بازدید 6211

آن روز همه گريستند!

کد خبر: ۵۰۳۸۲۸
تاریخ انتشار: ۰۶ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۰:۴۴ 27 May 2015
نامرد! چرا پدرم را کشتي؟ به من نگاه کن، رحم نکردي؟ چرا مرا چشم به راه آمدن پدرم گذاشتي؟... کودک يتيم در حالي اين جملات را با زبان کودکانه اش فرياد مي زد که همه عقده هايش فرياد شده بود، سعي مي کرد رفتار مردانه اي در برابر قاتلان پدرش داشته باشد چشمان او ماه ها دخمه تاريک شب هاي انتظار را شکافته بود تا روزي جنايتکاران خشن را در چنگ قانون نظاره گر باشد.

به گزارش خراسان، اول آبان سال ۹۰بود که خانواده طلافروش مقتول براي شناسايي قاتلان وارد پليس آگاهي شدند. پسر ۱۲ ساله مقتول با ديدن قاتلاني که بي رحمانه پدرش را با شليک گلوله کشته بودند، بغض در گلو مانده اش ترکيد.

او چنان گريه مي کرد که اشک در چشمان همه حاضران حلقه زد. از شدت خشم دست هاي کوچکش را مشت کرده بود و همه توانش را در انگشتانش مي فشرد. وقتي روبه روي ۳ جنايتکار خشن ايستاد در ميان هق هق گريه فرياد زد خدا تو را لعنت کند، آرزو مي کنم زير خاک بروي!... و در حالي که مدام با هر دو دستش اشک هاي ريخته بر صورتش را پاک مي کرد ادامه داد: به خواهران کوچولويم نگاه کن! خجالت نکشيدي؟ تو چطور آدمي هستي؟ دوست دارم چنان سيلي به گوشت بزنم که خانواده ات هم يتيم شوند!... کودک ۱۲ ساله که نمي توانست بر اثر شدت گريه خشمش را پنهان کند نگاهي به چشمان خيس سردار اميري مقدم (فرمانده انتظامي خراسان رضوي) انداخت و گفت: آقاي پليس! اجازه مي دهيد من سيلي به گوش اين نامرد بزنم آخر او مرا يتيم کرده است... سردار که حرفي براي گفتن نداشت به آرامي چهره غمگينش را به سوي ديگر برگرداند اما دستان کوچک ولي مردانه پسر به صورت جنايتکار خشن نمي رسيد هر چه سعي کرد شايد با زدن ضربه اي به او عقده هاي کودکانه اش را براي لحظه اي التيام بخشد اما... نااميد در گوشه اي مقابل دزدان مخوف نشست و فرياد زنان گفت: بار اول يادت مي آيد! من و مادرم در مغازه پدرم بوديم تو عربده مي کشيدي! فحش مي دادي! آقا همين قد بلنده را مي گويم. او با شدت و حرارت اين جملات را در حالي بر زبان مي راند که ديگر حاضران نيز نمي توانستند بغض در گلو خفته خودشان را پنهان کنند.

در اين هنگام سردار دستي به سر کودک يتيم کشيد و گفت: ان شاءا... اين ها به مجازات مي رسند. امين کوچولو که گويي با شنيدن اين جمله کمي از غم هايش کاسته شده بود دستان لرزانش را بالا آورد و گفت: آن ها را جلوي مغازه پدرم اعدام کنيد. يک گلوله هم به سرش بزنيد تا بداند من در اين مدت چقدر براي پدرم گريه کردم... امين در همين حال خواهران کوچک دوقلويش را در آغوش گرفت و ادامه داد: وقتي اين نامردها براي بار دوم به مغازه پدرم آمدند ما در خانه نشسته بوديم.

