بازدید 20559

ازدواج کاسبکارانه پسر جوان با زن ۵۷ ساله

پرونده‌ای که روی میز قاضی قرار داشت، نشان می‌داد مرد جوان دادخواست طلاق داده و بر اساس برگه‌های موجود زن راضی به جدایی نیست.
کد خبر: ۶۲۵۸۶۰
تاریخ انتشار: ۰۴ مهر ۱۳۹۵ - ۰۸:۵۲ 25 September 2016
زن و مردی که منتظر شروع جلسه دادرسی بودند، چندان تناسبی از نظر سنی با هم نداشتند. طبیعی بود که هر کسی در نگاه اول تصور کند آنها مادر و فرزند یا دست‌کم خواهر و برادر هستند. اما در واقع به‌عنوان زن و شوهر آمده بودند برای طلاق.
 
به گزارش روزنامه ایران، اسم زن «ماهی» بود، 57 ساله، با تحصیلات دیپلم و مقیم امریکا. چهره و لباس‌هایی معمولی داشت و تنها از لهجه‌اش می‌شد حدس زد آن‌سوی آبها زندگی کرده است. مرد جوان «شهرام» نام داشت. 32 ساله و مقیم تهران. تحصیلکرده رشته رایانه از هند بود و شبیه جوان‌های امروزی لباس پوشیده بود.

پرونده‌ای که روی میز قاضی شعبه 276 دادگاه خانواده قرار داشت، نشان می‌داد مرد جوان دادخواست طلاق داده و بر اساس برگه‌های موجود زن راضی به جدایی نیست.

قاضی «غلامرضا احمدی» وقتی زن و شوهر را به داخل دادگاه فراخواند از آنها درباره اختلاف شان پرسید.

ابتدا مرد جوان شروع به حرف زدن کرد و گفت: «یک سال پیش با هم ازدواج کردیم و تنها یک ماه کنار هم بودیم. قرار بود بعد از ازدواج، همسرم به امریکا برگردد و ترتیب کارهای اقامت مرا هم در آنجا بدهد، اما وقتی متوجه شدم کار خاصی برای مهاجرتم انجام نداده به او اعتراض کردم، به من گفت؛ دوست دارد به ایران برگردد و اینجا زندگی کند. بنابراین همه برنامه هایم به هم ریخت و به این نتیجه رسیدم که زندگی مشترک ما ارزشی ندارد و بهتر است از هم جدا شویم.»

زن میانسال که تا این لحظه ساکت بود، بلند شد و گفت: «آقای قاضی، از روزی که به امریکا برگشتم دنبال کارهای اقامت همسرم بودم و توانستم مراحل اولیه کار را انجام دهم، اما شهرام باید یکسری از فرم‌ها و مدارک را آماده می‌کرد که متأسفانه پشت گوش انداخته است.»
 
***

 آشنایی این زوج به چـهار سال پیش باز می گشت. دورانی که فیس بوک رونق زیادی داشت و ساعت‌ها نشستن پای رایانه آنها را در مسیر یک دوستی مجازی قرار داد.
 
«شهرام» تازه از هند آمده بود و از آنجا که مدرک دانشگاهی‌اش در ایران تأیید نشده بود به دنبال راهی برای مهاجرت بود که «ماهی» را از طریق دوست مشترکی پیدا کرد. گفت‌و‌گوی آنها ابتدا در حد سؤال و جواب‌های ساده‌ای بود، اما بتدریج رابطه‌شان بیشتر و بیشتر شد.
 
ماهی، زنی بود که سال‌ها پیش از همسرش جدا شده و با پسر 20 ساله‌اش در کالیفرنیا زندگی می‌کرد، هزینه زندگی‌اش را با کار کردن در یک فروشگاه و حمایت مالی برادرش تأمین می‌کرد.
 
مدت‌ها بود دلش می‌خواست به ایران برگردد و اگر مورد مناسبی پیش بیاید ازدواج کند. در این میان ابراز علاقه شهرام زمینه این ازدواج را فراهم کرد و آنها سه سال بعد بدون مخالفت خانواده‌ها در تهران سند ازدواجشان را امضا کردند، مهریه زن تنها سه شاخه گل رز بود.
 
***
 
بیرون از دادگاه مرد و پسر جوانی نشسته بودند که اجازه خواستند وارد شوند. آنها خود را برادر و برادرزاده زن معرفی کردند و به اصرار از قاضی خواستند که با طلاق ماهی و شهرام موافقت کند. آنها معتقد بودند این ازدواج سرانجامی ندارد، شهرام مرد زندگی نیست و او تنها به دنبال سوء‌استفاده از موقعیت همسرش است.
 
با این حال قاضی آنها را به بیرون از اتاق دادگاه فرستاد و از زن پرسید؛ «آیا از صمیم قلب راضی به ادامه زندگی با این مرد جوان هستی؟» و زن جواب داد: «بله آقای قاضی. من زن تنهایی هستم که در غربت سختی‌های زیادی کشیده‌ام و حتی خواستگارانی هم داشتم، اما به خاطر پسرم حاضر به ازدواج با هیچ مردی نبودم. حالا فرزندم بزرگ شده و در یک رستوران امریکایی مشغول به کار شده است. بنابراین نگرانی خاصی از بابت پسرم ندارم. از طرف دیگر در مدت دو سه سال ارتباط اینترنتی یا تلفنی و یک ماه زندگی مشترک به شهرام علاقه‌مند شدم و احساس کردم نیمه گمشده‌ام را پیدا کرده ام. حتی در این دو ماه که برای کارهای طلاق به ایران آمدم مشکل خاصی بین ما پیش نیامده و زندگی خوبی با هم داشته‌ایم. بنابراین دلیلی ندارد که از او جدا شوم. البته سن و سال ما خیلی به هم نمی‌خورد اما وقتی دوست داشتن و عشق در میان باشد فاصله سنی و این گونه مسائل اهمیت خودش را از دست می‌دهد.»

 قاضی احمدی رو به مرد جوان کرد و گفت: «اگر واقعاً مشکل دیگری به غیر از مسأله اقامت با هم ندارید، بهتر است به زندگی مشترکتان ادامه دهید. این خانم هم که از شما انتظارات زیادی ندارد و تأکید می‌کند که شما را دوست دارد.»

شهرام نگاهی به همسرش که در حال پاک کردن قطرات اشک از چشمانش بود، انداخت و پاسخ داد: «اگر قول بدهد که واقعاً در مورد اقامت من کارهای لازم را انجام دهد، من هم قول می‌دهم مرد خوبی برایش باشم.»

قاضی که موفق شده بود آنها را به ادامه زندگی مشترک متقاعد کند، لبخندی زد و رو به هر دوی آنها گفت: «ان‌شاءالله؛ توافق کنید که همین‌جا به زندگی‌تان ادامه بدهید، من هم پرونده شما را مختومه اعلام می‌کنم. لطفاً تشریف بیاورید گفته‌های خودتان را امضا کنید.»

 چهره زن بلافاصله از حالت غم به شادی نشست و لبخند زد. بعد رو به قاضی گفت: «باور کنید آرزوی قلبی من این است که همین‌جا زندگی کنم. آنجا مشکلات خاص خودش را دارد، با این حال هر کسی خودش باید به این نتیجه برسد که وطن یک چیز دیگر است.»

