بازدید 17590

چرا پوتین تصمیم به خروج از سوریه گرفت؟

دکتر حمیدرضا عزیزی
کد خبر: ۵۷۵۰۱۶
تاریخ انتشار: ۲۵ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۹:۱۵ 15 March 2016
تصمیم ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، برای بیرون کشیدن نیروهای این کشور از سوریه که شب گذشته اعلام شد، برای بسیاری غیرمنتظره بود. با این وجود، نگاهی به زمینه کلی وقایع رخ داده در سوریه طی هفته‌های اخیر و موقعیت فعلی میدانی در این کشور، در کنار تحولات رخ داده در تعاملات روسیه و آمریکا، می‌تواند چرایی این امر را روشن تر سازد.

پوتین، شب گذشته با بیان اینکه عملیات نظامی شش ماهه روسیه در سوریه توانسته در دستیابی به اهداف مورد نظر موفق عمل کند، اعلام کرد که بیشتر نیروهای روس حاضر در عملیات سوریه، از این کشور خارج خواهند شد. این تصمیم در شرایطی اعلام شد که به طور همزمان، دور جدید مذاکرات صلح سوریه در ژنو سوئیس آغاز شده است.

بر اساس آنچه در خبرها آمد، پوتین شخصاً در تماسی تلفنی با بشار اسد، همتای سوری خود، درباره موضوع خروج نیروهای روس با وی به گفت‌و‌گو پرداخته است. این تصمیم پس از دیدار رئیس‌جمهور روسیه با وزرای دفاع و خارجه این کشور در کرملین اعلام و بر اساس آن، مقرر شده که روند خروج نیروهای روس، از امروز (سه شنبه) آغاز شود. 

واکنش اولیه دیپلمات‌ها و مقامات غربی به این تصمیم پوتین، واکنشی همراه با بیم و امید بود. روزنامه «گاردین» در مطلبی در این زمینه نوشت که به عقیده دیپلمات‌های غربی حاضر در ژنو، باید منتظر ماند و دید که این تصمیم، در عمل به چه صورتی پیش خواهد رفت؛ زیرا رئیس‌جمهور روسیه در گذشته نیز تصمیمات مشابهی را اعلام کرده که در عمل، با تحولی واقعی همراه نبوده است. 

در همین راستا، اواخر وقت دوشنبه شب نیز دفتر رسانه‌ای رئیس‌جمهور روسیه اعلام کرد که پوتین با باراک اوباما، همتای آمریکایی خود، تلفنی گفت‌و‌گو کرده است. بر اساس بیانیه این دفتر، دو رئیس‌جمهور بر ضرورت دستیابی سریع به راه‌حل سیاسی برای منازعه سوریه تأکید کرده و درباره مذاکرات ژنو به گفت‌و‌گو پرداخته‌اند. در این گفت‌و‌گو، پوتین به اوباما گفته که نیروهای روس پس از دستیابی به اهداف اصلی خود در مبارزه با تروریسم بین‌المللی، از سوریه خارج می‌شوند.

همین موضع، یعنی تأکید بر دستیابی عملیات نظامی روسیه به اهداف خود در مبارزه با تروریسم و همچنین فراهم کردن زمینه‌های مذاکرات صلح، به خط اصلی رسانه‌های روسیه نیز تبدیل شده و این رسانه‌ها تقریباً به صورت متفق‌القول تأکید دارند که توفیقات حاصل شده در امر مبارزه با تروریسم در سوریه که به واسطه حضور نظامی روسیه در این کشور بوده، دلیل اصلی کاهش حضور نظامی روس‌ها در سوریه است.

اما آیا واقعاً این موضوع توضیح دهنده دلیل اصلی خروج نیروهای روس از سوریه و پایان حملات هوایی این کشور علیه مواضع معارضین است و یا برای تبیین این امر، باید به موارد و مسائل دیگری نیز توجه کرد؟ به نظر می‌رسد برای تحلیل دقیق‌تر این جریان، توجه به دلایل اولیه حضور نظامی روسیه در سوریه، راهگشا باشد. در این صورت، می‌توان مشخص کرد که اهداف مذکور تا چه حد تأمین شده که زمینه خروج روسیه را فراهم کرده است.