صداي آژير آمبولانس را که شنيدم نگران شدم به مغازه پدرم رفتم که گفتند پدرت را به بيمارستان بردند و همان شب بود که با گريه هاي مادرم فهميدم پدرم فوت کرده است. آن قدر به دزدها فحش دادم و گريه کردم که دلم آرام شد. براي خواهران کوچکم هم ناراحت بودم و حالا مي خواهم همان طوري که پدرم را کشتند آن ها هم همان گونه بميرند. الان خيلي خوشحالم که پليس اين ها را دستگير کرده است.

مي خواهم فقط تير به سر آن ها بخورد چون وقتي در مغازه استخوان هاي سر پدرم را ديدم فقط جيغ مي کشيدم. در مدرسه دوستانم مرا دلداري مي دادند و مي گفتند: نترس پليس آن ها را دستگير مي کند. با هر صدايي از خواب مي پرم فکر مي کنم تيراندازي شده چون دفعه قبل که همين نامردها از مغازه پدرم دزدي کردند من آن جا بودم و از صداي گلوله مي ترسم... اما با گذشت حدود ۴ سال از اين ماجرا امروز آرزوي امين کوچولو برآورده شد و دزدان مسلح ساعت 9 صبح در مقابل مغازه پدرش به دار مجازات آويخته مي شوند. امروز باورمندان به عدالت در تقاطع خيابان مسلم واقع در بولوار گاز مشهد شاهد حلقه هاي داري خواهند بود که گلوي جنايتکاران را مي فشارد شايد که ديگر کودکي اين گونه يتيم نشود.همان دزدان مسلحي که چند سال بود با دستبرد به طلافروشي ها، رعب و وحشتي را در شهروندان ايجاد کرده بودند .
تور تابستان ۱۴۰۳
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۲
انتشار یافته: ۱۲
اعدام برای حیوانها کم هست .


البته حیف لفظ " حیوان " برای این پستها بکار برد .
پناه بر خدا.خدا لعنتشان كند
ایشالا آهش دامن همه این قاتلا رو بگیره.
اشکمون دراومد.
اقتدار نیروی انتظامی و قوه قضاییه برای مجازات قاطع و بازدارنده مجرمین و جنایتکاران حرفه ای باید در حدی باشد که احدالناسی جرات تعدی به مال و جان و ناموس مردم را نداشته باشد
فقط طلا فروشیها!
ای کاش شاهد روزی باشیم که دزدان میلیاردی که لرزه بر اندام ایران انداخته اند نیز دستشان کوتاه شود و به سزای اعمالشان برسند که باعث یتیم شدن خیلیها شده اند
چقدر داغ دیده این بچه 12 ساله. بمیرم براش. خدا بهت صبر بده و زخم های روحت رو التیام ببخشه.
مواظب خواهرای گلت و مادرت باش. البته وقتی بزرگ شدی، الان خیلی سخته که تو این مرد خونه بشی. تو الان می بایست بازی کنی، جوانی و نوجوانی کنی.
چرا آدم کشتن اینقدر راحت شده؟ به کجا داریم میریم؟؟؟؟
اگه تابناک جان اخبارت رو مثل داستان درام ننویسی خیلی ممنون میشیم ازت.نمی دونم چه استعداد خاصی در قصه نویسی دارید شما نه انتشار اخبار.
,والله من هم سر تا سر متن خواندم همه اش با گریه بود و واقعا نمیدانم چرا بعضیها باید بخاطر مال دنیا آنهم نامشروع اینقدر سنگدل باشند خدایا آتش قبرشان را زیاد و زیادتر کن
تابی جان بدجوری قلم فرسایی کردی.
شما نمایشنامه تراژدی هم بنویسی بد درآمدی نداره ها.
اون کفتارها مجازات میشن ولی اون مادر اون پسر بچه وخواهر های خردسالش و..... تا آخر عمر ....باید بسوزن وبسوزن وبسوزن .
تشکر فراوان از نیروی انتظامی و قوه قضاییه
خدایا شکرت
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # جهش تولید با مشارکت مردم # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل