلاسکو: شوهرم قرار بود برگردد!

کد خبر: ۶۶۱۱۶۷
تاریخ انتشار: ۱۰ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۹:۲۶ 29 January 2017
«وقتي اسم حيدر را از تلويزيون اعلام كردند انگار داشتم خواب مي‌ديدم. انگار اين حيدر پهلواني شوهر من نبود. شوهر من قرار بود برگردد. پنجشنبه ساعت ده‌ونيم زنگ زد و پشت تلفن گفت سركارگرم اجازه نمي‌دهد از ساختمان بيرون بيايم. مي‌مانم و ساعت ١٢ كه شيفتم تمام شد برمي‌گردم. اما رفت كه برگردد. چهار روز بعد اسمش را از تلويزيون اعلام كردند كه فوت كرده. »
 
به گزارش اعتماد، ليلا اينها را مي‌گويد و حواسش هست تا اشك به صورتش نيايد. هنوز چشم‌هايش بهت زده است و از اميدي صحبت مي‌كند كه يك‌باره پاي تلويزيون و در بهشت زهرا از دست رفت. ليلا همسر حيدر پهلواني است. يكي از نگهبان‌هاي پلاسكو كه روز حادثه در طبقه همكف همراه با دو نگهبان ديگر مشغول مراقبت از گاوصندوق‌هاي بانك تجارت بود. خانه حيدر پهلواني در يكي از كوچه‌هاي خيابان آذربايجان است؛ خانه‌اي كه از آن تنها قسط‌هايش باقي مانده؛ قسط‌هايي كه معلوم نيست چه كسي قرار است آن را پرداخت كند. خانه در طبقه دوم يك آپارتمان نوساز در كوچه‌اي بن بست است.
 
خانواده حيدر پهلواني روز جمعه مراسم ختم را در حسينيه نزديك خانه‌شان برگزار كردند و هنوز تاج‌هاي گل گلايل سفيدرنگ همراه با عكس‌هاي حيدر پهلواني جلوي ورودي در خانه است. در خانه كه باز مي‌شود ليلا همراه با خواهرها و برادرشوهرهايش در آستانه  در ظاهر مي‌شود. مانتو شلوار مشكي رنگ پوشيده. رنگ به رخسار ندارد و صورتش از غصه سفيد شده. ريحانه دختر ٦ساله حيدر و ليلا بلوز كرم رنگ و شلوار مشكي پوشيده و گوشه مانتوي مادرش را چسبيده. جمعيت داخل خانه مشغول جمع كردن سفره ناهار هستند. اهالي خانه عكس كوچكي از حيدر را در قاب طلايي رنگ گذاشته‌اند و كنارش را پر از گل‌هاي گلايل كرده‌اند. غير از وان يكاد تابلوي ديگري روي ديوارهاي نوساز و سفيد خانه نيست. خواهر ليلا كنار دستش نشسته و مي‌گويد: وقتي اسم حيدر را از تلويزيون خواندند ليلا حالش دست خودش نبود. مي‌گفت اينها دروغ مي‌گويند. شوهر من پيدا مي‌شود گريه مي‌كرد. مي‌گفت خودش يك روزي اين در را باز مي‌كند وارد مي‌شود.
 
ليلا مي‌گويد: «حيدر كارگر خدماتي پلاسكو بود. آن روز سركارگرش نگذاشته بود از پاساژ بيرون بيايد. اين از بدبختي من بود. شب‌ها ساعت ١ مي‌رفت آنجا و همانجا مي‌خوابيد و ساعت ٣ بعدازظهر برمي‌گشت خانه. ناهارش را مي‌خورد و استراحت مي‌كرد و دوباره شب ساعت يك مي‌رفت سر كار. پيماني براي شهرداري كار مي‌كرد. سه سال بود كه در پلاسكو كار مي‌كرد اما بيمه‌اش نكرده بودند. روزمزد حقوق مي‌گرفت. » مهدي پهلواني پسر برادر حيدر است. او همه كارهاي پزشكي قانوني و كفن و دفن عمويش را انجام داده و مي‌گويد: « سركارگر به خاطر گاوصندوق‌هاي بانك پاسارگاد اجازه بيرون آمدن عمويم و دوستانش را نداده بود. رفيقش كه ٢٢ سال در پلاسكو سابقه كار دارد به من گفت كه سركارگر به خاطر گاوصندوق‌هاي بانك تجارت اجازه نداده بود كه آنها از پاساژ بيرون بيايند.»
 