تور تابستان ۱۴۰۳
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۱
در انتظار بررسی: ۵
انتشار یافته: ۲۴
میگه نیمه گم شدم رو پیدا کردم! طرف تو 60 سالگی نیمه گم شده اش رو پیدا کرده! البته وقتی 30 سالش بوده تازه نیمه گم شده اش به دنیا اومده
این پسر پاش برسه امریکا زنشو ول می کنه
خخخخخخ
واقعا اینجا می طلبید!
تیتر این متن، نوعی پیشگویی یا نتیجه گیری است؟ چون پایان جلسه دادگاه به ظاهر همه خوشحال بودند!
هر دوتاشون ، كاسبكارانه عمل كردند !
پاش به آمریکا برسه دیگه نمی تونی بفهمی تو کدوم یکی از 52 ایالت آمریکا باید دنبالش بگردی!!!
گرین کارت و سیتیزن شیپی آمریکا هم چیز دیگری هست!
باید به این قالتاق ها طعم عدالت آمریکایی را چشاند !
تابلویه که مرده فقط برا گرفتن اقامت امریکا، حاضر به ازدواج با این زن شده، و به محض اینکه کار اقامتش جور شه و پاش به امریکا برسه، طلاقش میده.
پاسخ ها
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of |
۱۳:۴۷ - ۱۳۹۵/۰۷/۰۴
به همین سادگی هم نیست. بعد از گرفتن گرین کارت هم تا دو سال باید همسر راضی باشه و اگر احساس کنه کلکی در کار بوده میتونه برای طلاق و لغو گرین کارت همسرش اقدام کنه.
باشه تابی جون باورمون شد اونجا جای زندگی نیست و "آنجا مشکلات خاص خودش را دارد"
خخخخخخخخخخخخخخخخخ چه جالب. خانومه از عشق حرف می زند اونم وقتی 60 سالشه اونم با یه مردی که همسن پسرشه . پس چرا من به خانومای بزرگتر از خودم پیشنهاد ازدواج میدم میخندند و میگن که نمیشه؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!111111
من برای این زوج جوان آرزوی شادکامی و خوشبختی در سرزمین عموسام دارم
واقعا اینروزا همه فقط به نفع شخصی خود فگر میکنند ازدواجها هم با نفع شخصی صورت میگیره .
هر دو معامله کردند نه ازدواج. مرده برای رفتن به امریکا وزنه برای برگشتن به ایران. حالا زنه نقشش را خوب بازی کرده این سیانس را برده.
خانم رفته خارج خوش گذاراني ها را انجام داده مي خواهد آخر عمري ايران باشد وطن بميرد
زکی
هر کسی خودش باید به این نتیجه برسد که وطن یک چیز دیگر است.
چقدر بعضیا خنگن به خدا.
بچه دار بشن همه چیز بهتر میشه
پاسخ ها
ناشناس
| Canada |
۰۱:۵۸ - ۱۳۹۵/۰۷/۰۵
وا!
خیییلیی بی انصافیه ازدواج یک خانوم این سن با جوان سی ساله. واقعا بی انصافیه آدم باید وجدان داشته باشه .گناه داره پسره بزاره جدا بشه به خدا.
تروخدا ببین .یک خانم ۵۷ساله بچه بیست ساله داره. و یک خانوم ۳۹ یا چهل هم بچه اینقدری داره . یکی تو ۳۹سالگی تمام دنیا واسش تموم میشه و احساس پیری میکنه افسردگی و نابودی. خصوصا اگه تنها باشه کلا نابود شده خودشو احساس میکنه. اون پسره حداقل با خانوم ۳۹یا چهل ازدواج میکرد همدیگرو بهتر درک میکردند شاید خوشبخت هم میشدن.چون خانومای تو سن .۳۹و چهل شکل خانومای سی ساله هستن خوشگل و جوونن.و نیاز شدید به همسر دارن. خداوند خودش به داد همه بنده هاش برسه.
افرین به قاضی که با لبخند دو جوان را سر زندگانی رساند و از فساد جلوگیری کرد
امریکا و غرب هیچ خبری نیست با مدارک دانشگاهی اخرش ظرفشویی است مگر خیلی دانش بالا داشته باشید و کس دیگری قادر نباشد کار شما را انجام بدهد آنوقت بد نیست چون درد غربت همیشه همراه نسل اول است.
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # جهش تولید با مشارکت مردم # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل