بازدید 10167
۵

قاب های دیدنی شهر

محمد دوست قرین
کد خبر: ۵۳۰۴۵۹
تاریخ انتشار: ۳۰ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۵:۱۱ 21 September 2015

هر روزی را نشانه ای است و روزهای ما پر از نشان هایی است که به سادگی از کنارشان می گذریم. سی و یکم شهریور در گوشم صدایی زنگ می زند و انگار باید از خواب بیدار شوم. قرار بود سه روزه به تهران برسند اما این آرزو را به گور بردند و ما بر افق حقانیت عالم پرچم برافراشته ایم. اما پرسشی که ذهنم را درگیر می کند آن است که چرا نرسیدند و چطور شد که حالا ما زنده ایم؟! چه از دست دادیم برای این عزت و چطور باید آن را حفظ کنیم؟ و جوابی صریح تر از نگاه های این «قاب های دیدنی شهر» نیافتم.

وقتی که از گذرگاه های اتوبان های تهران، همان شهر به اصطلاح بزرگ عبور می کنیم و هر روز چشمانمان به دیوارهای شهر شلوغمان می افتد؛ گاهی هم عکس هایی را می بینیم که شاید هیچ توجهی به ایشان نداشته باشیم. عکس هایی که با خنده و غضب به من و تو می نگرند اما باز هم نمی فهمیم. شاید لازم باشد گاهی بایستیم و چنان به چشمان این قاب ها خیره شویم که آنان به ما خیره اند. چه خیرگی زیبایی است و چه خنده های قشنگی به امروز من و تو می کنند.

می پنداریم که آنان مرده اند و ما زنده ایم ولی آیا واقعا اینگونه است و آنان فقط یک قابند؟! آیا این تکاپویی که برای بدست آوردن لقمه نانی در پیش گرفته ایم زندگانی است؟! بعید می دانم که ما زنده باشیم و آنان نباشند و بعید می دانم که این برج های سر به فلک کشیده، بلندتر از هیبت این قاب ها باشند. کاش می شد ما هم یک قاب شده باشیم و بر بلندای پلی نصب شویم. کاش می شد دیگران ما را نظاره و از کنارمان گذر کنند و ما بخندیم به احوالاتشان...

وقتی تبسم حاج همت را بر دیواره شهر می بینی از خود می پرسی که او بر چه می خندد و آیا می شود که خنده ای اینچنین بر لب های ما نیز بنشیند؟! تصور چهره آفتاب سوخته حاج احمد متوسلیان با آن نگاه پر نفوذش آنچنان مبهوتت می کند که دیگر خودی نمی یابی و حسرت در کنارش بودن را با تمام وجودت حس می کنی. کاش می شد همه شهر را قاب کنیم و فقط عکس حسن باقری باشد با آن چهره نورانی و معصوم که هرگز نمی توانی بیندیشی جوانی اینچنین، فرمانده آن دوی دیگر باشد.

و اما این روزها که دفاعی دیگر از مظلوم در نزدیکی های کشورمان وجود دارد؛ هر از چند گاهی باز هم نوای زیبایی را می شنوی که می گوید: "برای دفن شهدا مهدی بیا مهدی بیا" و چهره هایی را می بینی که هیچ درباره شان نمی دانی و اصلا شاید نباید بدانی که چطور و در کجا بدین گونه آسمانی شدند و تنها اسمی که از این سربازان امام زمان (عج) می شنوی دو کلمه ای است به نام "مدافعان حرم" و دیگر هیچ.

امروز و هر روز که از شهر گذر می کنم با خود می نگارم که خدایا از کجای این شهر آویزان شوم بهتر است؟ از کدام دیوار و از کدام اتوبان باید به برادران و خواهرانم نگاه کنم؟! چگونه لبخند بزنم که در کنارم آرامش یابند و چگونه غضب کنم که به خطای خویش واقف شوند؟! جوابی نمی یابم و فقط به یاد می آورم صدای دلنشین سید شهیدان اهل قلم مرتضی آوینی را که می سرود:

« ای شقایق های آتش گرفته، دل خونین ما شقایقی است که داغ شهادت شما را بر خود دارد، آیا آن روز نیز خواهد رسید که بلبلی دیگر در وصف ما سرود شهادت بسراید؟»

تور تابستان ۱۴۰۳
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۴۰۷
انتشار یافته: ۵
1
20
1
1
1
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # جهش تولید با مشارکت مردم # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل
آخرین اخبار