برادرهاي پير و جوان حيدر همگي پشت‌شان را به پشتي‌هاي ماشين باف تركمني تكيه داده‌اند و در سكوت براي چندمين بار ماجراي فوت شدن برادرشان را از زبان بقيه گوش مي‌دهند. ليلا بي‌قرار است. مدام داخل آشپزخانه مي‌رود و برمي‌گردد تا چيزي را با خودش بياورد. مي‌نشيند و مي‌گويد: حيدر آنجا نه مغازه داشت و نه گاوصندوق كه دلش بسوزد و بيرون نيايد. اتاق كارش در طبقه همكف بود. پنجشنبه پلاسكو آوار شد و او را روز دوشنبه بيرون آوردند. من همراه خواهرم جلوي تلويزيون نشسته بوديم كه اعلام كردند حيدر در پلاسكو فوت شده. »
 
مهدي پسر برادر حيدر در اين مدت بارها و بارها براي ديدن مراحل آوار‌برداري مي‌خواسته به پلاسكو برود و مراحل آوار‌برداري را تماشا كند اما به او اجازه ورود نداده‌اند. مي‌گويد: « به ما اجازه نمي‌دادند وارد محوطه حفاري پلاسكو شويم تا حداقل ببينيم عموي‌مان كجاست. شهرداري مي‌گفت بايد از اين طرف تونل بزنيم و هلال احمر مي‌گفت بايد از آن طرف تونل بزنيم. به خاطر همين عمليات سرعت نداشت. روزي كه اين حادثه اتفاق افتاد بعضي از كارگرها در آسانسور گير كرده بودند و آتش‌نشان‌ها در را شكستند و آنها را بيرون آوردند. سركارگرشان از روزي كه اين اتفاق افتاده حتي يك‌بار نيامد اينجا خبر بگيرد، ببيند چه اتفاقي افتاده. او آنها را آنجا نگه داشته. » ليلا يك دختر ٦ ساله به نام ريحانه و يك پسر ١٠ ساله به نام رضا دارد. رضا ١٠ روز است كه مدرسه نرفته. مدام به مادرش مي‌گويد: « بابا دوست داشت كارنامه‌ام را ببيند و حالا براي چي بايد بروم مدرسه؟»
 
ريحانه دختر سه ساله‌شان هم غمگين و ساكت گوشه پايين اپن آشپزخانه نشسته و با گوشي موبايل توي دستش بازی مي‌كند. ليلا مي‌گويد: « هر چه صدايش مي‌زنم انگار نه انگار. اين چند روز خانه شلوغ بود و متوجه نمي‌شد. الان كه خانه خلوت شده متوجه مي‌شود چه اتفاقي افتاده. هي مي‌پرسد بابا كو؟ بابا چرا نمياد؟ » ليلا دخترش را تماشا مي‌كند و مي‌گويد: « بالاخره يك روزي اين خانه از مهمان خالي مي‌شود و من مي‌مانم و بچه‌هايم. »
 
چشم‌ها‌يش را مي‌بندد و در خيال روزها را به عقب برمي‌گرداند. ساعت را نگاه مي‌كند. سه بعدازظهر است. حيدر هر روز همين وقت‌ها بود كه زنگ در خانه را مي‌زد و بچه‌ها در را برايش باز مي‌كردند. ليلا چشم‌هايش را مي‌بندد و جواني‌هاي حيدر را به ياد مي‌آورد: «ما در مراغه همسايه هم بوديم. حيدر من را ديده بود. مادر نداشت اما با پدرش به خواستگاري‌ام آمد. سه سال با هم عقد بوديم و بعد ازدواج كرديم و آمديم تهران. » آه مي‌كشد و گوشه روسري سياهش را با دست مچاله مي‌كند: « حيدر مرد صبوري بود هميشه به اين فكر مي‌كرد كه چه كار كند زندگي من و دوتا بچه‌هايش راحت‌تر شود. بهش مي‌گفتم آقا حيدر چقدر كار مي‌كني؟ مي‌گفت من كار مي‌كنم تا به كسي محتاج نشويم. وقت نكرد يك روز دست زن و بچه‌اش را بگيرد و ببرد مسافرت. در اين سال‌هايي كه با هم زندگي كرديم آنقدر كار داشت كه حتي يك‌بار هم نتوانستيم يك مسافرت خانوادگي برويم. فقط دنبال كار بود.»
 
مهدي پسر برادر آقاحيدر از روزهايي مي‌گويد كه براي شناسايي جسد عمويش به پزشكي قانوني رفت. «روزي كه براي تشخيص جسد به پزشكي قانوني رفته بودم به من گفتند عمويم به خاطر خفگي فوت شده نه به خاطر سوختگي. فقط سر و صورتش كمي سوخته بود و من در همان نگاه اول توانستم چهره‌اش را شناسايي كنم. فقط نوك انگشت‌هايش سوخته بود و پوست دست‌هايش تاول زده بود. حتي لباس‌هاي تنش هم سالم مانده بود. آمدم خانه و تا چند روز به خانواده‌اش نگفتم كه آقا حيدر فوت شده. » 
 
آقا مهدي درباره هزينه‌هاي كفن و دفن حيدر مي‌گويد: « شهرداري و بهشت زهرا هزينه‌هاي كفن و دفن را از ما گرفته‌اند. اما ديروز به ما زنگ زده‌اند كه فردا بياييد تا هزينه‌هايي كه براي كفن و دفن كرده‌ايد به شما برگردانيم. فقط يك طبقه از قبرها را رايگان به ما دادند. ما دو طبقه ديگر را از آنها خريديم. براي طبقه دوم كه خريديم مبلغ يك ميليون و پانصد هزار تومان پرداخت كرديم. ٣٨٠ هزارتومان را براي هزينه شست‌وشو داديم و ١٧٤ هزارتومان هم براي آمبولانس بهشت زهرا داديم. » اعضاي خانواده پهلواني همه از شهرداري شكايت دارند و مي‌گويند اگر شهرداري پلاسكو را زودتر تخليه مي‌كرد اين بلا بر سر ما نمي‌آمد.

تور تابستان ۱۴۰۳
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۱
در انتظار بررسی: ۱۰
انتشار یافته: ۲۱
مشغول مراقبت از گاوصندوق‌هاي بانك تجارت بود.

چی میشه گفت
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۰:۲۸ - ۱۳۹۵/۱۱/۱۰
به عنوان نگهبان داشته به وظیفه ای که بهشون محول شده عمل میکردن . چیزی لازم نیست بگین
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۵:۳۹ - ۱۳۹۵/۱۱/۱۰
بانک پاسارگاد پاسارگاد پاسارگاد "سركارگر به خاطر گاوصندوق‌هاي ""بانك پاسارگاد"" اجازه بيرون آمدن عمويم و دوستانش را نداده بود".
سركارگرشان از روزي كه اين اتفاق افتاده حتي يك‌بار نيامد اينجا خبر بگيرد، ببيند چه اتفاقي افتاده. او آنها را آنجا نگه داشته. »
این مردک احمق عوضی رو باید در همون آتش انداخت و در رو بست و اجازه نداد بیاد بیرون. قصاص برای امثال اینها لازمه
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۰:۱۶ - ۱۳۹۵/۱۱/۱۰
بابا سرکارگر هم مسئولیتی داشته ....اون بیچاره هم از کجا می دونست که آوار سر اونها بریزد...
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۰:۲۶ - ۱۳۹۵/۱۱/۱۰
ببخشید میشه بگین وظیفه نگهبان چیه ؟ ایشون را برای همچین روزای استخدام کردن مثل این میمونه که نیروی نظامی موقع حمله دشمن مرخص بشه بره خونشون - الکی همه چیز رو قاطی نکنید
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۲:۱۷ - ۱۳۹۵/۱۱/۱۰
وظیفه نگهبان در صورتی وظیفه است که وقتی ریزش ساختمان داریم و حفظ جان مهم تر است باید خروج می کرد. حتی اگر خودش هم نمی رفت سرکارگر موظف به خروج او بود.اگر این ثابت شود قابلیت پیگیری دارد
مراقبت از پوله مردم می ارزید به از دست رفتنه جونه کارگر!!
همشون از سرکرده شهرداری تا سرکارگر پیمانکار باید اعدام بشن!! فقط اعدام !!!
واقعا که دل آدم به درد میاد واگه این حرفها درست باشه باید مقصرین این فاجعه دلخراش شدیدا مجازات بشند .
مسلمانان هیچکس مار نوئه مار مار بمیره وا مار بمیره
هیچ ماری مثل من نوئه داغدار مار بمیره وا مار بمیره
پسر ره گت هاکردمه من زار زار مار بمیره وا مار بمیره
یک شو دشمن وره دوسّه رگبار مار بمیره وا مار بمیره
قیامت بهیه اموسه دیدار مار بمیره وا مار بمیره

مره یاد بیمو پاییز و بهار مار بمیره وا مار بمیره
شو تا صبح نیشتبیمه ته گره کنار مار بمیره وا مار بمیره
تره هی تو دامه نهیتی قرار مار بمیره وا مار بمیره
بلبل وچه ووری زوئی زار زار مار بمیره وا مار بمیر
پسر تنه چاووش بکورده صدا مار بمیره وا مار بمیره
تنه پیشواز بمونه ته رفیقا مار بمیره وا مار بمیره
مجلس گردون بینه تنه فامیلا مار بمیره وا مار بمیره
اسپند دود کاردنه تنه عمه ها مار بمیره وا مار بمیره

مره یاد بموئه اون روزها مار بمیره وا مار بمیره
جنازه دهیه دوش رفیقا مار بمیره وا مار بمیره
ننا دپوشته تن پیرهن سیاه مار بمیره وا مار بمیره
جنازه جلو نرم نرم شیه راه مار بمیره وا مار بمیره


مره یاد بموئه اون روزها مار بمیره وا مار بمیره
رژه شینه اینجه ارتش و سپاه مار بمیره وا مار بمیره
مره یاد بموئه اون روزها مار بمیره وا مار بمیره
موزیک زوهه اینجه مارش عزا مار بمیره وا مار بمیره دل هر انسان با شرفی را درد می آره
خدا ازشون نگذره نه فقط قیامت همین دنیا
خدایش بیامرزد، چه مظلومانه و دردناک از دنیا رفتند... خدا به خانواده هاشون صبر بده. خدا به داد زن و بچه هاشون برسه... من که جلوی اشکمو نمیتونم بگیرم.
خداوند همه را رحمت کند از جمله قربانیان این حادثه رو . اولا که ایشون هنوز در سر شیفتشون حضور داشتن و انجام وظیفه میکردن پس تقصیر کسی نیست که برخی تعجب کردن . ایشون نگهبان بوده و شرح وظایف ایشون هم مشخص . فرمودین کی باید اقساط خونه رو بده همنیکه خسارت و دیه رو میگیره .
خداوند ب ایشان و تمام خانوادهای شهدای این فاجعه صبر و سلامتی عنایت فرماید.
ستایش خداوندی را سزاست که سرانجام خلقت و پایان کارها به او باز میگردد.

بزرگا،چنان کن که به مدد تو،از بیابان حیرت بگذرم و گام به وادی امن قدس تو بگذارم

دستهایم را تا امتداد بی کرانگی آسمانت بالا می برم تا بار دیگر،با تمام وجود

فریاد بر آورم،

«الهی و ربی من لی غیرک»



خدایا آسمان را آن گونه وسیع آفریدی تا هر پرنده ای که دلش گرفت،بال بگشاید و

اندوهش را دراوج بی کرانه آن از یاد ببرد،

و اینک منم پرنده ای که دلش به اندازه همه آسمان گرفته...
خداوند روح تمام شهدای و درگذشتان حادثه پلاسکو را قرین رحمت کند. موارد مربوط به فوت ناشی ازحوادث کار مشمول مستمری تامین اجتماعی ، دیه و بیمه عمر می شود.اگر مرحوم حیدر پهلوانی و همکاران این مرحوم بیمه نشده بودند ، تخلف محرز کارفرما است و همچنین قصور وزارت رفاه که بازرسان اداره کار این موارد را گزارش نمی کنند تا اقدام اصلاحی انجام شود. بازماندگان پرسنل ساختمان پلاسکو می توانند با طرح شکایت از کارفرما در اداره کار و پیگیری شکایتشون به حق حقوق قانونی خود برسند بعلاوه اینکه کارفرمای متخلف موظف به پرداخت خسارت می شود مشمول جرایم در نظر گرفته شده از طرف اداره کار برای تخلفاتی از این گونه نیز می شود.
سرکار گر باید سوزانده شود حفظ جان بسیار واجب است؟
امین آقا شما دیگه چرا؟
امروزه بااینهمه هزینه کفن ودفن مردن هم مشکله اگر جای خدا باشم مرگ را حذف میکنم
مگه دستور تخلیه نداده بودن؟ در این صورت اون سرکارگر که البته اون هم لابد از کس دیگه ای فرمان میگرفته مقصره و باید مجازات بشه یا اقلا به این خانواده رسیدگی کنه
درود بر شرفش که درآمدش از راه درست و پاک بود و مثل خیلی ها به پول های کثیف و فساد آلوده نبود.مقصرین این فاجعه باید تک تکشان محاکمه و مجازات شوند هر چند که به نظر می رسد بعد چند روز همه چیز فراموش می شود و دوباره همان آش است و همان کاسه.
اخا ایران لعنتی همش حق کارگر هاضایع میشه
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # جهش تولید با مشارکت مردم # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل
آخرین اخبار