اهمیت راهبردی غرب سوریه برای روس‌ها

در درجه نخست، باید توجه داشت که پس از حدود پنج سال جنگ و درگیری در سوریه، روسیه تنها زمانی تصمیم به حضور نظامی در سوریه گرفت که منافع راهبردی‌اش در این کشور به طور مستقیم مورد تهدید قرار گرفت. به عبارت دیگر، تا زمانی که گستره درگیری‌ها به طور جدی غرب سوریه و به ویژه نواحی حاشیه دریای مدیترانه را دربر نگرفته بود، روسیه تنها به تلاش‌های دیپلماتیک و حمایت‌های تسلیحاتی و غیره از دولت سوریه اکتفا می‌کرد و دلیلی برای ورود مستقیم به عرصه درگیری‌ها نمی‌دید. اما با نزدیک‌تر شدن هرچه بیشتر معارضین به مدیترانه، این روند تغییر کرد.

باید توجه داشت که مناطق غرب سوریه در ساحل مدیترانه، به دلیل میزبانی از پایگاه دریایی روسیه (واقع در بندر طرطوس)، برای این کشور اهمیتی راهبردی دارد. بر این اساس، تا زمانی که دولت سوریه می‌توانست دستکم کنترل نواحی غربی را – که دارای اکثریت علوی و همسو با دولت نیز هستند – در اختیار داشته باشد، مسکو از این بابت احساس نگرانی نمی‌کرد. با این حال، در پی سقوط پی در پی شهرها و مناطق غربی سوریه، تهدیدی مستقیم متوجه منافع روسیه شد که این کشور را وادار به مداخله مستقیم کرد.

در همین چارچوب، شاهد بودیم که از آغاز عملیات روس‌ها در سوریه، محور اصلی عملیات آن‌ها در غرب سوریه متمرکز بود؛ یعنی مناطقی که گروه‌های شورشی و تروریستی دیگری به جز داعش در آن‌ها فعال بودند که غرب آن ها را «میانه‌رو» می‌خواند. همین امر بود که سبب می‌شد مقامات غربی مکرراً از روسیه انتقاد کرده و مدعی شوند که مسکو به جای مواضع تروریست‌ها، مواضع «میانه‌روها» را هدف قرار می‌دهد. 

با این حال، اکنون پس از چند ماه حضور جدی و مستمر نظامی روسیه، ارتش سوریه توانسته کنترل بخش‌های مهمی از نواحی غرب این کشور را در دست گرفته و عملاً تسلط خود را بر این مناطق تثبیت نماید. این امر همچنین سبب شده دولت دمشق دست بالاتری نسبت به آن دسته از گروه‌های معارض که در مذاکرت صلح شرکت می‌کنند، داشته باشد. به این ترتیب، عملاً خیال روسیه از بابت منافع راهبردی خود در سوریه راحت شده و اکنون می‌تواند به نقش سابق خود، یعنی مشوق مذاکرات دیپلماتیک بازگردد. 

سوریه در مقابل اوکراین

جنبه مهم دیگر در تحلیل چرایی خروج نیروهای روس از سوریه را می‌توان از سخنان روز یکشنبه سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه، به روشنی دریافت. لاوروف ضمن ابراز آمادگی برای همکاری با آمریکا در سوریه، اظهار داشت: «برای هماهنگی با آمریکایی‌ها درباره آزادسازی رقه (پایتخت داعش) آمادگی داریم». اما نکته جالب در اظهارات لاوروف، اشاره ناگهانی وی به موضوع اوکراین بود. وی در همان سخنان، ابراز امیدواری کرد آمریکا برای اجرای کامل موافقتنامه های مینسک درباره اوکراین آمادگی داشته باشد.

از دید برخی ناظران و تحلیلگران، این اظهارات می‌توانست حکایت از یک «معامله بزرگ» (Grand Bargain) میان روسیه و آمریکا داشته باشد که بر اساس آن، مسکو می‌پذیرد که اقدامات خود در سوریه را با آمریکا هماهنگ کند و در مقابل، واشنگتن زمینه حل و فصل مسائل اوکراین را مطابق خواست روس‌ها فراهم می‌سازد. تنها 24 ساعت زمان لازم بود تا ثابت شود این گمانه‌زنی بیراه نبوده است.

به عبارت دیگر، می‌توان مفاد این معامله روسی- آمریکایی را به این صورت تعبیر کرد که از امروز، روس‌ها تمامی تلاش خود را برای به نتیجه رساندن مذاکرات صلح سوریه و تشکیل دولت انتقالی در این کشور به کار بسته و در این راه، برای پذیرش اصول توافق قدرت‌های بین‌المللی بر دولت بشار اسد فشار خواهند آورد. همچنین، آن‌ها خواهند پذیرفت که از این پس به جای انجام عملیات مستقل علیه معارضین و تروریست‌ها – که همان‌گونه که اشاره شد، بیشتر، گروه‌های مورد حمایت غرب را شامل شده – عملیات خود را با آمریکا و نیروهای ائتلاف هماهنگ کرده و احتمالاً در گام نخست، رقه یا پایتخت داعش را هدف قرار دهند. البته در برخی اخبار نیز از تقسیم کار میان روس‌ها و آمریکایی‌ها سخن به میان آمده که بر اساس آن، هریک مسئولیت آزادسازی بخشی از قلمروهای تحت تصرف داعش را بر عهده خواهند داشت.

اما فصل مشترک تمامی این اخبار و گزارش‌ها این است که از این پس، قرار است مسائل میان دولت و آن دسته از معارضین حاضر در مذاکرات، به صورت دیپلماتیک حل و فصل شود و روسیه دیگر – دستکم به طور مستقیم – وارد تقابل نظامی با این گروه‌ها نخواهد شد. در مقابل، بر اساس مفاد آتش‌بس توافق شده بین‌المللی، گروه‌های مذکور نیز از توسعه دامنه عملیات خود علیه مواضع دولت دمشق خودداری خواهند کرد. 

در مقابل این امتیازات، انتظار می‌رود که آمریکا در اوکراین دست از حمایت همه‌جانبه از دولت کی‌یف برداشته و زمینه اجرایی شدن مفاد توافقنامه مینسک را که ناظر بر تثبیت اوضاع اوکراین است، فراهم نماید. به این ترتیب، می‌توان گفت روس‌ها پس از موفقیت در تثبیت اوضاع سوریه در راستای تأمین منافع حیاتی خود، می‌توانند اوضاع را در مهمترین نقطه بحرانی منطقه «خارج نزدیک» خود، یعنی اوکراین نیز به نفع خود تثبیت نمایند. 

در این میان، یک مسئله بسیار مهم و قابل توجه که تنها زمان آن را روشن خواهد ساخت، این است که آیا معامله بزرگ روسیه و آمریکا، مشتمل بر نوعی مصالحه بر سر نوع نظام سیاسی حاکم بر سوریه نیز بوده است یا خیر. اظهارات اخیر برخی مقامات روس حکایت از آن داشت که مسکو طرح «فدرالی کردن» سوریه را پذیرفته است و موضع‌گیری دیپلمات‌های غربی پیش از دور جدید مذاکرات ژنو، نشان داد که این طرح، نقطه مشترکی میان قدرت‌های بزرگ بوده و قرار است در جریان مذاکرات درباره آن بحث شود. 

هرچند مقامات روس بعدتر و به ویژه در پی اعلام مخالفت دولت سوریه و همچنین گروه‌های اصلی معارض با این طرح، اعلام کردند که تصمیم‌گیری درباره آن تنها بر عهده خود مردم سوریه خواهد بود، اما اگر بر اساس همان منطق عمل‌گرایانه به رفتار روس‌ها در سوریه نگاه کنیم، این طرح می‌تواند تضمین کننده بیش از پیش منافع آن‌ها باشد؛ زیرا مشتمل بر یک منطقه علوی نشین (عمدتاً در همان غرب سوریه)، یک منطقه سنی نشین و یک منطقه کردنشین (در شمال سوریه ) خواهد بود. به این ترتیب، تثبیت هرچه بیشتر اوضاع در غرب سوریه، عملاً به معنای راحت شدن خیال روس‌ها از بابت حوزه ژئوپلیتیکی سواحل مدیترانه خواهد بود. 

حفظ پرستیژ؛ جنبه کمتر دیده شده سیاست مسکو

یکی از جنبه‌های مهم سیاست روسیه در قبال سوریه و به ویژه عملیات نظامی چند ماهه این کشور که در تحلیل‌ها کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد، جنبه حیثیتی یا پرستیژی این جریان برای روس‌ها است. مسکو از همان آغاز درگیری‌ها در سوریه، حمایت خود را از دولت بشار اسد اعلام کرده و ضمن مخالفت با طرح‌های خارجی برای براندازی اسد، هرگونه تصمیم‌گیری در این زمینه را منوط به خواست و اراده مردم سوریه دانسته بود. تداوم این موضوع طی چند سال، سبب شد از روسیه به عنوان یکی از متحدین اصلی دولت اسد (به همراه ایران و حزب‌الله لبنان) نام برده شود.

در چنین شرایطی، زمانی فرا رسید که بشار اسد علناً ضمن اعلام تضعیف نیروهای ارتش کشورش بر اثر جنگ فرسایشی، اظهار داشت که در صورت تداوم اوضاع به همان شکل، ناچار خواهد بود کنترل برخی از مناطق سوریه را به بهای دیگر مناطق حفظ کند و به عبارت دیگر، تمرکز خود را تنها بر حفظ مناطق پر اهمیت‌تر قرار دهد. این اظهارات به مثابه زنگ خطری بود که از وخیم شدن اوضاع در سوریه حکایت داشت.

در این اوضاع و احوال، کنار ماندن مسکو از عرصه تحولات و اجازه دادن به نیروهای مسلح معارض برای رقم زدن سرنوشت اسد، برای روس‌ها به بهای حیثیتشان تمام می‌شد؛ زیرا سبب جا افتادن این تصویر از روسیه می‌شد که در هنگام خطر و بر سر بزنگاه، متحدین خود را تنها گذاشته و برای حمایت از آن‌ها اقدامی انجام نمی‌دهد. به همین دلیل، یکی از انگیزه‌های مهم – اگر نه دست اول – روسیه در ورود مستقیم به عرصه درگیری‌ها در سوریه، حفظ پرستیژ خود به عنوان یک «قدرت بزرگ حامی» بود. 

ناگفته پیداست اکنون که ارتش سوریه توانسته طی ماه‌های اخیر با پشتیبانی هوایی روس‌ها به پیشروی‌هایی چشمگیر علیه معارضین دست پیدا کرده و موضع خود را تقویت کند، پوتین می‌تواند با خیالی آسوده، خروج نیروهایش از سوریه را آغاز کرده و به جهان اعلام کند که حمایت ارتشش از یک «دولت در حال سقوط»، توانست زمینه احیای آن را فراهم کند.  

موضوع دیگری که در بحث پرستیژی به میان می‌آید، توجه به این نکته است که روس‌ها طی تمامی سال‌های پس از فروپاشی شوروی و به ویژه در دوران ریاست‌جمهوری پوتین، بر این نکته تأکید داشته‌اند که غرب می‌بایست در رهبری امور بین‌المللی نقشی برابر و پایاپای برای آن‌ها در نظر بگیرد. به دیگر سخن، اندیشه «قدرت بزرگ» همواره و طی تمامی این سال‌ها در تفکر راهبردی روسیه وجود داشته و بر آن تأکید شده است.

اکنون با نگاهی به اوضاع سوریه، می‌توان گفت که روسیه در دستیابی به این جایگاه موفق عمل کرده است. روس‌ها توانستند با تصمیم ناگهانی برای مداخله در سوریه، خود را به غرب «تحمیل» کنند و هشدارهای اولیه تحلیلگران غربی مبنی بر اینکه روسیه در سوریه همچون شوروی در افغانستان در باتلاقی گرفتار خواهد شد نیز در عمل صحیح از آب درنیامد. به این ترتیب، روس‌ها نه تنها توانستند آمریکا را به پای معامله‌ای در سوریه و اوکراین بکشانند، بلکه همکاری برابر با آمریکایی‌ها در مبارزه با داعش را نیز به واشنگتن قبولاندند و این از نظر دولتمردان روس، دستاورد کمی نیست. 

فرجام سخن

اعلام خروج نیروهای روس از سوریه با زمینه‌ها و شرایطی که به آن اشاره شد، می‌تواند سرآغاز تحولی مهم، نه تنها در روند پنج ساله جنگ داخلی در سوریه، بلکه همچنین در عرصه گسترده‌تر منطقه‌ای و بین‌المللی باشد. تمرکز روس‌ها بر اجرایی کردن مفاد توافق خود با آمریکا از یک سو و تأکید آن‌ها بر به نتیجه رسیدن هرچه سریعتر روند مذاکرات صلح سوریه، می‌تواند دربردارنده پیامدهایی باشد که ضرورتاً با منافع دیگر بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای – از جمله ایران – همخوانی و همسویی نداشته باشد. پیگیری احتمالی طرح فدرالی شدن سوریه، تنها یکی از جنبه‌های این موضوع است. بدون شک، عرصه جدید بازی، راهبرد جدیدی برای بازیگری را نیز از سوی قدرت‌های ذینفع در این جریان طلب می‌کند که ایران نیز از این امر مستثنا نیست.   
تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # کنکور # حماس # تعطیلی پنجشنبه ها