پس از شش سال، بحران سوریه و ابعاد منطقهای آن در مسير حل و فصل سیاسی قرار گرفته است. در شش سال گذشته، تأکيد بر مفاهيم نظامی در نگاه به آيندة سوریه، کشوری ویران و دشمنیهای بیسابقهای در سطوح داخلی و منطقهای به بار آورد. طرفه آنکه هیچ یک از اطراف اصلی درگير در بحران سوریه – حداقل در سطح اعلامی – سخن از راهحل نظامی نگفتهاند. در عمل اما صدای گلوله رساتر و برندهتر از گفتگو بود. تنها استثنای این قاعده جریانهای تروریستی جبهة النصرة و داعش و گروههای از اپوزیسیون بودند که در سطوح اعلامي و اعمالی راهحل نظامی را پی گرفتند. روندهای حاکم بر بحران سوریه در دو سال گذشته سرانجام روسیه را در کانون تحولات سیاسی قرار داد و مسکو، با تکيه بر ابزارهای بینالمللی و پتانسيل دیپلماتيک و نیز ابزارهای نظامی اثرگذارش، ترکيه را به پذیرش واقعیتهای نوین سوریه کشاند و آستانه امکانپذیر شد. پرسش اکنون بر گزینههای پیشروی ایران متمرکز است.
ایران با هدف منع سرنگونی حکومت سوریه، از حداکثر پتانسیل سیاسی و تبلیغاتی و نیز بخشی از توان نظامی خویش بهره گرفت و در پایان در همکاری راهبردی با روسیه در راستای تحقق هدف یادشده گام برداشت. دلایل ايران برای اتخاذ سياست یادشده البته مناظره¬های داخلی و منطقهای متعددی به راه انداخت. استدلالی محوری در این زمینه مطرح بوده و هست. حکومت اسد، فارغ از شیوۀ حکمرانی و الگوی ارتباط آن با جامعه، امتداد محوری است که از تهران تا بیروت کشیده شده و هدف آن موازنه¬گری و مقاومت است. از استدلال یادشده مجموعهای از استدلالها متفرّع شد: نخست آنکه حکومت سوریه به دلیل اتحاد استراتژیک با ایران هدف گرفته شد؛ دوم آنکه سقوط حکومت اسد، اهداف دیگری از جمله ضربه زدن به نفوذ ایران در لبنان و عراق را در اولویت قرار خواهد داد؛ سوم آنکه حفظ موازنۀ منطقهای میان ایران و رقبای منطقهای آن مستلزم دفاع ایران از اسد است.
اکنون ایران در مرحلۀ پس از استدلالهای یادشده قرار دارد. به عبارتی حکومت اسد با تکیه بر ابزارهای نظامی حفظ شد و رقبای منطقهای ایران طرح سرنگونی اسد را منتفی میدانند. در این میان آستانه با تلاشی روسی سر بر آورده است. روسيه نیز همچون ایران، هدف اصلیِ حفظ جایگاه و پایگاه خود در سوریه را محقق شده یافته و بنابراین، رسیدن به توافقی بینالمللی را واپسین نگين در تاج سوریهای خود میبیند؛ جواهری که نه تنها جایگاه خاورمیانهای روسیه را تحکیم میکند بلکه همچنین مسکو را در پیشبرد مفهوم پوتین از «قدرت بینالمللی شدن» نزدیکتر میکند. بنابراین، روسیه مستعد توافقی سیاسی است؛ توافقی که به اپوزیسیونِ پذیرایِ آتشبس نیز سهمی از قدرت میدهد و در صورت لزوم، بر حکومت سوریه فشار میآورد تا امتیازات لازم را واگذار کند.
در این میان ترکیه اهداف سوریهای خود را بر باد رفته میبیند. اما در معادلۀ سود و زیان، آنکارا منافع خود را در همراهی با روسیه مییابد تا هم به چالشهای امنیتی برآمده از سوریه بپردازد و هم نقش خود و اپوزیسیون مورد حمایت خود در سوریه را به حداقلهای مورد نظر در آیندۀ سوریه نزدیک کند. بنابراین، شکست جریانهای مورد حمایت ترکیه و سر بر آوردن «تهدید کردیِ ترکیه» به نرمش استراتژیک آنکارا اضافه شد تا به نتیجۀ تغییر اولویتهای ترکیه در سوریه بینجامد. ترکیه در آستانه؛ دو هدف اصلی دنبال میکند: نخست تلاش میکند اجماعی علیه کردهای سوریه به وجود بیاورد و تاکنون با وتو کردنِ حضور جریانهای کردی، چالش کردی را به تعویق انداخته است. دوم تلاش میکند حداکثر امتیازات سیاسی را برای متحدان سوری خود کسب کند تا نفوذ و اثرگذاری خود بر روندهای آیندۀ سوریه را حفظ کند.
در این میان نقش و جهتگیری ایران اثرگذاریِ بیبدیلی خواهد داشت. در ارتباط با نقش آیندۀ ایران در آستانه و آیندۀ سیاسی سوریه، سیاستگذار ایرانی باید به سه نکته توجه ویژه داشته باشد و از آنها بهره بگیرد:
نخست آنکه ایران بیشترین قرابت را با نظام سوریه و متحدانِ مبارز آن دارد و حاصل شش سال همراهی و کمک را در دیدارهایِ هدفمند مقامهای سوری از تهران پس از برقراریِ آتشبس روسی – ترکی میبیند. در واقع دمشق با این دیدارها به ایران و روسیه و تمامیِ جریانها و کشورهای شرکتکننده، صفبندی و نزدیکیاش به جبهۀ ایران را نشان میدهد. در نتیجه، رویکرد ایران به عنوان نقطه اتکای واپسینِ نظام، توان اثرگذاری قابل توجهی بر دمشق در ترسیم آیندۀ سیاسی سوریه دارد.
دوم آنکه به رغم نگرانیهای مشترک با ترکیه در مورد صعود قدرت منطقهای کردها، ایران بیشترین پتانسیل را در نزدیک کردنِ رویکرد کردهای سوریه به نظام دارد. واشنگتن، بزرگترین حامی کردهای سوریه، جویای شکلگیری چنین رابطهای نیست. ترکیه نیز اساساً با اعطای نقش به کردهای سوریه مخالف بوده و این خواستۀ خود را بدون پرداخت مابه¬ازا – حداقل در مذاکرات آستانه – به کرسی نشاند. تنها ایران است که از یک سو تهدیدی جدی از سوی کردهای سوریه احساس نمیکند و از سوی دیگر امکان نزدیک کردنِ آنها به نظام سوریه در ترسیم آیندۀ سیاسی سوریه – از طریق اعطای امتیازات سیاسی ویژه – را دارد. در واقع عدم مشارکت کردها، کفۀ ترکیه و اپوزیسیون مسلح را سنگینتر میکند در حالی که حضور آنها قدرت مانور نظام و ایران را افزایش میداد.
سوم آنکه چالش عمدۀ ایران چگونگی برقراری ارتباط با اپوزیسیون سوریه بوده است. آستانه چارچوبی قانونی و بدون محذوریت به ایران میدهد که باید از آن نهایت بهره را گرفت. اگرچه نباید انتظار وقوع تحولاتی گسترده داشت اما ایران پتانسیل آن را دارد تا با برقراریِ ارتباطاتی سامانمند با اپوزیسیون و همراه کردنِ نظام سوریه با این ارتباطات، از یک سو در نزدیکتر شدنِ اپوزیسیون به نظام، حداقل در طرح چارچوبی کلان برای آیندۀ سوریه، نقش ایفا کند و از سوی دیگر کانالهای ارتباطیِ نهادینهای با اپوزیسیون برقرار کند و این امتیاز انحصاری را از دست رقبای منطقهای خود خارج کند.
در نتیجه، ج. ا. ایران امتیازات ویژهای در قیاس با رقبای منطقهای و حتی بازیگران بینالمللی در سوریه دارد. تهران افزون بر محقق کردنِ هدف اصلیِ حفظ متحد سوریهای خود، جایگاهی ویژه در ارتباط با دیدگاههای نظام سوریه، امکان ایفای نقش کردها در آیندۀ سیاسی سوریه و نزدیک کردنِ آنها به نظام و در نهایت چانهزنی بر سر آیندۀ سوریه با قدرتهای منطقهای و بینالمللی دارد. چنانچه ایران فردای آستانه سه مسئلۀ زیر را محقق کرده باشد در مسیر پیروزی در صلح حرکت کرده است: نخست آنکه ورود کردها به مذاکرات صلح را به ترکیه و طرفهای شرکت کننده بقبولاند؛ دوم آنکه چارچوبی نهادینه برای ارتباط با اپوزیسیون درونِ سوریه ایجاد کند واز دیپلماسی و ارتباطات پنهان بگذرد؛ و سوم آنکه جبهۀ متحد خود با نظام را در تعامل با طرفهای مذاکره کننده از جمله روسیه نشان دهد. تحقق این اهداف دشوار نیست و نباید دشوار دیده شود. ایران نزدیکترین کشور به پیروزی در صلح و تبدیلشدن به صلحساز سوریه است.